eitaa logo
دستم از آسمان کوتاه نیست
231 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
15 فایل
ادمین @yaregharib گروه زندگی بهترپاسخگوی سؤالات عقیدتی واخلاقی https://eitaa.com/joinchat/436862999Caf799e67c2 پاسخ بسؤالات دینی و احکامی حرم مطهررضوی https://eitaa.com/joinchat/2319450312C0335cb0f4d
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃تنها ترین کاری کن که فکر تنهایی تو از ذهنم بیرون برود یا آدمم کن تا از حلقۀ سیاه کسانی که تو را تنها گذاشته‌اند، بیرون بیایم. وقتی به تنهایی تو فکر می‌کنم، زندگی به کامم تلخ می‌شود و وقتی خودم را در آن حلقۀ سیاه می‌بینم، دوست دارم به جای تو بر سر خودم فریاد بکشم. تو بهترین خلق خدا روی زمینی و در همان حال هم تنهاترینی. خدا ما را آدم کند و تو را از تنهایی بیرون بیاورد. از ته دل بگو آمین، دعای تو مستجاب است. صبحت بخیر تنهاترین. ═✧❁🌸❁✧═ https://eitaa.com/dastamazasmankootahnist ═✧❁🌸❁✧═
🍃 بندۀ خستگی ناپذیر از کارها که خسته می‌شوم، وقتی تنم دیگر توان کشیدن بار کارها را ندارد، احساس می‌کنم پای عاشقی‌ام می‌لنگد. این را بارها به تو گفته‌ام؛ ولی هر بار که خستگی رمق از کفم می‌برد، باز هم به یادش می‌افتم و حسرت می‌خورم. من کار کردن عاشقانه را دیده‌ام و دلم لک می‌زند برای یک روز کار عاشقانه. عرق ریختن هست، نفس نفس زدن هست، حتی دردهایی که می‌خواهند تن را به فریاد وادار کنند هست؛ ولی خستگی نیست. عاشق‌ها هر چه قدر برای معشوقشان بیشتر کار می‌کنند، سرحال‌تر می‌شوند. خستگی برای عاشق‌ها وقتی است که معشوق توفیق کار را از آنها بگیرد. ممنونم که مثل همیشه نشانه‌های عاشق نبودنم را نشانم دادی. من از توهم عاشقی می‌ترسم. تو نمی‌گذاری گرفتار این توهم شوم. یک روز می‌رسد که یقین می‌کنم عاشقم. چون تو هستی، آن روز دور نیست. ایامت بخیر بندۀ خستگی ناپذیر ═✧❁🌸❁✧═ https://eitaa.com/dastamazasmankootahnist ═✧❁🌸❁✧═
🍃 ارباب عشق در دل خستگی‌ها وقتی دلم می‌گیرد، احساس می‌کنم که تحمّل خستگی برایم سخت‌تر شده. دل‌گرفتگی‌هایی که سراغ من می‌آید، روحی آهنین می‌خواهد تحمّلش. حالا تو بگو با این همه خستگی، چطور تاب بیاورم دل‌گرفتگی‌های کمرشکن را؟ کاش تقسیم می‌کردی مرا میان خستگی و دل‌گرفتگی. خسته که می‌شدم، به دلم فرمان می‌دادی که نگیرد، دلم که می‌گرفت، خستگی را ممنوع می‌کردی! من مرد میدان این دو با هم نیستم. اگر من میان این دو تقسیم‌پذیر نیستم، کاش عشق را به من اضافه می‌کردی. عشق که بیاید شاید دل‌گرفتگی بماند؛ اما بی‌شک خستگی، منها می‌شود. جنس دل‌گرفتگی‌های من عاشقانه نیست که این قدر سنگین است. دل‌گرفتگی اگر عاشقانه باشد، آدم را سبک می‌کند. خدا را شکر که هنور حس التماس عشق را از من نگرفته‌ای. اگر بنا نیست عاشق بمیرم، مرا ملتمس عشق نگه دار تا در زمرۀ گدایان عاشقی محشور شوم. شبت بخیر ارباب عشق ! ═✧❁🌸❁✧═ https://eitaa.com/dastamazasmankootahnist ═✧❁🌸❁✧═
🍃 کامل ترین ذکر خدا شب‌های بلند پاییز؛ یعنی فرصتی برای انتظار بیشتر. انتظار برای شنیدن شب بخیری از زبان تو. من همیشه با پاییز دوست بوده‌ام. پاییز اگر چه زرد؛ ولی سبزی آرزوهای من است. شب‌های بلند پاییز؛ یعنی فرصتی برای التماس بیشتر. التماس برای جلب نیم نگاهی از سوی تو. التماس در دل شب، گویی اثرش بیشتر از التماس‌های روزانه است. شب‌های بلند پاییز؛ یعنی فرصتی برای خلوت بیشتر. خلوتی برای خویشتن برای کنار گذاشتن غیر تو. در دل شب‌های بلند پاییز می‌شود تو را به دست آورد. چه زیانکاریم ما که این شب‌های بلند را برای طولانی‌تر کردن غفلتمان خرج کردیم. من یقین دارم که تو شب‌های بلند پاییز را دوست داری. تو را قسم می‌دهم به این شب‌ها مرا از چاه غفلت بیرون بیار. شبت بخیر کامل‌ترین ذکر خدا! @sahelenoor114
