💌 #خــاطــــراهایازشهـدا
🌹شهـــید حسینعلی اڪبری
خیلی از همرزمان شهید میگفتند
شهیـد همیشـہ بوی عطــر میداد،
خوشبو بود، خیلی وقتها از او
میپرسیدیم حسیــن چه عطــری
میزنی اما هردفعه جواب سربالا
میداد یا بحث را عــوض میکرد
ولی آنچه که برای ما عجیـب بود
بوی عطر خیرەڪنندهاش بود که
هیچجا نبود. تا اینکه شهیـد و در
وصیتنامهاش راز اینبویخوش
فــاش شــد.
این شهــید در وصیـــتنــامـہاش
نوشته بود: به خـــدا هیــچگاه در
زندگیام از عطر استفاده نڪردم،
فقط هرگاه میخواستم بویخوش
داشــتـہ باشــم، میگفتـــم :
«الســـلام علیڪ یا اباعبداللـہ...
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
🔆 #پندانه
🔴 پنج گنج حکمت
🔸حكيمى در بیابان به چوپانی رسید و گفت: 🔸چرا به جای تحصیل علم، چوپانی میکنی؟
🔹چوپان در جواب گفت: آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفتهام.
🔸حكيم گفت: خلاصه دانشها چیست؟
🔹چوپان گفت: پنج چیز است
- تا راست تمام نشده، دروغ نگویم
- تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم
- تا از عیب و گناه خود پاک نگردم، عیب مردم نگویم.
- تا روزی خدا تمام نشده، به در خانه دیگری نروم.
- تا قدم به بهشت نگذاشتهام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم.
🔸حكيم گفت: حقا که تمام علوم را دریافتهای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب علم و حکمت سیراب شده.
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدالله_الحسین
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌼🍃مردی به دهی سفر ڪرد …زنی ڪه مجذوب سخنان او شده بود از مرد خواست تا مهمان وی باشد. شخص پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
🌼🍃ڪدخدای دهڪده هراسان خود را به آن شخص رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانهی او نروید ! مرد به ڪدخدا گفت : یڪی از دستانت را به من بده !!!
🌼🍃ڪدخدا تعجب ڪرد و یڪی از دستانش را در دستانش گذاشت.
🌼🍃آنگاه مرد گفت : حالا ڪف بزن !!!
ڪدخدا بیشتر تعجب ڪرد و گفت: هیچ ڪس نمیتواند با یک دست ڪف بزند ؟!!
🌼🍃مرد لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این ڪه مردان دهڪده نیز هرزه باشند.
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
📕#حکایت
روزی واعظی به مردمش می گفت:
ای مردم!
هر کس دعا را از روی اخلاص بگوید، می تواند از روی آب بگذرد، مانند کسی که در خشکی راه میرود.
جوان ساده و پاکدل،
که خانه اش در خارج از شهر بود و هر روز می بایست از رودخانه می گذشت، در پای منبر بود.
چون این سخن از واعظ شنید،
بسیار خوشحال شد.
هنگام بازگشت به خانه،
دعا گویان، پا بر آب نهاد و از رودخانه گذشت...
روزهای بعد نیز کارش همین بود و در دل از واعظ بسیار سپاسگزاری می کرد.
آرزو داشت که هدایت و ارشاد او را جبران کند.
روزی واعظ را به منزل خویش دعوت کرد، تا از او به شایستگی پذیرایی کند.
واعظ نیز دعوت جوان پاکدل را پذیرفت و با او به راه افتاد.
چون به رودخانه رسیدند، جوان دعا گفت و پای بر آب نهاد و از روی آن گذشت،
اما واعظ همچنان برجای خویش ایستاده بود و گام بر نمی داشت...
جوان گفت:
ای بزرگوار!
تو خود، این راه و روش را به ما آموختی و من از آن روز چنین میکنم، پس چرا اینک برجای خود ایستاده ای، دعا را بگو و از روی آب گذر کن!
واعظ، آهی کشید و گفت:
حق،همان است که تو میگویی،
اما دلی که تو داری، من ندارم!
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدالله_الحسین
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
📚#داستان_کوتاه
دو دوست قدیمی در حال عبور از بیابانی بودند. در حین سفر این دو سر موضوع کوچکی بحث میکنند و کار به جایی میرسد که یکی کنترل خشم خودش را از دست میدهد و سیلی محکمی به صورت دیگری میزند. دوست دوم که از شدت ضربه و درد سیلی شوکه شده بود بدون اینکه حرفی بزند روی شنهای بیابان نوشت: "امروز بهترین دوست زندگیم سیلی محکمی به صورتم زد."
آنها به راه خود ادامه دادند تا اینکه به دریاچه ای رسیدند. تصمیم گرفتند در آب کمی شنا کنند تا هم از حرارت و گرمای کویر خلاص شوند و هم اتفاق پیش آمده را فراموش کنند.
