eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ❤️ (ع): 🍀ای فرزند آدم !یاد کن مرگ خویش را،و خوابیدن خود را در قبرت،و ایستادن خود در برابر خدارا،در حالی که اعضایت علیه تو شهادت می‌دهند. 📘ارشاد القلوب ،ج۱، ص ۲۹ ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄ https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ....................................................... https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
34.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥عاشورا و ظهور گره خورده است... 📌بر امام حسین یک عاشورا گذشت، اما بر امام زمان هزار و صد و خورده‌ای ساله عاشورا داره تکرار میشه و کماکان ما بی عرضه ایم ....😭😭 🖤 ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄ https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ....................................................... https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
✍️ : یکی از مداحان تعریف میکرد چای ریز مسجدمون فوت کرد ، سر مزارش رفتم گفتم یه عمر نوکری کردی برای ارباب بی کفن حضرت *اباعبدالله الحسین علیه السلام ..،* *بیا بهم بگو ارباب برات چه کرد ...!* *ایشان میگفت دو سه شب از فوتش گذشته بود خوابش رو دیدم گفتم مشت علی چه خبر؟* *گفت الحمدلله جام خوبه* *ارباب این باغ و قصر رو بهم داده* *دیدم عجب جای قشنگی بهش دادن.* *گفتم بگو چی شد؟ چی دیدی ؟* *گفت شب اول قبرم امام حسین علیه السلام آمد بالای سرم ،* *صدا زد آقا مشهدی علی* *خوش آمدی ..* *مشهدی علی توی کل عمرت ۱۲ هزار و ۴۲۷ تا برای ما چایی ریختی ...* *این عطیه و هدیه ما رو فعلا بگیر تا روز قیامت جبران کنیم ...* *میگفت دیدم مشت علی گریه کرد* . *گفتم دیگه چرا گریه میکنی ؟*😭 *گفت : اگه میدونستم ارباب این قدر* *دقیق حساب نوکری من رو داره* *برای هر نفر شخصا" هم چایی* *میریختم ، هم چایی میبردم ..😭.* *عزیزانم : نوکری خود را دست کم نگیرید.*.. *چیزی در این دستگاه کم و زیاد نمیشود... و هر کاری ولو کوچک برای حضرت زهرا سلام الله علیه و ذریه مطهرش انجام دهیم😭* *چنان جبران میکنند که باورمان نمی شود...*😭 **🚩 🖤 @dastan9 🖤
: توسل به حضرت حضرت علیه السلام آیت الله نجابت شیرازی می فرماید: طلبه ای که دوره ی سطح را در مشهد مقدس به پایان رسانیده بود عازم نجف اشرف شد تا در جوار مرقد مطهر مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام تحصیلات عالیه خویش را ادامه دهد. پس از مدتی یک روز به درس یکی از اساتید مشهور حوزه علمیه نجف اشرف حاضر شد و چون به روش درسی آن استاد آشنا نبود از همان ابتدا شروع کرد به پرسیدن سؤال و طرح اشکال، استاد که اشکالات او را ناوارد می دید اول با توضیحات مختصری سعی کرد او را مجاب کند؛ اما پس از اینکه متوجه شد او درس را نفهمیده و بدون جهت سؤال می کند به اون گفت: دیگر سر درس من حاضر نشو. طلبه که از این جریان بسیار ناراحت شده بود در سر خود نقشه ای کشید تا تلافی کند و در صدد بود که این اهانت را جبران کند. شب هنگام که استاد راهی منزل خویش بود او جلو رفت و استاد را مورد عقاب قرار داد که چرا شما در سر درس به من اهانت کردید؟ استاد او را به خانه خویش دعوت کرد و گفت: اگر به منزل من بیایی علت این امر را برایت بازگو می کنم. آن طلبه با وجودی که از قبول کردن دعوت استاد اکراه داشت، اما چون میخواست علت این اهانت را بداند دعوت او را پذیرفت. استد پس از آوردن چای و میوه و پذیرایی از میهمان خویش گفت: چندین سال پیش یک سید طلبه ای که او نیز تازه به درس من آمده بود مثل تو شروع کرد به سؤال پرسیدن و اشکال گرفتن، به طوری که من در پایان عصبانی شدم و او را از جلسه درس خویش بیرون کردم؛ اما آنروز پس از پایان درس، ناراحت بودم و خویش را سرزنش می کردم که چرا این سید اولاد پیغمبر را از درس خویش بیرون کردم. مدت ها در صدد بودم که او را ببینم و از او معذرت بخواهم و به او بگویم که دوباره به کلاس درس بیاید؛ اما او را نمی دیدم تا اینکه پس از گذشت حدود شش ماه که دیگر من همه چیز را فراموش کرده بودم روزی او را در حرم مطهر حضرت دیدم. بسیار خوشحال شدم و پس از معذرت خواهی از او خواستم که دوباره به درس من بیاید. اونیز پذیرفت و روز بعد سر درس من حاضر شد. این بار نیز همچون بار قبل چیزی از درس نگذشته بود که شروع کرد به ایراد گرفتن وسؤال پرسیدن؛ اما این دفعه اشکالات او کاملا درست و بجا بود و به طوری که نتوانستم جواب برخی ازسؤالات او را بدهم. در پایان درس به شاگردان خود گفتم: مثل اینکه من دیشب خوب مطالعه نکرده ام. ان شاء الله همین درس را در جلسه فردا به صورت شسته رفته برایتان بازگو خواهم کرد. آن گاه سید را صدا زدم و گفتم: لطفا شما بمانید، من با شما قدری کار دارم. پس از اینکه همه طلبه ها شبهه ها و اشکلات خویش را پرسیدند و رفتند من رو کردم به آن آقا سید طلبه و گفتم: شما پس از درس من سر درس چه کسی رفته اید که این قدر مسلط شده اید و من نتوانستم شبهات شما را پاسخ بدهم؟ سید گفت: استاد! پس از آن جریان به کربلای معلی رفتم و به جدم حضرت سید الشهدا علیه السلام متوسل شدم و از او خواستم که شما را به سزای عمل خویش برساند؛ اما در همان شب اول امام را در خواب دیدم، ایشان به من فرمودند: فرزندم! درست نیست که در صدد انتقام باشی، این تقاضای غلطی است؛ بهتر است چیزی از من بخواهی تا دعایت را به اجابت برسانم، چیزی که که نزد تو از همه چیز با ارزش تر باشد. من که قبلاً شنیده بودم علوم پیامبران و اوصیای آنها از طرف خداوند متعال است و به اصطلاح علم آنها لدنی است، به حضرت سیدالشهدا علیه السلام عرض کردم: من علم لدنی می خواهم، حضرت فرمودند: علم لدنی مخصوص انبیاء و اولیای خاص خدا است، چیز دیگری بخواه. از خواب بیدار شدم و از دیدن این خواب بسیار در سرور و شعف بودم و تا پایان روز با خود فکر می کردم که چه بخواهم و از این لطف و عنایتی که حضرت به من فرموده اند چگونه استفاده کنم. شب بعد دوباره حضرت را در خواب دیدم و اصرار کردم که من همان علم لدنی را می خواهم. حضرت باز همان مطلب شب پیش را تکرار فرمودند؛ اما من باز هم قانع نشدم تا اینکه در شب سوم، حضرت در خواب به من فرمودند: فرزندم علم لدنی نمی شود؛ اما من به تو چیز با ارزشی می دهم که برای همیشه از آن بهره ببری. حضرت با اینکه در خواب به من نفرمودند آن چیز چیست، اما پس از آن خواب، تمام چیزهایی را که از کوچکی یاد گرفته بودم به یاد آوردم و نسبت به هر مطلبی که می خواستم بفهمم با اولین بار که می خواندم یا می شنیدم، آن را می فهمیدم و حفظ می شدم و هیچ گاه دچار نیسان نشدم و خلاصه حضور ذهن عجیبی نسبت همه دانستنی هایم پیدا کردم. استاد رو کرد به آن طلبه جوان و گفتم: اگر من در جلسه درس به تو پرخاش کردم هدفم این بود که تو هم منتبه شوی، فکر نمیکردم که در صدد تلافی برآیی. آن طلبه که از عمل خویش شرمنده و خجل شده بود ایستاد، عذرخواهی کرد ورفت. @dastan9 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «روضه غیرقابل تصور» 👤 استاد ▪️ با حال مناسب ببنید ؛ ویژه روز 🚩 روضه جانسوز امام زمان برای ... ➖➖➖➖➖➖➖ 🖤 @dastan9 🖤
✨﷽✨ ✅چرا به امام زمان لقب قائم داده اند ؟ 🔹 از امام باقر‌ علیه السلام پرسیدند: مگر همه شما قائم به حق نیستید؟ فرمود: آرى! گفتند: پس چرا تنها دوازدهمین شما به این نام، نامیده شد؟ 🔺 فرمود: آن هنگام که جدّمان حسین (علیه السلام) به شهادت رسید، فرشتگان با اشک و آه، ضجه‌زنان گفتند: اى اله و اى سید ما! آیا نمى‌نگرى که با بنده برگزیده و فرزند برگزیده تو چه مى‌کنند؟ خداوند به آنان چنین وحى کرد: اى فرشتگان من آرام باشید! به عزّت و جلالم سوگند! حتما از آن‌ها انتقام خواهم گرفت، هر چند مدت‌ها بگذرد، آن‌گاه پرده را کنار زد و امامان پس از حسین (علیه السلام) را به فرشتگان نمایاند، در میان آنان یکى ایستاده بود و نماز مى‌خواند، پس خداوند به فرشتگان فرمود: با این شخص ایستاده (قائم) از آن‌ها انتقام مى‌گیرم. 📚 بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۲۲۱ ‌‌‌‌🕊⃟ @DASTAN9
🔶گهواره كوچك🔶 عالم متقى و پرهيزگار حضرت حجه الاسلام و المسلمين جناب آقاى سيد مرتضى مجتهدى سيستانى از مدرسين حوزه علميه قم نقل كردند: آقاى حاج صادق متقيان ، ساكن شهر مشهد مقدس ، كه از خدمتگزاران دربار امام حسين عليه السلام است ، در ماه محرم الحرام سال 1418 هجرى قمرى برايم چنين نقل كرد: شش سال از ازدواج دخترم گذشت و در اين مدت داراى فرزند نشده بود، مراجعه به دكترهاى متعدد و عمل به نسخه هاى زياد، سودى نبخشيده بود. تا اينكه در ماه صفر سال 1417 هجرى قمرى عازم سوريه شدم . قبل از حركت من ، مادرش گهواره كوچكى درست كرد و به من گفت : آن را به ضريح مطهر حضرت رقيه (عليه السلام ) ببند، تا از نگاه لطف آميز آن بزرگوار بهره مند شويم و حاجتمان روا شود. من گهواره كوچك را با خود به شام بردم . در شام به زيارت حضرت رقيه (عليه السلام ) دختر سه ساله امام حسين (عليه السلام ) رفتم و وارد دربار با عظمت و غم انگيز آن حضرت شدم . حرم آن مظلومه طورى است كه همه زيارت كنندگان را تحت تاثير قرار ميدهد. گهواره را نزديك ضريح بردم ، و با توجه و اميد، آن را به ضريح نورانى حضرت بستم، شخصى كه آنجا ايستاده و نظاره گر كارهاى من بود، گفت : شما ديگر چرا به اين گونه كارها اعتقاد داريد؟ گفتم اعتقاد من به شخص حضرت رقيه (عليه السلام ) است ، نه گهواره ، و اين گهواره را وسيله اظهار اعتقاد و عقيده به خود آن بزرگوار قرار داده ام ، تا از طريق آن ، توجه حضرت رقيه (عليه السلام ) را به خود جلب كنم . هر كسى به قدر معرفت خود كار مى كند و معرفت من در اين حد است ، نه عظمت آن بزرگوار. پس از زيارت مراقد اهل بيت (عليه السلام ) در شام ، به ايران بازگشتم . هنوز چند روز بيشتر نگذشته بود كه مادرش گفت : بايد دخترمان به آزمايشگاه برود، تايقين كنيم كه آيا حضرت رقيه (عليه السلام ) حاجت ما را از درگاه الهى گرفته است يا نه ؟ پس از آزمايش جواب مثبت بود، معلوم شد با يك گهواره كوچك ، اميد و اعتقاد خود را به آن بزرگوار نشان داده و نظر لطف آن حضرت را به سوى خود جلب كرده ايم . اينك ، دخترم كودكى در گهواره دارد 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
👈بگویید دیگر روضه نخوانند! ✍️ سال 1362 زمانی که رییس جمهور از ساختمان ریاست جمهوری در خیابان پاستور خارج می‌شد، متوجه سر و صدایی شد که از‌‌ همان نزدیکی شنیده می‌شد. چند محافظ‌ دور کسی حلقه زده بودند و چیز‌هایی می‌گفتند. او فریاد می‌زد آقای رییس جمهور! آقای خامنه‌ای! من باید شما را ببینم... 🔹آقای خامنه ای پرسید چی شده؟ کیه این بنده خدا؟ یکی از محافظان گفت: حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل اومده و با شما کار واجب داره, بچه‌ها میگن با عز و التماس خودشو رسونده تا اینجا، گفته می‌خوام باآقای خامنه‌ای حرف هم بزنم. ♦️پسرک 13 ساله با صورت پر اشک، از حلقه محافظان بیرون آمده و خودش را به آقا می‌رساند. آقا دستش را دراز کرده و با صدای بلند می‌گوید سلام بابا جان! خوش آمدی. حالت چطوره؟ سرتیم محافظان می‌گوید: این هم آقای خامنه‌ای! بگو دیگر حرفت را. ناگهان آقا با زبان آذری می‌پرسد: اسمت چیه پسرم؟ 🔹پسر نوجوان با شنیدن زبان مادری جان گرفته و با هیجان به ترکی می‌گوید: آقاجان من مرحمت بالازاده هستم از اردبیل، تنها اومدم تهران که شما را ببینم. آقا دست روی شانه او گذاشته و می‌گوید: ‌افتخار دادی پسرم صفا آوردی چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچهٔ کجای اردبیل هستی؟ ♦️-انگوت کندی آقا جان! آقا جان! من از اردبیل آمدم تا اینجا که خواهشی از شما بکنم. +بگو پسرم. چه خواهشی؟ -آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم علیه السلام نخوانند! +چرا پسرم؟ 🔹نوجوان دوباره بغضش می ترکد: آقا جان!حضرت قاسم 13 ساله بود که امام حسین علیه السلام به اجازه داد برود میدان و بجنگد، من هم 13 ساله‌ام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم. می‌گوید 13 ساله‌ها را نمی‌فرستیم. اگر به جنگ رفتن 13 ساله‌ها بد است، چرا این همه روضه حضرت قاسم علیه السلام می‌خوانند؟ ♦️+پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است. نوجوان هیچ نمی‌گوید، فقط هق هق گریه می‌کند . +آقای...! یک زحمتی بکش با امام جمعه تبریزتماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ماست, هر کاری دارد راه بیاندازید و هرکجا خواست ببریدش. ماشین بگیرید تا برگردد. 🔹آقا خم می شود صورت اورا می بوسد و می گوید «ما را دعا کن, پسرم. درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» . ... نوجوان 13 ساله، روز21 اسفند 1363 در عملیات بدر به فاصله اندکی از شهادت مرادش شهید مهدی باکری به شهادت رسید و میهمان حضرت قاسم علیه السلام شد. محمد ایمانی 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
❇️ با اولین گامى که بر می‌دارد، تمام گناهانش آمرزیده می‌شود. ✅ بشیر دهّان، می‌گوید: ▪️ حضرت ابى عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند: ▫️ شخصى که به زیارت قبر حضرت حسین بن على علیهما السّلام می رود، زمانى که از اهلش جدا شد، با اولین گامى که برمی دارد تمام گناهانش آمرزیده می شود سپس با هر قدمى که برمی دارد پیوسته تقدیس و تنزیه شده تا به قبر برسد و هنگامى که به آنجا رسید حق تعالى او را خوانده و با وى مناجات کرده و می‌فرماید: 🔶 بنده من! از من بخواه تا به تو اعطاء نمایم، من را بخوان اجابتت نمایم، از من طلب کن به تو بدهم، حاجتت را از من بخواه تا برایت روا سازم. ✳️ راوى می‌گوید: ▪️ امام علیه السّلام فرمودند: ▫️ و بر خداوند متعال حق و ثابت است آنچه را که بذل نموده اعطاء فرماید. ⬅️ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، جلد ۲، صفحه ۹۱ ، کامل الزیارات، باب چهل و نهم 🏷 علیه السلام 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