🍃 درمان همه دردها چه بیچاره‌اند آنهایی که درد دارند؛ ولی تو را ندارند. کاش کسی به من می‌گفت اینها دردهایشان را به کدام امید تاب می‌آورد. دردهای کوچک بدون تو، درد بی‌درمان می‌شوند؛ درد اگر بزرگ باشد و تو در میان نباشی، به چه نام باید خوانده شود؟ چه خوشبختم من که درد دارم و تو را هم دارم. هر وقت دردها بنا می‌گذارند به بریدن رشتۀ صبرم تو را به یاد می‌آورم و دردها بی‌توان می‌شوند. خدا نکند روزی برسد که در میان تهاجم دردها، خودم را بدون تو و تنها ببینم. آن روز، روز مرگ است؛ مرگی سخت به همراه زجر کشیدنی دهشتناک. ممنونم که همیشه میان دردها حتی اگر پردۀ غفلت در مقابل نگاهم افتاده باشد، می‌آیی و پرده را کنار می‌زنی و خودت را نشانم می‌دهی. امروز در میان دردها، آمدی به یادم و دوباره توان یافتم برای مبارزه با دردها. چه قدر خوبی که مرا با دردها تنها نمی‌گذاری. ایامت بخیر درمان همۀ دردها! @sahelenoor114
🍃یار مهربان من بارها و بارها این قصه تکرار شد و من آدم نشدم که نشدم و هر بار که این قصه تکرار می‌شود، دلم می‌لرزد برای این که نکند تو از من خسته شوی. قصه تکراری من این است: همیشه دل نگران می‌شود و در تردید فرو می‌روم که آیا حواست به من هست یا نه، و تو طوری توجهت را به من ثابت می‌کنی که من می‌مانم یک دنیا شرمندگی. با خودم قرار می‌گذارم در کوره راه زندگی هر وقت زمین و آسمان بر من تنگ گرفتند، ذره‌ای تردید نکنم که در مقابل نگاه تو هستم و تو لحظه‌ای از حالم غافل نیستی؛ ولی چه کار کنم با این ایمان شکسته‌ام که وقتی دوباره گرفتار تنگا می‌شوم، شک می‌کنم که تو حواست هست یا نه. یک جا باید این قصه تکراری تمام شود. کی؟ نمی‌دانم. اگر به قاعدۀ ما پایبند باشی یک جا باید تو از من خسته شوی. کی؟ خیلی پیش از این. آقا! التماس می‌کنم کمی دیگر مرا تحمّل کن. تو اگر از من خسته شوی، زندگی به انتها می‌رسد. قول می‌دهم این بار بار آخرم باشد. امید که هیچ گاه قولم را نشکنم. ایامت بخیر یار مهربان من!
🍃 دنیا و آخرتمان آدم‌هایی که تکلیفشان با تو معلوم شده، کارشان راحت است. یا بی‌خیال بی‌خیال شده‌اند یا دلشان را شش دانگ به نام تو زده‌اند. ما که هنوز تکلیفمان با تو معلوم نیست، نه از گناه لذت می‌بریم و نه از عبادت. گناه می‌کنیم و یاد تو می‌افتیم، طعم گناه زیر زبانمان تلخ می‌شود. عبادت می‌کنیم؛ در حالی که از تو غافلیم،‌ شیرینی عبادت را نمی‌چشیم. کاش تکلیفمان با تو زودتر معلوم می‌شد؛ نکند خسر الدنیا و الآخره بشویم! ایامت بخیر دنیا و آخرتمان! @sahelenoor114
امشب باز هم به یاد این شعر افتادم و صدای پای یأس را در کنار گوشم شنیدم: گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحب‌خانه چیست؟ آقا! بعد از این همه گدایی، حالا که دستم خالی است، همچنان باید تقصیر را در خودم جستجو کنم. یعنی هنوز هم گدای کاملی نشدم برای تو و پایم در گل کاهلی مانده است؟ چه کار باید کرد که نکرده‌ام؟ چگونه باید باید التماس کنم؟ ناله‌ام کوتاه است و فریادم نارسا و هنوز تو ردپای اضطرار را روی دلم ندیده‌ای؟ بیچارگی را با کدام واژه‌ها باید فریاد بزنم؟ یعنی هنوز جز تو به کسی دیگر امید بسته‌ام؟ این قدر حماقت به من می‌آید؟ باشد، قبول کاهلی از من است؛ ولی اگر این کاهلی تا عمر دارم با من باشد، تکلیف چیست؟ من از خودم ناامیدم؛ ولی بارها گفته‌ام که می‌ترسم یأس از خویش به ناامیدی از تو مبدّل شود. نگفتم که بدانی، گفتم که دلم را آرام شود. بگذار این را هم بگویم تا آرام‌تر شوم. قصد جسارت در میان نیست؛ دلم کوچک است و تاب ندارد: من هر چه قدر هم که گدای کاهل باشم، تو کریم کاملی هستی. کاهل بودن من را کامل بودن تو جبران نمی‌کند؟ شبت بخیر حضرت کریم! @sahelenoor114
