#درسهایی_از_مکیال_المکارم
#درس_۴١
#ظهور_شخصی1⃣
حجتالاسلام والمسلمین علیرضا نعمتی
بسم الله الرحمن الرحیم
یا اباصالح المهدی ادرکنی
دومین درسی که از ماجرای حضرت یونس علیه السلام میگیریم، بحث ظهور شخصی است.
ظهور شخصی به معنای برخورداری از نعمتهای معنوی و احیانا مادی زمان ظهور امام زمان ارواحنافداه است بدون آنکه انسان اختیار دیدار جسمی امام زمانش را در دست داشته باشد و مثلا هروقت دلش خواست آن حضرت را حضورا ملاقات کند، بتواند این کار را انجام دهد، نه چنین نیست و ظهور شخصی به این معنا است که مؤمن اهل تقوا و تزکیه نفس، با حال و روحیه چشم انتظاری امام زمانش، با آنکه در عصر غیبت زندگی میکند و مانند بقیه مردم این عصر از دیدار امام زمانش محروم است، اما از خشنودی و رضایت آن حضرت که محوریت زندگی زمان ظهور است، محروم نیست و حتی ممکن است از لحاظ ظاهر، زندگی پرمشقت و سختی داشته باشد اما در باطن، قطعا از نعمت امامت امام زمانش بهرهمند است و حتی ممکن است از تربیت شدگان بدست امام زمان علیه السلام در عصر ظهور هم بافضیلتتر باشد.
این درس در آیهٔ ٨٧ و ۸۸ سوره مبارکه انبیاء مطرح شده که فرموده است:
«وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَىٰ فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَٰهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (٨٧) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَٰلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ(٨٨)؛
:ﻭ ﺫﺍﺍﻟﻨﻮﻥ ( ﻳﻮﻧﺲ) ﺭﺍ (ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺁﻭﺭ) ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎم ﻛﻪ ﺧﺸﻤﮕﻴﻦ ﺭﻓﺖ؛ ﻭ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻲ ﭘﻨﺪﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺗﻨﮓ ﻧﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ؛ (ﺍﻣﺎ ﻣﻮﻗﻌﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﺎم ﻧﻬﻨﮓ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ) ﺩﺭ ﺁﻥ تاریکیها ﺻﺪﺍ ﺯﺩ: «(ﺧﺪﺍیا!) ﺟﺰ ﺗﻮ ﻣﻌﺒﻮﺩﻱ ﻧﻴﺴﺖ! تو ﻣﻨﺰﻫﻲ! ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩم! (٨٧)
پس ﻣﺎ ﺩﻋﺎﻱ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﺭﺳﺎﻧﺪﻳﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻧﺠﺎﺗﺶ دادیم ﻭ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺆمنین ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﻣﻲ ﺩﻫﻴﻢ! (٨٨)».
آنچه در قضیه حضرت یونس علیه السلام درس است، نجات از زندان غم و اندوه ناشی از خطاهای انسان مؤمنی است که از امام زمانش فاصله گرفته و خداوند برای تنبیه او، او را دچار غم و اندوه میکند که حقیقتا زندان انفرادی و تنگی برای انسان باایمان است که در عصر غیبت امام زمان علیه السلام، تبدیل به یک زندان عمومی بزرگ شده که نامش همان عصر غیبت کبری است و نمونه کوچک آن در ٢۵ سال خانه نشینی امیرالمؤمنین علیه السلام در صدر اسلام شکل گرفت و اکثریت قریب به اتفاق مسلمانها در آن زندان محبوس شدند و با اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام را میدیدند اما از او محروم بودند.
آنها با بی وفایی و سستی در یاری امامشان، با دست خود این زندان را ساخته و خود را در آن محبوس کرده بودند.
زندانی پر از غم و اندوه و نابسامانی فردی و اجتماعی؛ زندانی که فقط چندنفر انگشت شمار از آن نجات یافتند مانند سلمان و ابیذر و مقداد و عمار یاسر.
در آن زمان تاریک مسلمانها یا از روی ترس یا بخاطر بی معرفتی و بی وفاییشان به امیرالمؤمنین علیه السلام، از سلام کردن در کوچه و خیابان نیز به آن حضرت ترس داشته و از آن بزرگوار دوری میکردند و بدین گونه خود را از امتیازات زندگی زیر نور عقل محروم کردند زیرا امیرالمؤمنین علی علیه السلام همان جایگاهی که مغز در بدن دارد و به هدایت تمامی اعضاء بدن مشغول است، امام علیه السلام نیز مغز جامعهی بشریت است و محرومیت از ارتباط با او، محرومیت از نعمت عقل است.
اگر بشر آن روز و بشر نسلهای بعد عقل میداشتند که ارتباطشان را با عقل حقیقی که حجت خداست، قطع نمیکردند.
همین اتفاق در طول تاریخ پس از امیرالمؤمنین علیه السلام نیز تا الان ادامه داشته و مسلمانها هنوز نتوانستهاند خود را از این محرومیت و زندان مخوف جهل نجات دهند و نه تنها نتوانستهاند خود را نجات دهند، بلکه خود را زندانی نمیدانند و اگر زندانی بدانند، خود را در محرومیت از امام زمانشان مقصر نمیدانند و اگر هم مقصر بدانند، خود را بر آزادشدن از این زندان ناتوان میبینند و گوشهای کِز میکنند تا زمان مرگشان فرا برسد.
بیش از چهارده قرن است که چنین حالی دارند و به فکر نامه نوشتن و درخواست عفو از صاحب زندان، یعنی خداوند متعال نیستند و چون خود را در غائب شدن امام زمانشان گنهکار نمیدانند، خدا هم تا زمانی که صلاح بداند، آنها (جامعهی شیعه) را در این زندان نگه میدارد و با دستور به خواندن نماز غفیله به آنان میفهماند خودتان در غیبت امام زمانتان مقصر هستید و مانند حضرت یونس نیستید که گناه خود را به گردن گرفت و ساحت قدسی پروردگار عالم را از این که بدی و ظلمی برای او خواسته باشد منزه دانست و خداوند متعال هم او را نجات داد و فرمود: «وکذلک ننجی المؤمنين : و این چنین ما مؤمنین را نجات میدهیم».
ادامه دارد...
https://eitaa.com/darse_mek