دشت جنون
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 #سردار_رشید_اسلام #شهید_والامقام #حسین_املاکی قائم مقام لشگر 16 قدس گیلان #قسمت_ششم گفتگ
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حسین_املاکی
قائم مقام لشگر 16 قدس گیلان
#قسمت_هفتم
گفتگو با یکی از همرزمان شهید املاکی
چه چیزی باعث تمایز املاکی میشد؟ خود شما اولین بار چطور جذب اخلاق و منش ایشان شدید؟
لشکر ما در عملیات محرم سه محور داشت که بعد از عملیات به دو محور کاهش پیدا کرد. گروه ما در محور یک عمل میکرد و گروه دیگری از بچههای اطلاعات عملیات در محور دو شناسایی میکردند. حسین، چون پاسدار بود و سن و سالش هم از ما بیشتر بود، خودمان خواستیم مسئولیت را به عهده بگیرد. اوایل سال ۶۲ ایشان جانشین مسئول اطلاعات- عملیات محور یک بود. مسئول محور هم حسین کیا بود. به نظرم اردیبهشت ۶۲ بود که قرار شد از لشکر ما سه نفر برای آموزش نقشهخوانی و نقشه هوایی و... به تهران بروند که حسین کیا یکی از آنها بود. یک روز حسن بادلی مسئول اطلاعات- عملیات لشکر پیش ما آمد و نماز مغرب و عشا را با هم خواندیم و شام را با ما بود. بعد همه را جمع کرد و گفت از این به بعد حسین املاکی مسئول محور یک است. هیچ کدام از ما قبلش نمیدانستیم که قرار است حسین مسئول شود. خودش هم انگار مثل ما بیخبر بود که یکهو رنگش پرید و با اصرار از بادلی خواست او را از این مسئولیت معاف کند. میگفت من نمیتوانم مسئولیت جان بچهها را برعهده بگیرم. خدای نکرده برای کسی اتفاقی بیفتد من چطور جواب خونش را بدهم. بادلی هم استدلال آورد که همه ما انسانیم و جایزالخطا و. خلاصه از بادلی اصرار و از حسین انکار که یکهو حسین زد زیر گریه.
برای من خیلی عجیب بود کسی مثل حسین اینطور برای مسئولیت نگرفتن گریه کند. در جمع ما، حسین از همه قد بلندتر بود و هیکل ورزشکاری هم داشت (رزمی کار میکرد). ما در زبان میگفتیم که اهل مسئولیت نیستیم، اما حالا در عمل و آن هم با چنان اصراری میدیدیم که حسین یک ذره دلش با سمت و مسئولیت و این چیزها نیست. به نظر من، آن شب یک نقطه عطف بود که حسین را پیش همه ما عزیز و بزرگ کرد. آن شب یک شب با ارزش و با تجربهای ماندگار بود.
#ادامه_دارد ...
🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
دشت جنون
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 #امیر_سرلشگر #خلبان_شهید #حسین_خلعتبری #شهیدی که در بین بعثیون عراقی به #حسین_ماوریک ( شکا
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#امیر_سرلشگر
#خلبان_شهید
#حسین_خلعتبری
#شهیدی که در بین بعثیون عراقی به #حسین_ماوریک ( شکارچی ناوهای اوزای عراقی) معروف بود .
#قسمت_هفتم
از سوی فرماندهی به پایگاه ششم شکاری مأموریت داده میشود تا پل الاماره را بزنند.
#خلعتبری و چند تن از خلبانان شجاع این پایگاه انتخاب میشوند.
پل درست وسط شهر بود .
#خلعتبری وقتی روی پل میرسد حملات ضد هوایی دشمن به اوج خود رسیده بود و اتومبیلهایی که مشخص بود شخصی است، روی پل در حال حرکت بودند.
او با پذیرفتن خطر دور میزند و پس از عبور آنها، پل را سرنگون میکنند .
