🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#رفیق_شهیده_ام
#شهناز_حاجی_شاه
سلام خواهر #شهیده_ام
سلام رفیق #شهیده_ام
شنیدم ازنظر اخلاق، شجاعت، ایثار و طهارت الگو بودی، حتی در میدان جنگ کسی تار مویی از تو ندید و کلامی به جز سلام نشنید ، اینها همه برای این است که مادرت تو را نذر #حضرت_زهرا_س کرد، #حضرت_زهرا_س را شفیع قرار داد تا خداوند دختری به او عطا کند که در راه #حضرت_زهرا_س باشد، #حضرت، الگویت بود و مثل ایشان، در جوانی به آرزویت که #شهادت بود رسیدی.
خیلی وقتها می دیدند نان خشک می خوردی، وقتی از تو می پرسیدند می گفتی مردم مواد خوراکی برای رزمنده ها فرستادن ، من که رزمنده نیستم، به رزمنده ها خدمت می کنم .
خواهرم ، رفیقم چه بی ریا و بی ادعا بودی، نماز اول وقتت حتی در میدان جنگ ترک نشد، وقت #شهادتت ترکشها به قلب پاک و مهربانت اصابت کرد، نحوه کفن و دفنت هم مثل #حضرت_زهرا_س داستان غریبی دارد، مادرت غریبانه با پنج نفر تو را به خاک سپرد .
خون سرخ تو خرمشهر را خونین شهر ساخت.
عاشقانه به دیاردوست پرکشیدی...
رفیق #شهیده_ام، برایم دعا کن مثل خودت، راه درست که همان راه #حضرت_زهرا_س و پشتیبانی از #ولایت هست را پیدا و انتخاب کنم، دعا کن من هم مانند خودت #شهادت در راه حق روزی ام شود .
به امید دیدار خواهر #شهیده_ام
#شهیده_شهناز_حاجی_شاه
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
ارسالی از اعضاء
🌹 @dashtejonoon1🥀🌷
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#مادرانه
#مادر_شهیدان
#شهناز_حاجی_شاه
#محمدحسین_حاجی_شاه
#ناصر_حاجی_شاه
بهمن ٦١ برای گرفتن عکس به خرمشهر رفتم. بعد از آزادسازی و پاک سازی نسبی شهر، میشد به صورت محدودی وارد خرمشهر شد. در همان ایام بود که اولین گروههای ساکن خرمشهر میتوانستند تحت شرایطی به منطقه بیایند. توفیقی برایم شد تا همراه خانواده #شهدای اهل خرمشهر شوم. شب هنگام خواب، #مادرها که بعد از مدتها همدیگر را دیده بودند، خواب از سرشان پریده بود و با هم صحبت میکردند. پای صحبتهایشان نشستم. پیوندشان، خون #پسرانشان بود. بعضیهایشان برای حفظ خرمشهر جنگیده بودند و بعضی دیگر برای آزادی اش. یکی از مادرها خانم #حاجی_شاه بود. سه #فرزندش در خرمشهر #شهید شده بودند. آن سال آمده بود تا هم خانهاش را ببیند و هم به زیارت قبر #شهناز و دو #پسرش برود.
برایم از دخترش تعریف کرد. #شهنازش دروس حوزوی میخواند و در کلاسهای نهضت سوادآموزی معلم بود. هشتم مهر ٥٩، همراه دوستش، برای سنگرها غذا میبردند که هر دو با گلوله دشمن #شهید میشوند. برایم گفت که چطور خودش، #دخترش را کفن و دفن کرده است. بعد از #شهناز، به فاصله یک ماه، #محمدحسیناش را از دست میدهد. #محمدحسین سه سال از #شهناز بزرگتر بود. تا روز آخری که خرمشهر سقوط کرد، ماند و جنگید. پیکر #محمدحسین را پیدا نکردند. پسر بزرگش #ناصر هم بعد از آزادی خرمشهر در منطقه #شهید شد. آن شب، #مادرها شاعر شده بودند و لالاییهای فیالبداهه برای #پسرانشان میخواندند.
راوی:
مریم کاظمزاده ـ «عکاس»
🥀 @dashtejonoon1🌴🌹