eitaa logo
دشت جنون
4.2هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 در اردوگاه، دشمن، يکي از برادران آزاده ما را زير فشار قرار داد که او به امام خميني توهين کند. آن دشمن کينه‌توز مي‌گفت: بايد به رهبرت اهانت کني وگرنه رهايت نمي‌کنم. هر چه فشار آورد، ايشان مقاومت کرد. گفت: اگر از اين بچه‌ها خجالت مي‌کشي، من به رهبرت اهانت مي‌کنم، تو فقط سرت را پايين بياور !. هرچه آن شکنجه‌گر اهانت کرد، او سرش را بالا گرفت سرانجام، به خشم آمد و با کابل کشيد تو صورت آن برادر. افسر بعثي، که خودش آمر و ناظر بود، دلش به رحم آمد و گفت : چشمت دارد در مي‌آيد، سرت را بياور پايين ! آن آزاده جواب داد : من با خداي خود عهد بسته‌ام که تا آخرين قطره خون و آخرين لحظه‌ي حيات، وفاداري‌ام را حفظ کنم . آن افسر بعثي اين حالت را ديد، تا اينکه روز عاشورا فرا رسيد . ما روز عاشورا پابرهنه شده بوديم. آنها فهميدند که اين پابرهنگي به عنوان عزاداري براي آقا حسين بن علي (ع) است. ناگهان، با کابل و چوب ريختند داخل اردوگاه . همان افسر، يک خيزران دستش گرفته بود. ما تا آن روز چوب خيزران نديده بوديم. افسر بعثي، خيزران را محکم کشيد تو صورت همان برادري که آن روز،‌ زير کابل، آن استقامت را نشان داده بود. ناله آن جوان بلند شد و صدايش تمام اردوگاه را در بر گرفت . افسر بعثي يک مرتبه، متحير ماند و گفت : تو همان کسي هستي که آن روز، زير ضربه‌هاي کابل، صدايت درنيامد؟ او هم جواب داد : آخر، امروز با خيزران شما به ياد لحظه‌هايي افتادم که سر نازنين آقا حسين بن علي (ع)، ميان تشت بود و يزيد با خيزراني که دردست داشت، به لب و دندان مبارکش مي‌زد. راوي : شادی روح و و سلامتی آزادگان سرافراز http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 نمی‌شد که حوالی کربلا باشیم و محرم را بدون عزاداری برای امام حسین (ع) پشت سر بگذاریم و این مهم را در اردوگاه مد نظر داشتیم. عزاداری را با رعایت همه مسائل و در نظر گرفتن نکات ایمنی، چون تعیین نگهبان و انتخاب ساعاتی خاص به راه انداختیم. در ساعتی آنقدر غرق در عزاداری شدیم که ناگهان سرباز عراقی غافلگیرمان کرد و پرسید که مگر نمی‌دانید عزاداری و سینه زنی ممنوع است و از آزادگان جواب شنید که مگر در عراق برای رفتگان عزاداری نمی‌کنید؟ و پاسخ داد که چرا عزاداری می‌کنیم. وقتی آزادگان گفتند ما همه کس و کارمان حسین (ع) است، دیدیم که اشک تو چشمانش جمع شد و همانطور که پشت پنجره ایستاده بود به ما پشت کرد و گفت بخوانید ۱۱ سال است که نوحه حسین (ع) نشنیده‌ام و بعد شروع به گریه کرد. راوي : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 طی دوران اسارت به جز ‌سال آخر اسارتم هیچگاه اجازه نداشتیم در ماه محرم عزاداری کنیم. در دوران اسارت عزاداری را برای ما ممنوع کرده بودند و روزهای عاشورا و تاسوعا حتی آب را بر روی ما می‌بستند. در ایام عزاداری محرم نیروهای عراقی برای جلوگیری از برگزاری مراسم عزاداری واکسنی را به دست اسرا می‌زدند که باعث ورم و درد دست می‌شد تا این درد دست مانع از سینه‌زنی و عزاداری شود. با وجود این، همیشه دنبال فرصتی برای عزاداری بودیم، اگر چه حتی اجازه این‌که گوشه‌ای بنشینیم و در خلوت خود برای امام حسین(ع) عزاداری کنیم را نداشتیم. راوي : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 اسرا می خواستند عزاداری های محرم و صفر را با همان شور و حال