eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.3هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 8 مردادماه 1403ه.ش 🗓 23 محرم 1446 ه.ق 🗓 29 جولای 2024 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای برآورنده ی حاجت ها 🔸صفحه 338 🔸جزء 17 جهت سلامتی و و هدیه به روح 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
ان الله اتخذ کربلا حرما آمنا مبارکا قبل ان یتخذ مکة حرم به راستى که خدا کربلا را حرم امن و با برکت قرار داد پیش از آنکه مکه را حرم قرار دهد. 🌹 @dashtejonoon1🏴🌴
🌹🏴🌴🥀🌴🏴🌹 💐 وظيفه هر شخص مسلماني است كه از اسلام و قرآن و دين خود دفاع كند و مثل امام حسين(ع) در مقابل ابر قدرتها و كفار تا آخرين قطره خون خود بايستد و مقابله كند . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌴 @dashtejonoon1🏴🌹
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 حاج احمد هیکل درشتی داشت. بچه ها سر به سرش می گذاشتند. با این هیکل درشت چطور می خواهی توی قبرهای کوچک گلزار شهدا جا شوی؟! می خندید و می گفت: همین قبرها هم برای من زیاد است. آرزویش این بود که اربا اربا شود. فرستاده بود دنبالم. رفتم سنگر فرماندهی. گفت: می خواهم شعر “کبوتر بام حسین (ع)” را برایم بخوانی. گفتم: قصد دارم دیگر این شعر را برای کسی نخوانم. برای هر کسی که خواندم شهید شده. گفت: حالا که این جوری است حتما باید بخوانی. دلم می خواد کبوتر بام حسین بشم من/فدای صحن و حرم و نام حسین بشم من دلم می خواد زخون پیکرم وضو بگیرم/مدال افتخار نوکری از او بگیرم وسط خواندن حال و هوای دیگری داشت و صدای گریه هایش سنگر را پر کرده بود. دلم می خواد چو لاله ای نشکفته پرپر بشم/ شهد شهادت بنوشم مهمون اکبر بشم وقتی در ابتدای عملیات کربلای پنج، در پشت خاکریز در حال ساخت، مستقر شده بود، گلوله توپی خاکریز را مورد هدف قرار داد. ترکش های گلوله بالای سینه و پاهایش را برده بود. شده بود یک تکه گوشت له شده. همان که می خواست؛ اربا اربا. راوی : 🏴 @dashtejonoon1🕊🌹
41.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان 8 سال دفاع مقدس 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌴🕊🍀🌴🍀🕊🌴 امروز سالروز چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🍀 بسیجی عبدالحمید حبیب الهی 🕊 (علیمحمد) 🌹 بسیجی مصطفی شریفی 🕊 (ابوالقاسم) 🍀 بسیجی عبدالحمید علیخانی 🕊 (علی) 🌹 بسیجی یعقوب خسروی 🕊 (لطف اله) 🍀 بسیجی محمدعلی ولایتی 🕊 (قربانعلی) 🌹 پاسدار محمدرضا عیدی 🕊 (غلامحسین) 🌴 @dashtejonoon1🕊🍀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🌷 سلام بر مردان بی ادعا 🌷 خوشا آنانڪ جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسے گفتند و گفتیم از را مے شناسند 🕊 🌹 تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ... ✍️ امروز سالروز عروجتان است 🕊 🌹 والامقام 🌹شهرستان نجف آباد 🌹ڪہ در چنین روزی 🌹 آسمانی شده اند 🌹 این والامقام محل تولد و یا قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد : ✍️ 🌼 بسیجی مهدی شادکام 🍁 (حسنعلی) ـ ۱۹ ساله - نجف آباد 🌺 بسیجی علی طالب 🍀(کاظم) ـ ۱۹ ساله - نجف آباد 🌼 بسیجی محمود کاظمی 🍁 (کاظم) ـ ۱۸ ساله - نجف آباد 🌺 بسیجی محمدعلی مهدیه 🍀(نوروزعلی) ـ ۱۷ ساله - نجف آباد 🌼 بسیجی محمد اسدالهی 🍁 (حسن) ـ ۱۸ ساله - نجف آباد 🌺 بسیجی حسینعلی طاهری 🍀(رضا) ـ ۱۹ ساله - نجف آباد ـ روستای خیرآباد 🌼 بسیجی محمد جواد نجفیان 🍁 (محمدعلی) ـ ۲۲ ساله - نجف آباد 🌺 بسیجی قاسم براهیمی 🍀(حسینعلی) ـ ۱۷ ساله - نجف آباد 🌼 بسیجی خرم کاظمی 🍁 (محمدابراهیم) ـ ۲۰ ساله - نجف آباد ـ روستای رحمت آباد 🌺 بسیجی حسین صانعی 🍀(یداله) ـ ۲۶ ساله - نجف آباد 🌹 سالگرد 🌹آسمانی شدنتان 🌹 مبارڪ باد ... 🕊 🌹 🕊 🌷 @dashtejonoon1🕊🥀
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 بهترین عزاداری و سوگواری ما زمانی بود که آب نداشتیم، کتک می‌خوردیم و گریه می‌کردیم، شلاق می‌خوردیم و اشک می‌ریختیم و همه شکنجه‌ها را با ذکر و نام امام بیمار حضرت سجاد (ع) و زینب کبری (س) و دختر سه ساله اباعبدالله تحمل می‌کردیم، اما وقتی با نیش و کنایه‌های عراقی‌ها و اهانت آنها به امام حسین (ع) مواجه می‌شدیم، آتش می‌گرفتیم. یکی از نیروهای حزب بعث عراق به ما می‌گفت شما ایرانی‌ها چرا عزاداری می‌کنید، شما مجوس‌ها چرا برایش گریه می‌کنید! امام حسین (ع) از خود ما عرب‌ها بود و ما عرب‌ها او را کشتیم، اما آنان نمی‌دانستند که ملاک اسلام تقوی است، قومیت را نمی‌شناسد و همه اقوام با هم برادرند. در یکی از سال‌های اسارت سربازان عراقی تمام توانشان را به کار گرفته بودند تا مراسم عزاداری برپا نشود و برای اینکه صدای ما به بیرون نرود، مجبور بودیم با مشت به سینه بزنیم تا صدای ما به بیرون نرود اما به گوششان رسیده بود که در حال عزاداری هستیم لذا تعداد نگهبانان را زیاد کردند که ما صبرمان لبریز شد و خونمان به جوش آمد و با فریاد «عباس علمدار، خمینی را نگه دار»، وارد محوطه اردوگاه شدیم و حسابی شور گرفتیم و عزاداری کردیم و عراقی‌ها از ترس شورش، دست از فشارهایشان برداشتند. راوي : 🏴 @dashtejonoon1🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا