eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۰۸ اسفند ۱۳۹۸ میلادی: Thursday - 27 February 2020 قمری: الخميس، 3 رجب 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه) - یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه) - یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت امام هادی علیه السلام،‌ 254ه-ق 📚 رویدادهای این روز 🔹روز امور تربیتی و تربیت اسلامی 🔹 روز بزرگداشت حکیم حاج ملاهادی سبزواری 📆 روزشمار: ▪️7 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما اسلام ▪️10 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام ▪️12 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها ▪️22 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ▪️23 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام ✅ با ما همراه شوید... ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
✨﷽✨ ✅داستان کوتاه و پندآموز ✍روزی شخص نانوایی مردی با لباس کهنه و فقیرانه ای را دید که به طرف مغازش می‌آید..با خودش گفت حتما این فقیری است که می خواهد نانی را گدایی کند.وقتی آن مرد رسید گفت نان تمام شده،مرد از آنجا دور شد..دوست نانوا که آن مرد را از سر کوچه دیده بود به نانوا رسید و گفت"او را شناختی.؟ 💥نانوا گفت نه..حتما فقیری بود که نان مجانی می خاست و من به او گفتم نان تمام شده..دوست نانوا گفت وای بر تو..آن مرد استاد و زاهد بزرگ شهر است..نانوا تا فهمید به سمت زاهد دوید و گفت مرا ببخش که شما را نشناختم..و از زاهد خواهش کرد که او را به شاگردی قبول کند زاهد قبول نکرد ولی نانوا اصرار کرد که اگر مرا به شاگردی قبول کنی تمام شهر را نان مجانی دهم...زاهد به خاطر شرطش او را قبول کرد...روزی در کلاس درس نانوا از زاهد پرسید که ای شیخ"جهنم کجاست؟ شیخ گفت جهنم جاییست که تکه نانی را برای رضای خدا ندهند و شهری را برای رضای بنده ای نان دهند... ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
محمدجواد تندگویان، وزیر نفت دولت در حالی كه برای بازدید از پالایشگاه نفت آبادان در جنوب كشور بود،به اسارت نیروهای ارتش بعث عراق درآمد و پس از سال ها اسارت، توسط رژیم بعث عراق به رسید. وزیری که خودش شخصاً برای بازدید از زیر مجموعه‌اش راهی مناطق جنگی می‌شود، شاید باور کردنش در این زمانه که بعضی‌ها خودشان را ژنرال جنگ می‌دانند ولی در موقعیت ‌های حساس پنهان می‌شوند کمی سخت باشد! 🌷 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
⚜حکایت‌های پندآموز⚜ 🌸آفرینش زن🌸 ✍پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا گریه می کنی؟ مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم. پسرک نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟ پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید ، این بود : همه ی زنها گریه می کنند ، بی هیچ دلیلی. پسرک متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود یکبار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند، از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟ خدا جواب داد : من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام . به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند .به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند. به دستانش قدرتی داده ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند ، او به کار ادامه دهد به او احساسی داده ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد ، حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند. به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد ، از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی داده ام تا هرهنگام که خواست ، فرو بریزد . این اشک را منحصرا برای او خلق کرده ام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند 💖زیبایی یک زن در لباسش ، مو ها ، یا اندامش نیست . زیبایی زن را باید در چشمانش جست و جو کرد، زیرا تنها راه ورود به قلبش آْنجاست. 📚 مجموعه شهر حکایات ‌‌ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
