eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.4هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
773 ویدیو
2 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 موتور برادرش را برداشت تا برود رأی بدهد، سر صبحی که به مسجد رسید، خلوت بود. مسؤول پایگاه او را شناخت، از جایش بلند شد و کلی عزت و احترام گذاشت، بقیه عوامل اجرایی رأی‌گیری هم بلند شدند. ناراحت شد و گفت: کارتان را انجام دهید. وقتی رأی‌ را به صندوق انداخت، سه نفر از مأموران او را بدرقه کردند و دم در گفتند: وسیله دارید؟ به موتور گازی کنار خیابان اشاره کرد و گفت: وسیله‌ام کجا بود؟ این موتور برای برادرم است. 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 یکی از برادرهام شده بود. قبرش اهواز بود. برادر دومیم توی اسلام آباد بود. وقتی با خانواده ام از اهواز برمی گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد، نزدیکی های رسیدیم به لشکر. هم می آمد. من رفتم دم چادر اجازه بگیرم برویم تو توی چادرش بود. بهش که گفتم؛ گفت « قدمتون روی چشم . فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم.» صبح که داشتیم راه می افتادیم، بهم گفت « برو رو پیدا کن ،ازش تشکر کنم.. توی این ور و اون ور می رفتم تا را پیدا کنم. یکی بهم گفت « حالش خوب نیست؛ خوابیده.» گفتم « چرا ؟» ... گفت « دیشب توی چادر جا نبود تا بخوابد، زیر بارون موند، سرما خورد... شادی روح و 🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹 اوایل انقلاب بود شهردار ارومیه بود. در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شد. چشمش به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دید امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفت، او رفتگر همیشگی محله نبود. کنجکاو شد، سلام داد و دید رفتگر امروز، است. او از دوستان شهید باکری بود. ، شما اینجا چیکار میکنی؟ علاقه ای به جواب دادن نداشت. او ادامه داد، شما شهرداری، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کرد تا بالاخره زیر زبون رو کشید. زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصی نمی دادن، می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش. اشک تو چشماش حلقه زد. هر چی اصرار کرد، جارو رو بهش نداد؛ ازش خواهش کرد که هرچه سریعتر بره تا دیگران متوجه نشن، رفتگر امروز محله، شهردار ارومیه است. 🕊 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