🍃🌹🍃
#پندانه
گـــــــاهی باید کَـــــر باشی
✍ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ. عدهای ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﮐﻤﮏ کنند. ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ناامید شده و ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎت ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍرد. ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ تلاش شما ﺑﯽﻓﺎﯾﺪﻩ است ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ مُرد. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮد. ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ تمام تلاشش را برای نجات از آب به کار گرفت. ﺑﻴﺮﻭﻧﯽﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽﻓﺎﯾﺪﻩ است …
ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ.
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ آن ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺷﻨﻮﺍﺳﺖ. دﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ! ﻧﺎﺷﻨﻮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ رسیدن به خواستههایت سخن می گویند.
#داستانک
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
@darya88888
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹🍃
🎥 بخاطر هستهای، ملت رو بیچاره کردین؟!
⁉️ اصلا #انرژی_هستهای به چه درد میخوره؟!
🎙 #حجت_الاسلام_راجی
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
@darya88888
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 آیا عادیسازی روابط دختر و پسر از سنین پایین کار درستیه؟🤔
🍃🌹🍃
🎙 دکتر حبشی
🆔 @darya88888
1_917056964.mp3
1.39M
🌷اذان شهید باکری..🌷
🕌به افق دلهای بیقرار
✨حی علی الصلاه
التماس دعا🤲
🕊#اللهمعجللولیکالفرج
@darya88888
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴فراخوان مادر کیان پیرفلک منجر به جنایتی دیگر شد!
🔹چرا با فتنه انگیزی این زن و حمایت دوباره سلبریتی ها از قاتل مامور نیروی انتظامی برخوردی نمی شود؟
@darya88888
12.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ویدئو
#دکترتقوی
🔴 از کلام رهبر بزرگوارمان، امر به معروف ونهی ازمنکر بر چه کسانی واجب است ⁉️
📣 حتما دانلود کن 👆
#واجب_فراموش_شده
#مقام_معظم_رهبری
╔═❀✨💎✨❀═╗
@darya88888
╚═❀✨💎✨❀═╝
#نشر_فوری
جهت تعجیل فرج صاحب الزمان
#شهیدسربلند
برای ازدواجش به مادرش گفته بود کسی را دوست دارد.
به مادرش گفتم خدا آخر و عاقبتمون رو بخیر کنه ، معلوم نیست کجا خمیر کرده.
وقتی گفت از بچههای مؤسسه است و میشناسمش و دختر خوبی است قبول کردم.
ته دلم مخالف بود اما چون بهش اعتماد داشتم به رویش نیاوردم و رفتیم خواستگاری.
خانواده خانمش فقط دو تا دختر داشتند.
پدر خانمش شرط کرد و گفت من میخوام یه پسر وارد خونم بشه ، دوماد نمیخوام.
برای همین خودم به محسن گفتم مثل پسرشون باش.
بیشتر با اونها باش ، خلأ پسر رو براشون پرکن.
زمزمه رفتن محسن به سپاه اول توی خانوادهی خانمش پیچید.
من خودم دوست داشتم عضو سپاه بشوم.
اوایل جنگ که رفتم جبهه نشد.
اما در مورد محسن مخالفت کردم که جای پایش را سفت کنم تا فردا کسی اعتراض نکند.
به پدرخانمش گفتم آدم نظامی اختیارش دست خودش نیست.
شب و نصف شب زنگ میزنند.
باید زن و بچه رو ول کنه بره به امون خدا ، بعداً گله نکنی.
به مادرش هم گفتم کسی که سپاه بره جون سالم بهدر نمیبرد ، یا شل و پل میشه یا کشته ، بعداً گریه و زاری نکنی.
از وقتی رفت توی سپاه نگرانش بودم.
همیشه نگرانش بودم ، اما فکر نمیکردم به این زودی شهید شود.
سید رضا نریمانی شعری داره که میگه (( یه دست گل دارم برای این حرم میدم....))
روی این شعر حساس بودم.
اگر میشنیدم بهم میریختم.
کسی حق نداشت توی خانهی ما این مداحی را گوش کند یا بخواند.
شبی که محسن میخواست برود ، از چهرهاش فهمیدم که دیگر برگشتنی نیست.
من این چهرهها را توی جبهه شبهای عملیات زیاد دیده بودم.
قیافههایی که میدانستی آخرینبار است نگاهشان میکنی.
خداحافظی آخر ، محسن هم آب پاکی را روی دست ما ریخت.
زیاد بغلش نکردم.
وقتی پایم را بوسید سریع جدایش کردم ، فاصله را حفظ میکردم.
همه برای بدرقهاش رفتند ترمینال اما من نرفتم.
وقتی زنگ میزد با هاش حرف نمیزدم و وقتی هم اسیر شد دعا نکردم که برگردد.
توی باجهی بانک بودم که پدر خانمش زنگ زد.
گفتم توی بانکم.
طاقت نیاورد ، اومد پیشم و گفت این بچه رو گرفتن.
از سپاه آمدند خانه مان.
گفتند چون عکسش رو پخش کردن احتمال مبادله هست.
گفتم خودتون رو خرج نکنید ما راضی نیستیم.....
🌹🌹🌹
@darya88888
🥀🥀🥀🥀🥀