22.mp3
1.88M
🎙فهرست کتاب 📚 ڪتابی که رهبری توصیه کردند 🌺 «خانم‌ها بخوانند!»🌺 🇮🇷 🎧 🌺 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
خواهشمندم حتما و حتما دوبار بخونید تصور میکنم ارزش چندبار خواندن و تعمق بیشتر را دارد ((«« زندانی بدون دیوار »»)) بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرارمیداد: حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از همه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همه امکاناتی که باید یک زندان طبق قوانین بین المللی برای رفاه زندانیان داشته باشد را دارا بود. این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز تا حدی وجود داشت. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد. در آن از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد، اما... اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود. عجیب اینکه زندانیان به مرگ طبیعی میمردند. با این که حتی امکانات فرار وجود داشت اما زندانیان فرار نمیکردند بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خودشان و نسبت به هموطنان خودشان که مافوق آنها بودند رعایت نمیکردند، و در عوض عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند. دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد: در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بود را به دست زندانیان میرساندند و نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشد. هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خودخیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکردند را تعریف کنند. هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود و معلوم شده بود خلافی کرده هیچ نوع تنبیهی نمیشد. در این شرایط همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند. تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است، چرا که: — با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت. — با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند. — با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت. و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود. این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود. نتيجه : اگر این روزها فقط خبرهای بد میشنويم، اگر هیچکدام به فکر عزت نفس مان نيستيم و اگر همگي در فکر زدن پنبه همدیگر هستيم، به سندرم «شکنجه خاموش» مبتلا شده ايم. این روزها همه خبرهای بد را فقط به گوشمان میرسانند و ما هم استقبال میکنیم ... دلار گران شده ... طلا گران شده ... کار نیست ... مدرسه ای آتش گرفت ... دانش آموزان راهیان نور در جاده کشته شدند... زورگیری در ملاءعام... این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس ما نیست! شما چطور فکر میکنید؟ ... ما ایرانیها دزدیم! ... ما ایرانیها همه کارهایمان اشتباه است. ... ما ایرانیها هیچی نیستیم! ... ما ایرانی ها از زیر کار درمیرویم! ... ما هیچ پیشرفتی نکردیم!... ما ایرانیها هیچ هنری نداریم! ما ایرانیها آدمِ حسابی نداریم! ما ایرانیها هر عیبی که یک انسان میتواند داشته باشد داریم! ... توی همین محیطای مجازی چقدر بادلیل و بی دلیل به خودمان بد میگوییم و لذت میبریم. به خودمان فحش میدهیم و کیف می کنیم و میخندیم. اقوام مختلف ایرانی را مسخره می کنیم و همه با هم کل ایران را ! ... بزرگان علمی٬ هنری٬ ادبی و دینی کشور خودمان را وسیله خنده و تفریح کرده ایم و هیچکس هم نباید فکر کند اینها نقشه است. این همان جنگ نرم است. این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند، شما چطور؟ این روزها همه احساس می کنند در زندانی بدون دیوار دوران بی پایان محکومیت خود را می گذرانند، شما چطور؟ این روزها همه شبیه زندانیان جنگ آمریکا و کره منتظر مرگ خاموش هستند٬ شما چطور؟ بیاییم از خواندن و شنیدن اخبار منفی فاصله بگیریم و تا میتوانیم به خود و اطرافیانمان امید بدهیم، (((احترام))) بگذاریم و در هرشرایطی شاد زندگی کنیم. با انتشار این مطلب در حفظ و ارتقاء سطح بهداشت روانی جامعه سهیم باشیم... ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