🍃 کوه صبر هر وقت خواستی برایم دعا کنی، دعا کن که اگر مایۀ غصه‌ات هستم، نه سرمایۀ شادی‌ات و بناست تا هستم، همین باشم، خدا مرا زودتر از زمین بردارد تا غصه‌ای از روی کوه غم‌هایت کم شود. سرباز نیستم، نباشم که سربار هم نباشم که دیگر تاب این همه بار گناه را ندارم. از غصه‌دار کردن تو مگر گناهی بزرگ‌تر هم هست؟ دعایم کن! بیشتر از همیشه که سخت محتاجم! شبت بخیر کوه صبر ! @sahelenoor114
🏴 فاطمه‌ای که تو یادمان دادی چه قدر فرق است میان فاطمه‌ای که تو یادمان می‌دهی و فاطمه‌ای که یادمان داده‌اند. با فاطمه‌ای که ما یاد گرفته‌ایم تنها می‌شود روضه‌های آتشین خواند و سوخت. با فاطمه‌ای که تو یادمان می‌دهی می‌شود خورشید شد و عالمی را گرم کرد عمر فاطمۀ ما هفتاد و پنج روز است و دستِ بالا نود و پنج روز امّا فاطمۀ تو پیش از این که هیچ عالَمی آفریده شود آفریده شد و هنوز هم زنده است. نور می‌افشاند بر سر و روی عالمی که تاریکی هوس حکومت بر آن دارد. با فاطمه‌ای که ما داریم می‌شود چند روزی در سال هم‌نشین شد آن هم برای اشک ریختن و سینه زدن امّا فاطمۀ تو، لحظه‌ای از زندگی جدا نمی‌شود. با فاطمه‌ای که تو داری، تمام ایّام سال، فاطمیّه است. برای فاطمۀ تو تنها نباید روضه گوش داد شنیدن روضه، بهانۀ باز شدن گوش‌هاست تا از مرام فاطمه علیها السلام بشنوند. اشک ریختن برای فاطمۀ تو راه را باز می‌کند برایِ مثلِ نقل و نبات جان ریختن روی سرش. فاطمۀ ما و فاطمۀ تو هر دو میان در و دیوار مانده‌اند امّا فاطمۀ تو، دیگر پشت درِ خانه‌ات نمانده حال آن که فاطمۀ ما سال‌هاست که پشت در مانده و به خانۀ ما راهی ندارد . 📚مجموعۀ ریحانۀ خدا، کتاب سوم، "فاطمه‌ای که تو یادمان دادی"، ص۱۰ @sahelenoor114
🍃 یار تنهایی های من دوستی به من گفت برای خودت خلوتی داشته باش. نکند گیر و دار زندگی تو را از خودت غافل کند. می‌گفت وقت گذاشتن برای خویش، سرمایه‌گذاری است، زمانی که صرف آن می‌شود، برکت می‌دهد به عمر. آقا! او نمی‌دانست که من از خودم می‌ترسم، برای همین هم از خلوت کردن با خودم فراری هستم. تا وقتی که این ترس هست، خلوت، بی‌قرارم می‌کند و گیر و دار زندگی‌ام را بیشتر می‌کند. رها شدن از این ترس تنها یک راه دارد: این که تو بیایی در خلوت من با خودم. آن وقت هر اندازه این خلوت طول بکشد، شادابی من بیشتر می‌شود. دیگر دنبال وقت نمی‌گردم برای خلوت کردن، پی‌جوی بهانه می‌شوم برای خلوتی که تو در آن هستی. از همین حالا تو را دعوت می‌کنم به خلوت خودم. وقتت بخیر یار تنهایی‌های من ! @sahelenoor114
🍃 چشم مهربان خدا وقتی که ضعف بر تنم غالب می‌شود، این و آن می‌گویند باید طعام قوّت‌دار بخوری تا جان بگیری. پیدا کردن طعام‌های مقوّی کار سختی نیست. می‌خری و می‌خوری و جان می‌گیری؛ امّا وقتی جانم ضعیف می‌شود و قوّت روحم رو به زوال می‌رود، جز ناز و نوازش تو، جز نگاه مهربانت، جز لحن پر از عطوفت تو، چیزی هست که قوّتم بخشد؟ من یقین دارم که بارش مهر تو، هم به تن قوّت می‌بخشد و هم روح را قوی می‌کند. آقا! هم تنم ضعیف شده و هم روحم نایی ندارد. عجیب محتاج نگاه مهربانت هستم. به دادم برس مهربان! روزوروزگارت بخیر چشم مهربان خدا! @sahelenoor114