همچنانکه مشغول شنا بودند ناگهان همان دوستی که سیلی خورده بود حس کرد گرفتار باتلاق شده و گل و لای وی را به سمت پایین میکشد. شروع به داد و فریاد کرد و خلاصه دوستش وی را با هزار زحمت از آن مخمصه نجات داد.
مرد که خود را از مرگ حتمی نجات یافته دید، فوری مشغول شد و روی سنگ کنار آب به زحمت حک کرد: "امروز بهترین دوست زندگیم مرا از مرگ قطعی نجات داد." دوستی که او را نجات داده بود وقتی حرارت و تلاش وی را برای حک کردن این مطلب دید با شگفتی پرسید: "وقتی به تو سیلی زدم روی شن نوشتی و حال که تو را نجات دادم روی سنگ حک میکنی؟"
مرد پاسخ داد: "وقتی دوستی تو را آزار میدهد آن را روی شن بنویس تا با وزش نسیم بخشش و عفو آرام و آهسته از قلبت پاک شود. ولی وقتی کسی در حق تو کار خوبی انجام داد، باید آنرا در سنگ حک کنی تا هیچ چیز قادر به محو کردن آن نباشد و همیشه خود را مدیون لطف وی بدانی."
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدالله_الحسین
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷❤️🌺
داستانهای کوتاه و آموزنده
#درددلاعضا #ظلموحماقت بعد ها به دوستام گفتم شوهرم گفته ۹ ماه زحمت کشیدی خودت باید اسمشو انتخاب
#درددلاعضا
#ظلموحماقت
میدونستم کسی وجود نداره ولی اینجوری حالم بهتر بود. کار به جایی رسید که دوست نداشتم شوهر و پسرام بیان خونه دوست داشتم با ادم خیالی خودم زندگی کنم.
یه روز که سر سفره نشسته بودم و کمی از غذای خودم میخوردم و کمی از بشقاب اون. در خونه باز شد و جاریم اومد داخل. بهش کلید داده بود. جاریم به سفره نگاه کرد و با تعجب پرسید مهمون داری؟ مثل همیشه کمنیاوردم. گفتم آره تو که اومدی ناراحت شد رفت.
اومد داخل و اصرار کرد که بگو کی بوده گفتمباید صبر کنی ازش اجازه بگیرم بعدا بهت بگم.
حرف رو عوض کردمولی نگاهش یه جوری بود.گفت فردا هممیاد و من ازش اجازه بگیرم تا بهش بگم. مثل احمق ها قبول کردم و برای اینکه همه جا نگه من خل شدم دنبال یه دروغ دیگه بودم. کل روز رو بعد رفتنش فکر کردم. فردا برگشت ک گفت اجازه گرفتی. انگار زبونم مال خودم نبود. اسم یکی از مرد های محلمونرو اورم و گفتم اون بود. گفتم اونمیدونه که چقدر به من سخت میگذره میاد پیشم که تنها نباشم. کلی باهامشوخی کرد و منم که کمبود محبت بهم فشار آورده بود شروع کردم به تعریف کردن خاطرات دروغم. واقعا زده بود به سرم و نمیفهمیدم دارم چه تهمت های بزرگی رو به خودم میزنم. جاریم تمام حرف هام رو به گوش شوهرم رسوند
شب نشده بود که شوهر عصبی و کور و کر شده از حرف های ناموسی که شنیده بود برگشت. و افتاد به جونم. بعد هم رفت سراغ اون مرد بیچاره و ابروی اون هم رفت. به همیناکتفا نکرد و شکایت کرد. هر دمون رو انداخت زندان و از دادگاه برای من حکم سنگسار رو درخواست کرد.
#ادامهدارد
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
داستانهای کوتاه و آموزنده
#درددلاعضا #ظلموحماقت میدونستم کسی وجود نداره ولی اینجوری حالم بهتر بود. کار به جایی رسید که د
#درددلاعضا
#ظلموحماقت
بیشتر از شش ماه زندان بودم و بچه هام رو ندیده بودم. توهمم بیشر شده بود و توی زندانهم با ادم خیالیم بودم.بیچاره اون مرد هم توی زندانبود و کلی شاهد اورده بود که اون ساعتی که من گفتم اصلا تو محل نبوده.
اول فکر میکردن من دارم فیلم بازی میکنم ولی کمکم همه متوجه خرابی حالم شدن و مطمعن شدم من بیمارم
بیگناهی مون ثابت شد. شوهرم اومد جلوی زندان دنبالم.گفت خالهش گفته همهچیز رو فراموش کنه و از اول شروع کنه. برگشتنبه اونزندگی برام از زهر تلخ تر بود ولی دلمخیلی برای بچه هامتنگ شده بود.