💠 👈اهمیت برای حضرت علیه السلام در یکی از شهرهای هند، شخصی از دوستان اهل بیت(علیهم‌السلام) ثروت فراوانی داشت، هر سال در ماه محرم مجلس عزای سیدالشهداء علیه‌السلام برپا می‌کرد و مال زیادی صرف می‌نمود، و در روز و شب سفره می‌انداخت و فقرا و بیچارگان را اطعام می‌کرد، تا اینکه به فرماندار آن منطقه خبر دادند و فرماندار چون دشمن اهل بیت(علیهم‌السلام) بود، دستور داد او را حاضر کردند،‌وی را دشنام داد و امر کرد که او را بزنند و اموال او را مصادره نمایند. آنچه از ثروت و غلامان داشت همه را گرفتند،‌چون ماه محرم رسید آن شخص بسیار ناراحت شد، چون نمی‌توانست مجلس بگیرد. زن صالحه‌ای داشت گفت: برای چه ناراحتی،‌چرا گریه می‌کنی؟‌ پاسخ داد: چون نمی‌توانم عزا داری امام حسین(علیه السلام) را بپا کنم. زن گفت: نارحت نشو،‌برای ما فرزندی است او را به شهر دوری ببر و به اسم غلام بفروش و از پول آن خرج عزاداری نما. آن مرد خوشحال شد،‌سراغ جوانش آمد و به او حکایت را بیان کرد، آن جوان گفت: من خود را فدای حسین فاطمه می‌کنم. پس آن مرد جوانش را به شهری دور برد و او را به بازار آورد. مردی جلیل القدر و نورانی را دید، به او گفت: با این جوان چه اراده داری؟ گفت: او را می‌فروشم. به هر مقدار که گفت، بدون چانه زدن او را خرید. آن تاجر با خوشحالی به شهر خود بازگشت و به خانه رفت و جریان را برای زن خود نقل می‌کرد که جوان از در وارد شد. آن مرد گفت: مگر فرار کردی؟ گفت: نه، گفت: برای‌ چه آمدی؟‌ جوان گفت: وقتی که تو بازگشتی گریه گلویم را گرفت. آن بزرگوار به من فرمود: چرا گریه می‌کنی؟ گفتم: برای فراق آقایم، چون خوب مولایی داشتم به من نهایت احسان می‌نمود. ان بزرگوار فرمود: تو غلام او نیستی بلکه فرزند او می‌باشی. گفتم: ای سید و آقای من، شما کیستید؟ فرمود: من آنم که پدرت به خاطر من تو را فروخت. «انا الغریب المُشَرَّد، اَنا الَّذی قَتَلوُنی عَطشانا». فرمود: ناراحت نشو، من تو را به پدرت بر می‌گردانم. چون برگشتی به او بگو: والی اموال تو را برمی‌گرداند با زیادی و احسان و نیکویی فراوان. پس مرا برگردانید و از چشم من غائب شد. در این گفتگو بودند که درب خانه زده شد، چون درب را گشودند شخصی گفت: امیر را اجابت کنید. آن مرد نزد امیر حاضر شد، امیر از او تجلیل کرد، و عذر می‌آورد و طلب حلیت می‌نمود، هر چه از و گرفته بود با اضافاتی رد نمود و گفت: ای مرد صالح، در برپاداشتن عزای سیدالشهداء علیه‌السلام کوشش کن، و هر سال ده هزار درهم برایت می‌فرستم و من با خانواده و بستگان و رفقایم هدایت یافتم و شیعه شدیم. جناب امام حسین علیه‌السلام را دیدم، به من فرمودند: آیا اذیت می‌کنی کسی را که عزای من برپا می‌کند،‌و اموال و غلامانش را می‌گیری؟ هر چه از او مصادره کرده‌ای بر گردان، و گرنه به زمین دستور می‌دهم که تو را با اموالت فرو برد، در این کار تعجیل کن پیش از آنکه بلا بر تو نازل شود. 📚معالی السبطین علیه السلام 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
7.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ یا صاحب‌ الزمان ما روسیاه‌ها رو هم بپذیر... 👤کلیپ «ماجرای غلام امام حسین» با سخنرانی حجت‌الاسلام تقدیم نگاهتان ▫️ ؛ ➖➖➖➖➖➖➖ 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