🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷
🌹 #عاشقانه
🌹 #عشق_به_شهدا
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷
اول ترم بود که تصمیم گرفتند ما را به اصفهان ببرند...
به قول بچه ها سابقه نداشت تا به حال بخواهند اصفهان ببرند...
بعد از چند روز برنامه فشرده و جلسه ، یک شب مسئول فرهنگی مان گفتند :
شاید #گلستان_شهدا نرویم
#این_فقط_یک_احتمال_بود
خیلی #دلم شکست
انگار باید اول #دلت_بشکند تا #طلبیده بشوی
اجازه گرفتم و گفتم میخواهم چند خطی برای #شهدا بخوانم
السلام ای #نخلهای سوخته
السلام ای #چکاوکهای حلقه آویخته
سلام بر #شهدا
ای صحیفه #نور
ای لوح زرین #شهادت
ای معنای #عشق ، آن زمان که #پیشانی آفتاب سوخته ات را بر #خاک نهادی
مهرت بوی #کربلا می داد و #تسبیحت بوی نینوا
#بگو که کدامین #پرستو پیامت را به #معشوق می رساند .
بغض عجیبی داشتیم انگار فقط منتظر یک جمله دیگر بودیم که همه ی بچه ها گریه کنند .
#ای_شهدا
بر روی تصویرتان روی دیوار های شهر #رنگ غفلت پاشیدیم و پوستر #تبلیغات نصب کرده ایم .
دل نوشته ام که تمام شد بعد از مدتی مسئولان با رفتن به #گلستان_شهدا موافقت کردند .
و بالاخره #شهدا قبول کردند که ما به #میهمانی آنها برویم .
🌹 #شهدا
🌹🕊 #همیشه
🌹🕊🌹 #نگاهی
#ارسالی_از_اعضاء
🇮🇷 @dashtejonoon1🌹🇮🇷
دشت جنون 🇵🇸
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 احترام ژنرال آمریکائی به #سرلشگر_خلبان #شهید_والامقام #عباس_بابایی #قسمت_اول #شهید_بابا
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#قسمت_دوم
به ساعتم نگاه کردم، وقت #نماز_ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و میتوانستم #نماز را #اول_وقت بخوانم.
انتظارم برای آمدن #ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از #نماز نیست، همین جا #نماز را میخوانم. #انشاءالله تا #نمازم تمام شود، او نخواهد آمد.
به گوشهای از #اتاق رفتم و #روزنامهای را که همراه داشتم به #زمین انداختم و مشغول #نماز شدم.
در حال خواندن #نماز بودم که متوجه شدم #ژنرال وارد اتاق شده است.
با خود گفتم چه کنم؟ #نماز را ادامه بدهم یا #بشکنم؟ بالاخره گفتم، #نمازم را ادامه میدهم، هر چه #خدا بخواهد همان خواهد شد.
سرانجام #نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی مینشستم از #ژنرال معذرت خواهی کردم.
#ژنرال پس از چند لحظه #سکوت نگاه #معناداری به من کرد و گفت:
چه میکردی؟
گفتم: #عبادت میکردم.
گفت: بیشتر توضیح بده.
گفتم: در دین ما #دستور بر این است که در ساعتهای #معین از #شبانه_روز باید با #خداوند به #نیایش بپردازیم و در این ساعات #زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در #اتاق استفاده کردم و این #واجب_دینی را انجام دادم.
#ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در #پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست. این طور نیست؟
پاسخ دادم: آری همینطور است.
او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از #صداقت و #پای_بندی من به #سنت و فرهنگ و #رنگ نباختنم در برابر #تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهرهای #بشاش خود نویس را از جیبش بیرون آورد و #پروندهام را #امضا کرد.
سپس با حالتی #احترام_آمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما #تبریک میگویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی #موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او #تشکر کردم. احترام گذاشتم و از #اتاق خارج شدم.
آن روز به اولین محل #خلوتی که رسیدم به پاس این #نعمت بزرگی که #خداوند به من #عطا کرده بود، دو رکعت #نماز_شکر خواندم .
🌹 #سالروز_شهادت🌹
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊 @dashtejonoon1🥀🌹