سال هایی که در داخل کشور حضور داشتند برپا کنند و مسئولین عراقی هم که از قبل این برنامه آن ها را پیش بینی کرده بودند، از چند روز قبل از فرا رسیدن محرم فرمانده اردوگاه عراقی به سرکرده های اسرا در مورد عواقب پرداختن به عزاداری ها هشدار داده بود. فرمانده اردوگاه عراقی عزاداری را در پادگان نظامی ممنوع اعلام کرده و ما مجبور بودیم برای عزا داری هایمان نقشه بکشیم و تعدادی از اسرا را به نگهبانی بگذاریم تا در صورت لو رفتن عزاداری ها به دیگر اسرا خبر دهند. فرمانده اردوگاه به اسرا هشدار داده بود که در صورت عزاداری کردن گروه های کتک وارد کار می شوند، اما اسرا از این تهدید هراسی نداشتند و خود را آماده شهادت هم می دانستند، چه رسد به شکنجه و کتک خوردن و ... روزها محیط پادگان شلوغ بود و به علت زیادی رفت و آمدها نمی توانستیم عزاداری کنیم و به همین خاطر شب ها را برای عزاداری انتخاب کرده بودیم و وقتی شب می شد تعدادی از اسرا نگهبانی می دادند و بقیه هم با همان شور و حال عزاداری های داخل کشور سینه زنی می کردند و نوحه می خواندند. ... راوي : 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
دشت جنون
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 #یاد_یاران #اسارت #ماه_محرم #قسمت_اول اسرا می خواستند عزاداری های محرم و صفر را با همان
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 یک شب یکی از نگهبان ها از برنامه های شبانه عزداری های ما مطلع شده بود و شب به سراغ ما آمد و با دیدن عزاداری بچه ها به سراغ مافوق هایش رفت و خلاصه اینگونه بود که مراسم عزاداری ما لو رفت و پای فرمانده عراقی به اتاق ما باز شد و با دیدن صحنه عزاداری به شدت عصبانی شد و با آوردن گروه هایی از سربازان همه اسرا را یک گوشه اتاق جمع کرد و با کابل و چوب و چماق به جان اسرا افتادند و سر و صورتشان را خونی کردند. فرمانده عراقی که حالت متعادلی نداشت و به شدت هم عصبانی شده بود دست به کلت برده و تصمیم گرفت یکی از اسرا را که برای نگهبانی دادن لباس عربی هم پوشیده بود را بکشد که با صحبت های دیگر عراقی ها قانع شد و از تیر اندازی صرف نظر کرد. در پی این ماجرا دو روز در را روی اسرای آن اتاق بستند و به ما نه آب می دادند و نه غذا و در این مدت اسرا از نان هایی که در زمان های مختلف خشک کرده بودند و آبی که به میزان خیلی کم در کوزه های داخل اتاق بود روزگار می گذراندند، اما اسرا حتی در این شرایط هم دست بردار نبودند و با صدای آرام مداحی و سینه زنی می کردند. راوي : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 دو هفته قبل از محرم، آزادگان در بند، به فكر زمينه‌سازي اجراي مراسم افتادند؛ ابتدا به مسئولان آسايشگاه‌ها گفتيم به عراقي‌ها بگويند كه ما عزاداري خواهيم كرد؛ عراقي‌ها كه از نحوه برگزاري مراسم اطلاعي نداشتند يا خود را به بي‌اطلاعي مي‌زدند، به مسئولان ما قول دادند كه مزاحم برگزاري مراسم نشوند. محرم ماه عشق و جانبازي معشوق فرا رسيد؛ اسرا الگوي خويش را امام زين‌العابدين‌(ع) و زينب كبري‌(س) قرار مي‌دادند و بنابر رسالت سجادي خويش هرگونه سازش با دشمن را خيانت به اسلام و آرمان مقدس شهدا و نظام جمهوري اسلامي مي‌دانستند. با فرا رسيدن ايام عاشورا به پيشنهاد عده‌اي از بچه‌ها قرار شد بر روي سينه همه بچه‌ها ذكر «يا حسين مظلوم‌(ع)» نوشته شود كه اين كار در طول يكي دو شب به طور مخفيانه انجام شد و با شور و شوقي كه بچه‌ها داشتند به سرعت گلدوزي شد. بچه‌ها از همان ابتدا شروع به سينه‌زني و نوحه‌خواني كردند و شب‌ها از ساعت 8 اين كار را ادامه مي‌دادند؛ هنوز يكي دو روز نگذشته بود كه مسئولان عراقي اعلام كردند عزاداري را آهسته بدون سينه‌زني انجام دهيد ولي اين طرح از سوي اسرا رد شد. .... راوي : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