وقتی از او سوال کردند، چرا چنین کردی، گفت: فرزندی یک ساله دارم، یک لحظه احساس کردم که ممکن است توی ماشین بچهای مثل «آرش» من باشد و چگونه قبول کنم که پدری بچه سوختهاش را در آغوش بگیرد؟
دولتمردان عراق با بودن او آرامش ندارند و با توجه به مهارت او در بیشتر عملیاتها به عنوان فرمانده دسته پروازی به دفاع از میهن میپردازد.
تأسیسات نفتی، یگانهاى دریایی، پل الاماره و پالایشگاه کرکوک بارها به دست او مورد حمله و تخریب قرار گرفت که تنها بخشی از دلاوریهای این مرد بزرگ است.
#ادامه_دارد ...
🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
دشت جنون
🇮🇷🌹🌴🇮🇷🌴🌹🇮🇷 #یاد_ایام #یاد_حماسه_ها حماسه ناوچه قهرمان جوشن #قسمت_ششم در این شرایط حساس، با پرسنل
🇮🇷🌹🌴🇮🇷🌴🌹🇮🇷
#یاد_ایام
#یاد_حماسه_ها
حماسه ناوچه قهرمان جوشن
#قسمت_هفتم
در این شرایط، آمریکاییها از متوقف کردن ناوچه جوشن نا امید شدند و اولین موشک بلافاصله بعد از آخرین مکالمه ما یعنی حدود 12:30 به طرف ما شلیک شد و ما با سیستمهایی که داشتیم، توانستیم این موشک را حدود 200 یارد از ناوچه منحرف کنیم. با نزدیک شدن اولین بالگرد به ناوچه، دستور آتش دادم که بالگرد مورد اصابت قرار گرفت و سقوط کرد. بقیه بالگردها با دیدن این موقعیت از ناوچه فاصله گرفتند و هواپیماهایی که در اطـراف ما بودند، فاصـله خـود را با ما بیشـتر کردند. در این موقع متوجه شـدم که ناوهـای آمریکایی از طرف غرب جزیره سیری ما را قفل موشکی کردند و بعد بار دیگر با ما تماس برقرار کردند و گفتند: سرسختی به خرج ندهید در غیر این صورت نابود خواهید شد. من در جواب گفتم: می دانم که ما را در جهت غربی قفل کرده اید و بهتر آن است که ما را به حال خود رها کنید تا ما ماموریت خود را ادامه دهیم. کاپیتان آمریکایی از من پرسید: «هنوز سیستمهای شما کار میکند؟»
برای آنها شـگفت آور بود کـه چطـور با این شرایط سیستمهای الکترونیکی ما هنوز از کار نیفتاده است، چرا که ما توانسته بودیم سمت و جهت قفل موشکی آنها را تشخیص دهیم.
#ادامه_دارد ...
🇮🇷 @dashtejonoon1🌹🇮🇷
pesarhaye nane abdolah-07.mp3
زمان:
حجم:
15.14M
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#کتاب_صوتی
#پسرهای_ننه_عبداله
#خاطرات_محمدعلی_نورانی
💐 #قسمت_هفتم💐
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات ، #بلامانع است .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
ketabrah.irpart-7.mp3
زمان:
حجم:
23.53M
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#کتاب_صوتی
#خاطرات_ایران
#خاطرات_ایران_ترابی
💐 #قسمت_هفتم 💐
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات ، #بلامانع است .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
07.mp3
زمان:
حجم:
3.21M
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#کتاب_صوتی
#پیغام_ماهی_ها
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حاج_حسین_همدانی
💐 #قسمت_هفتم 💐
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات ، #بلامانع است .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
دشت جنون
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀 #وقایع_بعد_از_عاشورا #و_شهادت_امام_حسین_ع #قسمت_ششم خطبه امام سجاد علیه السلام در کوفه
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀
#وقایع_بعد_از_عاشورا
#و_شهادت_امام_حسین_ع
#قسمت_هفتم
ادامه خطبه امام سجاد (ع) در کوفه
سپس حضرت علیه السلام فرمودند: «خداوند بیامرزد کسی را که به پند من گوش دهد و سفارش مرا درباره خدا و رسول او و اهل بیت آن حضرت حفظ کند. زیرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای همگی ما اسوه و الگوی نیکویی است.» کوفیان همگی گفتند: ای پسر رسول خدا! ما همگی گوش به فرمان و مطیع تو می باشیم، نگهدار و حافظ احترام و عزت و آبروی تو ایم. ما به تو علاقه داریم. هر امر و دستوری که داری بگو، خداوند تو را رحمت کند. ما می جنگیم با دشمن تو و صلح می کنیم با دوستان تو، مسلّم بدان که ما از یزید که خداوند او را لعنت کند، بازخواست خواهیم کرد و از هر کس که نسبت به تو و ما ستم نموده بیزاری می جوییم!!!
