eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
997 ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 19 مردادماه 1403ه.ش 🗓 4 صفر 1446 ه.ق 🗓 9 آگوست 2024 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 🔸صفحه 349 🔸جزء 18 جهت سلامتی و و هدیه به روح 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
اِعلَموا اَنَّ حَوائِجَ النّاسِ اِلَیکُم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکُم، فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ فَتُحَوَّلَ اِلی غَیرِکُم؛ بدانید که نیازمندیهای مردم به شما، از نعمتهای الهی بر شماست. پس از این نعمتها خسته نشوید که هر آینه به سوی دیگران سوق یابد. 🌹 @dashtejonoon1🏴🌴
🌹🏴🌴🥀🌴🏴🌹 💐 ای امت شهیدپرور ، شما باید انقلاب اسلامی را به تمام جهان صادر کنید و باید در جهان عدالت برقرار کنید تا جامعه ها اصلاح شوند . حضرت سید الشهداء (ع) هم بر روی همین میزان که جامعه باید اصلاح شود آمد و خودش و اصحاب و انصار وفادار خودش را فدا کرد ، شما هم باید تابع امام حسین (ع) و اصحاب امام حسین(ع) باشید . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌴 @dashtejonoon1🏴🌹
ای بهترین قرارِ دلِ بی قرارِ ما ای آبروی خلقِ دو عالم نگارِ ما ای ماه پشت ابر بیا یابن فاطمه آقا فدای تو همه ایل و تبار ما @dashtejonoon1
🌹🏴🌴🕊🌴🏴🌹 امام حسین(ع) شفیع کسانی نیست که مکتب او را وسیله گمراهی کرده اند. علت اینکه در روایات داریم که امام حسین(ع) از خلق کثیری شفاعت می کند این است که در این جهان، مکتب امام حسین(ع) بیش از هر مکتبی موجب احیاء دین و هدایت مردم شده است. شفاعت امام حسین(ع) به این صورت نیست که برخلاف رضای خدا و اراده او چیزی را از خدا بخواهد. امام حسین(ع) شفیع کسانی است که از مکتب او هدایت یافته اند، او شفیع کسانی نیست که مکتبش را وسیله گمراهی ساخته اند. از این نکته نباید غفلت ورزید که همان طوری که از قرآن کریم گروهی هدایت یافته اند و گروهی گمراه شده اند، از مکتب امام حسین(علیه السلام) نیز گروهی هدایت شده و گروهی گمراه گشته اند و این مربوط به خود مردم است. خدا درباره مثل های قرآن می فرماید: « یضلّ به کثیرا و یهدی به کثیرا و ما یضلّ به الّا الفاسقین؛ به سبب قرآن، گروهی را گمراه می سازد و گروهی را هدایت می کند، و جز بدکاران را گمراه نمی سازد ». 📚 عدل الهی ٬ صفحه ۲۲۹ شادی روح و 🏴 @dashtejonoon1🌴🌹
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 طی دوران اسارت به جز ‌سال آخر اسارتم هیچگاه اجازه نداشتیم در ماه محرم عزاداری کنیم. در دوران اسارت عزاداری را برای ما ممنوع کرده بودند و روزهای عاشورا و تاسوعا حتی آب را بر روی ما می‌بستند. در ایام عزاداری محرم نیروهای عراقی برای جلوگیری از برگزاری مراسم عزاداری واکسنی را به دست اسرا می‌زدند که باعث ورم و درد دست می‌شد تا این درد دست مانع از سینه‌زنی و عزاداری شود. با وجود این، همیشه دنبال فرصتی برای عزاداری بودیم، اگر چه حتی اجازه این‌که گوشه‌ای بنشینیم و در خلوت خود برای امام حسین(ع) عزاداری کنیم را نداشتیم. راوي : 🏴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 🌹 🌹 : 🗓 1331/12/20 🗓 محل تولد : قزوین ـ ضیاءآباد وضعیت تاهل : متأهل تاریخ : 🗓 1359/06/27 🗓 تاریخ : 🗓 1377/01/17 🗓 مدت : : 🗓 1388/05/19 🗓 مسئولیت : سرباز محل : بیمارستان لاله تهران علت : عوامل ناشی از اسارت و جانبازی مزار : 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 یک ماه و نیم از آمدنش گذشته بود. توی این مدت دائم به مراسم‌های مختلف برای سخنرانی دعوت می‌شد. یک روز به دانشگاه تهران رفته بود تا برای دانشجوها صحبت کند. تماس گرفت و گفت شام آنجا مهمان است و دیر به خانه برمی‌گردد. من هم طبق روال هر روز شروع کردم به انجام کارهایم. شب که شد شام خوردم و ظرف‌ها را شستم و آشپزخانه را تمیز کردم. بعد هم در ورودی را قفل کردم و خوابیدم. یادم رفته بود حسین به ایران بازگشته و الان کجاست و قرار است به خانه برگردد. هنوز به آمدنش عادت نکرده بودم. لحظاتی بعد دیدم صدای در می‌آید. کمی ترسیدم. رفتم پشت در و پرسیدم کیه؟ تازه یادم آمد حسین پشت در است و از خجالت نمی‌دانستم چکار کنم. در را که باز کردم خودش هم فهمید. گفت خانم من را یادت رفته بود؟ از آن موقع به بعد هر وقت می‌خواست جایی برود، می‌گفت : 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 لحظه تلخ ترین لحظه زندگی ام بود. نوزدهم مرداد سال 88 بود. شام خورده بودیم و می خواست نوه مان محمد رضا را به بیرون ببرد. حالش خوب بود و ظاهرا مشکلی نداشت. رفت و بعد از دقایقی به خانه بازگشت. گفت می خواهم توی سالن کنار محمد رضا بخوابم. من هم شب بخیر گفتم و از پله ها بالا رفتم. آخرین پله که رسیم دیدم صدای سرفه اش بلند شد. بخاطر شکنجه هایی که شده بود حال بدی داشت و همیشه سرفه می کرد اما این دفعه صدایش متفاوت بود. پایین را نگاه کردم دیدم به پشت افتاده. نمی‌دانم چطور خودم را به او رساندم. حالت خفگی پیدا کرده بود. به سختی نفس می‌کشید. دستش در دستم بود و نگاهمان بهم گره خورده بود. دنیا برایم تیره و تار شد. چشمان دیگر نگاهم را نمی‌دید و لحظاتی بعد دستانم از آن وجود گرم، جسمی سرد را حس می‌کرد ... راوی : 🌹 @dashtejonoon1🌹🕊
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان 8 سال دفاع مقدس 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