🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷
🌹 #عاشقانه
🌹 #عشق_به_شهدا
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷
اول ترم بود که تصمیم گرفتند ما را به اصفهان ببرند...
به قول بچه ها سابقه نداشت تا به حال بخواهند اصفهان ببرند...
بعد از چند روز برنامه فشرده و جلسه ، یک شب مسئول فرهنگی مان گفتند :
شاید #گلستان_شهدا نرویم
#این_فقط_یک_احتمال_بود
خیلی #دلم شکست
انگار باید اول #دلت_بشکند تا #طلبیده بشوی
اجازه گرفتم و گفتم میخواهم چند خطی برای #شهدا بخوانم
السلام ای #نخلهای سوخته
السلام ای #چکاوکهای حلقه آویخته
سلام بر #شهدا
ای صحیفه #نور
ای لوح زرین #شهادت
ای معنای #عشق ، آن زمان که #پیشانی آفتاب سوخته ات را بر #خاک نهادی
مهرت بوی #کربلا می داد و #تسبیحت بوی نینوا
#بگو که کدامین #پرستو پیامت را به #معشوق می رساند .
بغض عجیبی داشتیم انگار فقط منتظر یک جمله دیگر بودیم که همه ی بچه ها گریه کنند .
#ای_شهدا
بر روی تصویرتان روی دیوار های شهر #رنگ غفلت پاشیدیم و پوستر #تبلیغات نصب کرده ایم .
دل نوشته ام که تمام شد بعد از مدتی مسئولان با رفتن به #گلستان_شهدا موافقت کردند .
و بالاخره #شهدا قبول کردند که ما به #میهمانی آنها برویم .
🌹 #شهدا
🌹🕊 #همیشه
🌹🕊🌹 #نگاهی
#ارسالی_از_اعضاء
🇮🇷 @dashtejonoon1🌹🇮🇷
دشت جنون 🇵🇸
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹 #بزرگ_مردان_کوچک #نوجوان_شهید #محمدحسین_ذوالفقاری #قسمت_اول پدر #محمدحسین نقل می کند که
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹
#بزرگ_مردان_کوچک
#نوجوان_شهید
#محمدحسین_ذوالفقاری
#قسمت_دوم
یکی از همرزمانش می گوید :
اما او از #شهادت برادرش #مطلع بود .
وقتی به او گفتم حالا که #برادرت به #شهادت رسیده ، بهتر است که به #میبد بروی .
او با #روحیه_ای عالی جواب داد :
اگر بروم دیگر نمی گذارند به #جبهه برگردم .
هنگامی که اصرار کردم گفت او برای خودش #شهید شده ، آخرت برای اوست نه من و سپس گفت :
اسلحه #برادرم را برمی دارم تا دشمن بداند با چه کسانی طرف است .
سرانجام او را برای مراسم #برادرش به #میبد روانه می کنند .
هنوز مراسم چهلم #برادرش برگزار نشده بود که او با #پیشانی بند سبز رنگ یا ثارالله رهسپار عرصه های #عشق و #ایثار می گردد و پس از حماسه آفرینی ها بی شمار در تاریخ ۲۸/ ۱۰/ ۱۳۶۰ در دشت #شقایق خیز #شوش بر اثر اصابت چندین ترکش #خمپاره به هر دو #دست و هر دو #پا در حالی که زمزمه #یا_حسین بر لب داشت به #لاله رویان هم رزم خود پیوست .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 @dashtejonoon1💐🕊