امام سجاد علیه السلام فرمودند: «هیهات هیهات! ای مردم حیله گر! هرگز به خواسته های نفسانی خود نخواهید رسید، آیا می خواهید مرا نیز همچون پدرانم که از پیش فریب دادید، فریب دهید؟!
به خدای شتران رهوارِ سفر حج، سوگند می خورم که این امر هرگز صورت تحقق به خود نمی گیرید. هنوز جراحت دل ما بهبود و التیام نیافته است، شما همین دیروز بود که پدرم را به همراه اهل بیتش به شهادت رسانیدید.
هنوز که هنوز است مصیبت داغ رسول خدا و مصیبت پدرم و پسران پدرم، فراموش نشده است. هنوز که هنوز است این درد راه گلوی من را بسته است و این غم و غصّه ها در دلم در حال جوشش و غلیان است. من از شما تقاضا می کنم که نه با ما باشید و نه علیه ما.»
#ادامه_دارد ...
#ما_ملت_امام_حسینیم
#ما_ملت_شهادتیم
#ایران_حسین_علیه_السلام
#تا_ابد_پیروز_است
#کانال_شهدائی_دشت_جنون
http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b
🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
ketabrah.ir07.mp3
زمان:
حجم:
9.8M
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#کتاب_صوتی
#یکروز_بعد_از_حیرانی
#زندگینامه_داستانی
#شهید_مدافع_حرم
#محمدرضا_دهقان_امیری
💐 #قسمت_هفتم 💐
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات ، #بلامانع است .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
دشت جنون
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان آخرین روز سربازی در ایران نخستین روز اسارت در بغداد #قسمت_ششم یک شب «مجید
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊
#خاطرات_آزادگان
آخرین روز سربازی در ایران
نخستین روز اسارت در بغداد
#قسمت_هفتم
شبی که قرار بود فرار کنیم تا صبح نخوابیدیم. قرارمان ساعت۱۲شب بود. اضطراب وجودمان را فرا گرفته بود. صدای انفجار و شلیک گلوله هم بیشتر به گوش می رسید و این برای ما خیلی خوب بود. بچهها را یکی یکی بیدار کردیم و از آنها حلالیت خواستیم. هیچ وقت لحظه خداحافظی از یادم نمیرود. حرفی نمیزدیم و فقط گریه میکردیم.
ساعت یک ربع به۱۲بود که دندان درد بسیار شدیدی گرفتم بهنحوی که از فشار درد سرم را به دیوار می کوبیدم. پرویز و مجید هر کاری که از دستشان بر می آمد انجام دادند اما ساکت نشد. نفهمیدم چه وقت خوابم برد. توی خواب انگار یکی می خواست بیدارم کند که از خواب پریدم. دیدم مجید و پرویز هم کنارم خوابیدهاند. یادم آمد که امشب قرار است فرار کنیم. فوری بیدارشان کردم. برای آخرین بار همدیگر را بغل کردیم و حلالیت طلبیدیم.
رفتم پشت پنجره. متوجه شدم که یکی از نگهبانها به اسم «کریم خانقینی» آمد و پشت پنجرهای که ما میخواستیم از آن فرار کنیم نشست. منتظر شدیم تا جایش را عوض کند.
