🌺 ماجرای شهیدی که میگفت: کاش خوشگل نبودم...
#متن_خاطره
چهرهاش زیبا بود و به خاطر مویِ طلاییاش معروف شد به حسن سرطلا. گریه میکرد و میگفت: محمد! ای کاش چهرۀ زیبایی نداشتم! تویِ شهر شیطان بدجوری افتاده به جونم تا منو به گناه بندازه ... حسن مقاومت کرد و اهل گناه نشد، تا اینکه شبِ عملیات کربلای ۴ تیر خورد توی سرش. جنازه اش موند و نشد برگردونیمش عقب. بعد از دوازده سال استخونهاش برگشت. درست چهل روز بعد از فوتِ پدرش ...
.
🌺خاطرهای از زندگی غواص شهید حسن فاتحی
✍برگرفته از روایتگری آقای محمد احمدیان در نهر خیّن
#شهیدفاتحی #تقوا #مبارزه_با_نفس
⭕️ @dastan9 🇮🇷
✍ مسئولین بخوانند ، تا بدانند شهدا هر چه مسئولیتشان بالاتر میرفت ، سبک زندگیشان چگونه میشد
#متن_خاطره
بعد از شهادت حسن رفتیم اتاقی که توی دزفول کرایه کرده بود. وسایل زندگی حسن توی اتاق، یه موکت بود و چند تا پتو... چند تا لباسِ بچهگونه هم داشتند برای تنها بچهی پنج ماهه اش ؛ و تعدادی ظرف و وسایل جزئی و مایحتاج اولیه دوستانش به او میگفتند: لااقل برای راحتیِ مهمونهات یک قالی تهیه کن. آخر سر حسن با اصرار زیاد دوستان یک موکت
برای پذیرایی از مهمانان خرید ... این بود زندگی یک فرمانده
📌خاطرهای از زندگی سردار شهید حسن باقری « غلامحسین افشردی»
📚منبع:کتاب بر خوشه خاطرات،صفحه 38
🎯مردم عزیز کسی رو انتخاب کنید که کوخ نشین باشه نه کاخ نشین
به خدا برای هر رای که میدیم اون دنیا باید جواب بدیم هواستون باشه به چه کسی دارید رای میدید🎯
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷
✍ تا حالا رفیقی داشتی که حاضر باشه اینجوری برات جون بده؟
#متن_خاطره
مونده بودیم وسط میدان مین. همه مجروح بودند و خسته. یه رزمنده زخمی چند متر آنطرفتر از من افتاده بود که انگار درد شدیدی داشت. دیدم با آرنج خودش رو کشید جلوتر و داشت از من دور میشد. فکرکردم میخواد از میدانِ مین خارج بشه. بهشگفتم: با اینهمه درد چرا اینقدر به خودت فشار میاری؟ گفت: چند تا مجروحِ دیگه آن طرف هستند، من چند دقیقه بیشتر زنده نیستم، می خوام قمقمهی آبم رو برسونم به اونا ...
📚منبع: کتاب خدمت از ماست82 ، صفحه179
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷💐
✍ حرکات عجیب و بینظیر شهید کلاهدوز در قبال همسایگان خود
#متن_خاطره
ما طبقۀ پایین زندگی میکردیم و آقای کلاهدوز طبقۀ بالا. هیچوقت متوجه ورود و خروجِ ایشان نشدم. یه شب اتفاقی در رو بازکردم، دیدم آقایکلاهدوز پوتینهاش رو در آورده، توی دستش گرفته و از پلهها میره بالا. طوری رفت و آمد میکرد که مزاحمِ همسایه ها نشه. صبح ها هم چون زود میرفت بیرون، ماشینش رو خاموش تا سرِکوچه هُل میداد و اونجا روشن میکرد تا برا همسایهها مزاحمت ایجاد نشه
📌خاطره ای از زندگی سرلشکر شهید یوسف کلاهدوز
📚منبع: سالنامه عطش ظهور 1385
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷💐
🌟السلام علیک یا صاحب زمان 🌟:
خاکریز خاطرات ۴۴
✍ طرحِ جالبِ یک شهید در خانه برای ترک گناه
#متن_خاطره :
💓یه صندوق درست کرد و گذاشت توی خونه. بعد همه رو جمع کرد و از گناه بودنِ دروغ و غیبت گفت. مبلغی رو هم به عنوان جریمه تعیین کرد. عهد بستند هر کسی از این به بعد دروغ بگه یا غیبت کنه ، اون مبلغ رو به عنوانِ جریمه بندازه توی صندوق... قرار شد پولهای صندوق هم صرف کمک به جبهه و رزمنده ها کنن. طرح خیلی جالبی بود ، باعث شد تمام اعضای خانواده خودشون رو از این گناهها دور کنن؛ اگه هم موردی بود ، به هم تذکر میدادند
🌷خاطره ای از زندگی شهید علی اصغر کلاتهسیفری
📚منبع: کتاب وقت قنوت ، صفحه 145
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷💐
.
📝 متن خاکریز خاطرات ۹۰
✍ به به! نحوهی شهادت این رزمنده آرزوی خیلیهاست...