🌸🍃🌸🍃🌸 ✅رابطه فرزند ما با نماز: 🔸اگر موقع نماز باشد و بچه گرسنه باشد و مادر نماز را اولویت قرار دهد؛ ❌ ارتباط بدی بین نماز و گرسنگی در ذهن بچه شکل میگیرد. 🔹زمانی که بچه چهار دست و پا می‌رود و م‍ُهر را برمی‌دارد و پدر اخم میکند؛ ❌ ارتباط نماز و اخم 🔸بچه قدرت بلند شدن پیدا می‌کند،بر پشت مادر سوار میشود و مادر او را با عصبانیت به زمین می اندازد؛ ❌ ارتباط نماز و خشونت 🔹وقت نماز است و بچه اصرار دارد با پدر بازی کند اما پدر قبول نمیکند؛ ❌ ارتباط نماز و محرومیت از بازی 🔸بچه ۵_۴ ساله است،در میهمانی پدر نماز خواندن فرزند میزبان را به رخ او میکشد؛ ❌ ارتباط نماز و تحقیر، ❌نماز و سرزنش ❌ نماز و مقایسه همه اینها در ذهن بچه شکل میگیرد. ✅حال که فرزند به سن نماز خواندن رسیده حس خوب و رغبتی برای نماز ندارد. 🌸🍃🌸🍃🌸 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
💢امام صادق (ع) خطاب به افراد با ایمان در فرمودند: آیا می دانید آنان که با در انتظار حضرت مهدی (عج) هستند و در بدترین شرایط می کنند از آزار ها و سختی ها و ترس و ناملایمات بسیاری می بینند ، آنها روز قیامت از پیـــروان راستین ما هستند و به ما نزدیکترند. 📙احمد، مسند، ج٢، ص٣٩ ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۱۰ اسفند ۱۳۹۸ میلادی: Saturday - 29 February 2020 قمری: السبت، 5 رجب 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم 💠 اذکار روز: - یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه) - یا حی یا قیوم (1000 مرتبه) - يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت ابن سکیت رحمة الله علیه، 224ه-ق 📆 روزشمار: ▪️5 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما اسلام ▪️8 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام ▪️10 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها ▪️20 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ▪️21 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام ✅ با ما همراه شوید... ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
کوتاه وآموزنده خدای متعال به یک پیغمبری از پیغمبرانش وحی کرد که وقتی صبح از خانه بیرون آمدی اولین چیزی که به نظرت می‌آید بخور و دومین چیزی را که می‌بینی آنرا بپوشان و سومین چیزی را که می‌بینی پناهش ده و چهارمین چیزی را که دیدی مأیوس نکن و پنجمین چیزی را که می‌بینی از آن فرار کن چون صبح شد و بیرون آمد کوه بزرگی را دید که در روبرویش است ایستاد و به یاد فرموده خدا افتاد که به او فرموده بود اولین چیزی را که دیدی بخور و او تعجب کرد بعد با خودش فکر کرد که خدا مرا به چیزی امر نمی‌کند که من طاقت آن را نداشته باشم پس به طرف کوه رفت تا آنرا بخورد هر چقدر به کوه نزدیکتر می‌شد کوه کوچکتر می‌شد تا آنجا که وقتی به کوه رسید کوه را لقمه‌ای لذیذ یافت و آن لقمه را خورد و لذتی به او دست داد که تا حالا با خوردن لقمه‌ای به او دست نداده بود دومین چیزی را که دید طشت طلایی بود چون خدا امر کرده بود دومین چیزی را که می‌بینی‌آنرا بپوشان چاله‌ای کند و آن طشت طلا را در خاک پنهان کرد و بعد به راه خود ادامه داد و لحظه‌ای به پشت سر خود نگاه کرد دید که آن طشت طلایی که پنهان کرده بود آشکار شده و از خاک بیرون افتاده با خود گفت آنچه را که خدا فرموده بود انجام دادم و به راه خود ادامه داد دید که مرغی در آسمان است و بازی (پرنده شکاری) دنبال او است و قصد شکار کردن مرغ را دارد چون خدا به او فرموده بود سومین چیزی را که می‌بینی پناه ده آستین لباسش را گشود تا مرغ در آنجا رود و پناه گیرد پس وقتی این کار را کرد باز شکاری به او گفت من چند روزی است که دنبال این مرغ هستم تا شکارش کنم و تو او را پناه دادی و نگذاشتی که من شکارش کنم چون خدا گفته بود چهارمین چیزی را که دیدی مأیوس نکن قسمتی از گوشت پای خود را کند و به باز شکاری داد و به راه خود ادامه داد و بعد در ادامهٔ راه گوشت مردار گندیدهٔ کرم گذاشته‌ای را دید چون خدا به او گفته بود پنجمین چیزی را که دیدی از آن فرار کن فرار کرد به خانه برگشت و شب در خواب خدا به او گفت کارهایی را که گفتیم انجام دادی آیا معنای این کارها را می‌دانی؟ گفت نه! خداوند فرمود آن کوه را که دیدی و بعد به امر ما رفتی بخوری و هر چه به آن نزدیکتر می‌شدی کوچکتر می‌شد و آخر لقمه‌ای لذیذ شد غضب است که اگر هنگام غضب، خود را نگه داری و غضب خود را بخوری بعد از آن خوشحال می‌شوی که غضب را نگه داشتی و خود را کنترل کردی این خوشحالی همان لقمه لذیذ است و اما آن طشت طلا که پنهانش کردی کار خوب و نیک است که اگر آن را پنهان کنی و به کسی نگویی و ریا نکنی خداوند آنرا ظاهر می‌گرداند و به همه نشان می‌دهد و اما آن مرغی که پناهش دادی این است که اگر کسی تو را نصیحت می‌کند نصیحت او را قبول کن گر چه آن حرف را قبلاً شنیده باشی و باز شکاری که مأیوسش نکردی آن است که اگر کسی از تو چیزی می‌خواست او را مأیوس نکن اگر فقیری آمد و چیزی درخواست کرد به او کمک کنید و ناامیدش نکنید و اما گوشت مردار گندیده‌ای که امر شده بود از آن فرار کنی غیبت است و از غیبت کردن بپرهیز و غیبت نکن. 📗عین الحیوة، صفحه ۵۲۱ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
جریح عابد  در میان بنی اسرائیل عابدی مشغول عبادت در صومعه خود بود، روزی مادرش نزد وی آمد. عابد مشغول دعا و راز و نیاز بود، هر چه مادر صدا می زد، عابد اعتناء نمی کرد، و به اصطلاح عشق مناجات را با چیزی معاوضه نمی نمود. بار آخر مادر چون جواب فرزند را نشنید از بی اعتنائی فرزند ناراحت شد و نفرین کرد و گفت: به روزی بیفتی که بی عفتها برای تماشای تو بیایند. چوپانی در آن حوالی مشغول چرای گوسفندانش بود چشمش به دختری که به مزرعه می رفت افتاد نگاه چشم به تمایل دل کشیده شد.                                                                      چوپان وی را تهدید کرد و مرتکب گناه شد، مدتی از این جریان گذشت و شکم دخترک هر روز برآمده تر می شد، خانواده اش فهمیدند و بالاخره وی را وادار به سخن گفتن کردند، گفتند: از کیست؟ گفت: مردی در فلانجا. وقتی آنجا رفتند دیدند کسی غیر از عابد زندگی نمی کند، وی را آوردند و نشان دختر دادند دختر دید او نیست ولی با خود فکر کرد پس چه کسی بوده و او چه بگوید، لبان را جنباند و گفت: خود اوست. حاکم دستور داد صومعه اش را ویران کردند و ریسمان بر گردنش انداختند و در شهر می گرداندند، بی عفتها همه برای تماشای او دست و پا می شکستند، یاد نفرین مادرش افتاد. چون دل با مادرش صاف نمود، مادر صدا بلند کرد که پسرم بی گناه است، گفتند: دختر اقرار کرده و شهادت داده است. مادرش به یکباره گفت: از بچّه بپرسید! گفتند: بچّه که متوجه نیست، گفت: بپرسید. مادر خود نیز از ته دل حاجت خویش را به خدای عرضه کرد، بچّه به حرف آمد و گفت: پدر من فلان چوپان است و «جریح عابد» از من بری است. بار دوم پرسیدند، باز تکرار نمود. رفتند چوپان را آوردند وی به گناه خویش اقرار نمود، خواستند عابد را اکرام کنند، صومعه اش را بسازند و... گفت: می روم خدمت مادر می کنم. منبع : ره رستگاری، ج 3، ص: 68 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
نه‌بیمارسخت😳 ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ میگویند در ۱۰۰ سال پیش در بازار تهران واقعه عجیبی اتفاق افتاد و آن این بود که یکی از دکانداران به نام حاج شعبانعلی عزم سفر کربلا نموده و دکان را به دو پسرش سپرده و روانه میشود. بعد از چند ماه که مراجعت میکند میبیند که پسرانش دکان را از وسط تیغه کشیده اند و هر نیمی را یکی برداشته و به کسب و کار مشغول است. چون خواست داخل شود راهش ندادند و در سوال و جواب و گفت و گو که این چه کاری است که شما کردید پسرانش میگویند: حوصله نداشتیم تا مردن تو صبر بکنیم سهممان را جلو جلو برداشتیم. از قضای روزگار به سالی نمیکشد که در بلوای مشروطیت یکی از پسران جلوی میدان بهارستان تیر خورده و دیگری چندی بعد به مرض وبا که آن موقع در تهران مسری شده بود از دنیا رفته و دو مرتبه دکان دست حاجی میافتد و تیغه را از وسط برداشته و کسب خود را از سر میگیرد....🤔🤔🤔 📚منبع: کتاب: "تهران در قرن سیزدهم" ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