راوی :
#آزاده_سرافراز
#سید_رضا_موسوی
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
#ایران_حسین_علیه_السلام
#تا_ابد_پیروز_است
#کانال_شهدائی_دشت_جنون
http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b
💐🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷💐
segahe abohadi_07.mp3
زمان:
حجم:
4.62M
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#کتاب_صوتی
#سه_گاه_ابوهادی
#شهید_والامقام
#علی_تمام_زاده
💐 #قسمت_هفتم💐
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات ، #بلامانع است .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
دشت جنون
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان #زنان_آزاده #قسمت_ششم رفتارهایی که با ما داشتند از یادم نمیرود. آن لحظا
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊
#خاطرات_آزادگان
#زنان_آزاده
#قسمت_هفتم
استخبارات نام سازمان حفاظت اطلاعات نیروهای نظامی و انتظامی در عراق بود که مشهورترین بازوی سیستم امنیتیشان به شمار میرفت و از به کارگیری هرگونه ترور و شکنجه علیه مخالفان در آن جا خودداری نمیکردند.
هر 24 ساعت، فقط یک بار برایم غذا میآوردند. هرشب من را به بازجویی میبردند و شکنجه میکردند. در آن اتاق کوچک که بودم، از هیچ چیزی خبر نداشتم. هر بار به آنها میگفتم که چرا من باید در این شرایط باشم، یا کلا جواب نمیدادند یا میگفتند که به ما دستور دادهاند و تو هم حرف نزن.
من تقریبا 2 سال در اسارت بودم. سختترین شب من در دوران اسارت مربوط به موقعی است که در اردوگاه موصل بودم. آن شب عراقیها خبردار شدند که یک رادیو در اردوگاه هست. این خاطره را چندین بار بهطور خلاصه گفتم اما به جزئیاتش تا حالا اشاره نکردم چون گفتنش برایم خیلی سخت است و خیلی اذیت میشوم اما این بار میگویم. آن موقع من ثبتنام شده بودم از طرف صلیبسرخ که برای عمل کمر به بیمارستان بروم چون دیگر توانایی راه رفتن و ایستادن نداشتم. صلیب سرخ جهانی که پزشک همراهشان بود، تشخیص داد که باید فوری عمل شوم.
راوی :
#آزاده_سرافراز
#خدیجه_میرشکار
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
#ایران_حسین_علیه_السلام
#تا_ابد_پیروز_است
#کانال_شهدائی_دشت_جنون
http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b
🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹
دشت جنون
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان #یکصد_ماه_اسارت #قسمت_ششم از همه سنین و قشرها و با فرهنگهای مختلف در ا
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊
#خاطرات_آزادگان
#یکصد_ماه_اسارت
#قسمت_هفتم
اگر کسی اسرا را میخنداند، حاج آقا میگفت او در حال خواندن نماز شب است. شما در نظر بگیرید یک عالم وقتی چنین حرفی را بزند چه تأثیری روی آزادگان میگذارد. حاجآقا به این درک رسیده بود که خندیدن اسیر یعنی زندگی و دوری از افسردگی. ایشان عقیده داشت کسی که لبخند میزند حیات دارد و کسی که حیات دارد دیگر شکست نمیخورد. سید آزادگان میگفت هم باید دعای کمیل داشته باشیم و هم تئاتر، هم ذکر و تسبیح و نماز شب باشد هم ورزش و خنداندن. خود حاجآقا بهترین ورزشکار بود. این کارها زندگی ما را در اسارت شکل میداد. حاجآقا همان روز اول در موصل قدیم در سخنرانیاش گفت: «برادران عزیز! همگی ما بدون استثنا در یک کشتی روی اقیانوس نشستهایم و همه ما باید به مقصد برسیم و اگر کسی این کشتی را سوراخ کند به همه ما آسیب زده است.» سید آزادگان میگفت قوانین را باید رعایت کنیم و کسی باعث عصبانیت عراقیها نشود تا بچهها را کتک نزنند. چون عراقیها نگاه نمیکردند کسی جانباز است یا پیر یا جوان، همه را خیلی شدید کتک میزدند.
راوی :
#آزاده_سرافراز
#عبدالمجید_رحمانیان
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
#ایران_حسین_علیه_السلام
#تا_ابد_پیروز_است
#کانال_شهدائی_دشت_جنون
http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b
🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