#متن_خاطره
رزمیکار بود و خوشهیکل. قبل از اذانِ صبح دیدم نمازشب میخونه. با اون هیکلِ درشت مثل یه بچه سرش رو انداخته بود پایین. با آرامش خاصی حمد و سوره میخوند. رفت و رفت تا اینکه رسید به تشهد. یهو یه تیر اومد و خورد به سینهاش نمیدونم تیر ازکجا پیداش شد. درد میکشید اما به روی خودش نمیآورد. نمازشرو نشکست تا اینکه افتاد. دویدم و رفتم بالای سرش. دیدم آروم داره سلامِ آخرِ نماز رو میگه: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته... همراه با نمازشب تموم کرد و شهید شد.
📚منبع: کتاب روایت مقدس ، صفحه 205
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 💐🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 💐🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 💐🇮🇷
#متن_خاطره
🌷 یکی از بچهها که تشنگی مفرط او را دید، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد، مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد، که ناگهان چهره اش تغییر کرد و پرسید: امروز به بچههای بسیجی هم کمپوت داده اید؟ جواب دادند: نه، جزء جیره امروز نبوده. مهدی با ناراحتی پرسید: پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید؟ گفتند: دیدیم شما خیلی خسته و تشنه اید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما. مهدی این حرفها را شنید، با خشم پاسخ داد: از من بهتر، بچههای بسیجی اند که بی هیچ چشمداشتی میجنگند و جان میدهند. به او گفتند: حالا باز کرده ایم، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید. مهدی با صدای گرفتهای به آن برادر پاسخ داد: خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی...
📚 شهید مهدی باکری
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
😍-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#حداقل_برای_یک_نفر_ارسال_کنید
🌼 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🌼
🌼 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🌼
#متن_خاطره 🌷
ماشین که ایستاد فوری پیاده شدم و در را برای حاجی باز کردم. به خیال خودم می خواستم پیش مهمان های حاج قاسم کلاس کار را حفظ کنم.وقتی پیاده شد،با اخم نگاهم کرد. نگذاشت برای بعد،همان جا ناراحتی اش را بروز داد و عصبانی گفت:کی به تو گفت این کار رو بکنی؟!آرام گفتم:خب حاجی!دیدم مهمون دارید،بَده.
همان قدر عصبانی ادامه داد:مگه من شاهم که در رو برام باز میکنی؟! هیچ وقت این طور عصبانی ندیده بودمش...
📚 کتاب سلیمانی عزیز۲، ص۱۱۰
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
😍-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#حداقل_برای_یک_نفر_ارسال_کنید
🌼 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🌼
🌼 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🌼
#متن_خاطره
🌷 گاهی فکر میکنم چقدر ویژگیهایش با اسمش تناسب داشت. خیلی بخشنده بود، هم از مالش برای دیگران مایه میگذاشت و هم از وقت و انرژیاش. مهدی حیدری یکی از دوستان احسان، بوتیک دارد. بعد از شهادتش به ما گفت: احسان هر سال دم عید میاومد این جا و میگفت: خودت به هر بچهی محتاجی که میشناسی لباس عید بده، بعدا باهات حساب میکنم.
📚 شهید سید احسان حاجی حتم لو
⚘ شای روح شهدا صلوات ⚘
🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله🖤
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
@dastan9
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#متن_خاطره
🌷 هربار که میروم زیارت امام رضا (ع)
صدایش میپیچد توی گوشم که
«تا بهت اشک ندادن، نرو داخل»
میگفتم: خب چیکار کنم؟
میگفت: توی صحن قدم بزن...
خودش از صحن جامع رضوی شروع میکرد و یک دور، دور حرم میچرخید. زمزمه میکرد و شعر میخواند و استغفرالله میگفت تا واقعاً گریه اش میگرفت. بعد میگفت حالا بیا برویم داخل؛ پیش ضریح آنجا هم سلام میداد و زیاد جلو نمیرفت...
📚 شهید محمدحسین محمد خانی
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
رفیق شهیدم مارو هم دعا کن دستمون رو تو این دنیا بگیر 😭
🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله🖤
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
🏴 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🏴
🏴 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🏴
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#متن_خاطره
🌷 هربار که میروم زیارت امام رضا (ع)
صدایش میپیچد توی گوشم که
«تا بهت اشک ندادن، نرو داخل»
میگفتم: خب چیکار کنم؟
میگفت: توی صحن قدم بزن...
خودش از صحن جامع رضوی شروع میکرد و یک دور، دور حرم میچرخید. زمزمه میکرد و شعر میخواند و استغفرالله میگفت تا واقعاً گریه اش میگرفت. بعد میگفت حالا بیا برویم داخل؛ پیش ضریح آنجا هم سلام میداد و زیاد جلو نمیرفت...
📚 شهید محمدحسین محمد خانی
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
داداش دمت گرم رسم رفاقت نیست مارو اینجا تنها بذاری 😭😭😭
#اللهم_ارزقنا_شهادت
👈🔻جای شما تو کانال داستان های واقــعـــی خالیه🔻👉