دشت جنون
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 #یاد_یاران #اسارت #ماه_محرم #قسمت_اول دو هفته قبل از محرم، آزادگان در بند، به فكر زمينه‌
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 افسر عراقي شب سوم يا چهارم از در دوستي وارد شد و گفت «چرا شما سينه‌زني مي‌كنيد؛ اين كار حرام است و ظلم به نفس است»؛ قاسمي كه از بچه‌هاي تهران بود در جوابش گفت «ما از كودكي در دامان مادرمان اشك حسيني بر صورتمان ريخته شده و حالا ترك آن براي ما بسيار سنگين است». افسر عراقي فوراً دستور داد اسم او را يادداشت كردند و پشت سرش اسم همه افرادي كه به او جواب داده بودند نوشته شد سپس او با ناسزا و تهديد اتاق ما را ترك كرد. شب تاسوعا فرا رسيد و سينه‌زني همچنان ادامه داشت. عراقي‌ها با عده زيادي از افراد گارد حفاظت اردوگاه پشت پنجره اتاق‌ها آمدند و هرچه فرياد زدند كه سينه نزنيد، كسي گوش نداد؛ ناگهان در اتاق باز شد و چند نفر از ما را جدا كردند و در گوشه‌اي از اتاق نشاندند و با زدن يك سوت حدود 50 سرباز مثل گرگ‌هاي گرسنه كه به گله گوسفند حمله كنند به ما هجوم آوردند؛ پس از 5 دقيقه با سوت افسر عراقي همه سربازها از اتاق خارج شدند. پس از درگيري اتاق به خون كشيده شده بود؛ از سر و صورت اكثر بچه‌ها خون مي‌ريخت. در همان حال، حدود 20 نفر از اسرا، از جمله آن‌هايي كه جواب افسر را داده بودند، براي كتك خوردن انفرادي به زندان رفتند؛ بعد از رفتن عراقي‌ها بچه‌ها دوباره شروع به سينه‌زني كردند اين در حالي بود كه عراقي‌ها از پشت پنجره ما را نگاه مي‌كردند. راوي : 🏴 @dashtejonoon1🕊🌹
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 بعثی ها قبل از فرا رسیدن ماه محرم مخالفت خود را با عزاداری از طریق مسوولان آسایشگاه ها به گوش اسرا رساندند و تهدید کردند در صورت توجه نکردن به این دستور عقوبت سختی در انتظار شماست. معتمدین اردوگاه گفتند چون اسیر دشمن هستیم، باید در این مورد تقیه کنیم، یعنی طوری عزاداری کنیم که باعث حساسیت بعثی ها نشود. بچه ها هم با این تصمیم موافق بودند. تا شب عاشورا عزاداری آرام به طوری که بعثی ها متوجه نشوند ادامه داشت. ولی شب عاشورا یک دفعه سکوت نُه شبه شکسته شد. همه پیراهن هایمان را از تن درآوردیم، برق آسایشگاه را خاموش کردیم -این در حالی بود که خاموش کردن برق از نظر دشمن جرم بزرگی محسوب می شد- و در تاریکی شب نوحه خوانی و سینه زنی شروع شد. به پیروی از آسایشگاه شماره یک که من در آن بودم بقیه آسایشگاه ها هم عزاداریشان را شروع کردند؛ صدای فریاد "یا حسین" "یا حسین" اسرای اردوگاه رمادی که تعدادشان دو هزار و چهارصد نفر بودند، در دل شب در اردوگاه طنین انداخت. .... راوي : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
دشت جنون
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 #یاد_یاران #اسارت #ماه_محرم #قسمت_اول بعثی ها قبل از فرا رسیدن ماه محرم مخالفت خود را با
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 فریاد "یا حسین، یا حسین" بچه ها که مطمئنا از کیلومترها دورتر شنیده می شد شاید به گوش مردم شهر رمادی هم رسید. عشق و دلباختگی اسرا به سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع)، اسرا را طوری شیفته خود کرده بود که در آن شب به تنها چیزی که فکر نمی کردند، شکنجه سربازان بعثی بود. عزاداری همچنان ادامه داشت تا اینکه یک دفعه متوجه شدیم که بیش از پنجاه نفر از سربازان و نگهبانان در حالی که چوب و کابل های برق فشار قوی در دست دارند، وارد اردوگاه شده و مستقیما به طرف آسایشگاه شماره یک می آیند. با عصبانیت و فریاد در آسایشگاه را باز کردند و در همان تاریکی شب با کابل، چوب و لگد به جان اسرا افتادند. ناله و فریاد اسرا با نوای "یا حسین، یا حسین" در هم آمیخته بود. شکنجه جلادان بعثی بیش از ده دقیقه ادامه داشت. بعد از کتک کاری مفصل، برق آسایشگاه را روشن کردند. وضعیت بچه ها واقعا رقت انگیز بود. خیلی ها روی زمین افتاده و می نالیدند، بقیه هم با بدن های خون آلود و زار و نزار به دیوار تکیه داده بودند. .... راوي : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
دشت جنون
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 #یاد_یاران #اسارت #ماه_محرم #قسمت_دوم فریاد "یا حسین، یا حسین" بچه ها که مطمئنا از کیلو
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 با ضربه چوبی که به سرم خورد، سرم گیج می رفت طوری که چشمانم جایی را نمی دید. فکر نمی کردم دیگر روی سلامتی را ببینم اما به لطف خدا طولی نکشید که حالت طبیعی خود را به دست آوردم. چند دقیقه بعد، آنها که سینه هایشان در اثر سینه زنی بیشتر از دیگران سرخ شده بود، مجددا مورد شکنجه قرار گرفتند. صدای فریاد یا حسین یاحسین دو هزار و چهارصد نفر اسیر زیر شکنجه بعثی های خون آشام تا دو بعد از نیمه شب ادامه داشت. تازه بعدش هم تعدادی را به عنوان گرداننده برنامه عزاداری از میان اسرا جدا کرده و در بیرون اردوگاه شکنجه کردند!! همه تصورمان این بود در آن شب حداقل بیش از پنج نفر شهید خواهیم داشت، ولی به خواست خداوند و حرمت خون امام حسین (ع) و یارانش هر چند مجروح زیاد داشتیم اما تلفات نداشتیم. بعد از ماجرای عاشورای حسینی در سال در اردوگاه رمادی، دشمن تا سالها بعد از برگزاری مراسم عزاداری بالاخص در ایام محرم، طرح و نقشه دیگری را به اجرا درآورد. دو روز مانده به تاسوعا و عاشورا آمپول هایی به بدن اسرا تزریق می کردند که حداقل تا سه شبانه روز حالت استفراغ توام با سرگیجه و سردرد داشتیم طوری که قادر به حرکت نبودیم. تازه با این همه، بارها مسوولان اردوگاه با گستاخی ادعا می کردند که رژیم عراق طبق قوانین سازمان ملل با اسرا رفتار می کند. در صورتی که عملا بر خلاف قرارداد ژنو که اسرا مجاز هستند به اعمال دینی و مذهبی خود عمل کنند، عمل می کردند!! راوي : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 ای عاشقان اهل بیت من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم می‌جنگیدم تا شوم و حال ، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم لبیک گفته و از اهل بیت دفاع کنم . لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به می‌شوم و آرزو دارم همچون در دفاع از خواهر بزرگوارشان بشوم . یا تا آخرین قطره‌ی نمی‌گذاریم دوباره به برود ... http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