سر کوچه که رسیدیم شوهرم یهو ترمز کرد گفت نمیتونه بزاره برگردم.گفت اگر برگردم حتما میکشم. از اونجا من رو برد محضر و سه طلاقهم کرد.
دلم برای بچه هام تنگبود. هر چی التماسش کردم بزار ببینمشون نذاشت. رفتم دادگاه حکم گرفتم که باید ببینمشون. دیگه بچه هام بزرگشده بودن و مدرسه میرفتن.
مادرش یاد پسرام داده بود به من ناسزا بگن و اب دهنشون رو بهم پرت کنن.
من درمان شده بودن و دیگه توهم نمیزدم. اما نمیذاشتن بچه هامو ببینم. خودشون مریضم کردن و خودشون محکومم کردن
روبروی پسرامنشستم پسر بزرگم شروع کرد به ناسزا گفتن ولیپسر کوچیکم فقط نگاهم کرد.
با خودمگفتم رفتن من به اونجا و دیدنشون فقط باعث آزارشون میشه. تصمیم گرفتن دیگه نرم دیدنشون.چند سال بعد ازدواج کردم. با یه مردی که بجه دار نمیشد. زندگی خوبی داشتم و ۱۵ سال گذشت. یه روز تو خونه نشسته بودم که در زدن وقتی در رو بار کردم بعد ۱۵ سال پسر کوچیکم رو شناختم.
#ادامهدارد
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
داستانهای کوتاه و آموزنده
🎥🎥چله قرائت زیارت عاشورا با نوای استاد فرهمند 📆از امروز مورخ۱۸تیر ماه لغایت ۲۸مرداد(روز عاشورا) ⏰
21.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥🎥چله قرائت زیارت عاشورا با نوای استاد فرهمند
📆از امروز مورخ۱۸تیر ماه لغایت ۲۸مرداد(روز عاشورا)
⏰به مدت چهل شب
🌃شب: هفدهم
#التماس_دعا_فرج
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷💐❤️
اگه میخوای بدونے
زمانِ ظهور میتونے
با امام زمان باشے یا روبه رویِ ایشون
باشے؛کافیه رجوع ڪنے به خودت
تا ببین چقدر میتونے با #نفستمبارزهکنے
ایمان ما به چادر و تسبیح نیست
ایمان ما وقتے نابه ڪه
جلویِ گنـاهانمون رو بگیره..💔:)
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدالله_الحسین
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۰۴ مرداد ۱۴۰۰
میلادی: Monday - 26 July 2021
قمری: الإثنين، 15 ذو الحجة 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه)
- سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه)
- یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹ولادت امام هادی علیه السلام، 212یا214ه-ق
📆 روزشمار:
▪️3 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید غدیر خم
▪️15 روز تا آغاز ماه محرم الحرام
▪️24 روز تا عاشورای حسینی
▪️39 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️48 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدالله_الحسین
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
⭕️ @dastan9 🇮🇷❤️🌺
جان آقام (عج)
بخوان دعای فرج رادعااثردارد
دعاکبوترعشق است وبال وپردارد
🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
❤️برای سلامتی آقا❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
💖دعای فرج💖
بسم الله الرحمن الرحیم
اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء
ُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي
الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني
فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدالله_الحسین
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🌺🇮🇷❤️
🍃💐🌿🌺🍃🌻
🌻🌿🌺🍃
🌿💐
🌺
🍃
#خاطره_ای_از_کرامت_شهدا
هر کی حاجت داره بخونه
برف شدیدی می بارید سوز سرما هم آدم رو کلافه میکرد؛
توی جاده برا انجام کاری پیاده شدیم
یادم رفت سوئیج رو بردارم یهو درهای ماشین قفل شد؛
به خانومم گفتم سوئیچ یدک کجاست؟
گفت اونم توی ماشینه
نمیدونستیم چیکار کنیم توی اون سرما
کسی هم نبود ازش کمک بگیریم
هر کاری کردم درب ماشین باز نشد
شیشه ی پر از برف ماشین رو پاک کردم
یهو چشمم افتاد به عکس شهید ابراهیم هادی که به سوئیچ ماشین آویزون بود
به دلم افتاد از ایشون کمک بگیرم .
به شهید ابراهیم هادی گفتم: شما بلدی چیکار کنی خودت کمکمون کن از این سرما نجات پیدا کنیم .
همینجور که با شهید حرف میزدم ناخوداگاه دسته کلید منزلم رو در آوردم
اولین کلید رو انداختم روی قفل ماشین
تا کلید رو چرخوندم ، درب ماشین باز شد .
خانومم گفت: چطور بازش کردی؟
گفتم با دسته کلید منزل
خانومم پرسید: کدومش ؟ مگه میشه؟
شروع کردم کلیدای منزل رو روی قفل امتحان کردن تا ببینم کدومش قفل رو باز کرده
با کمال تعجب دیدم هیچ کدوم از کلیدها توی قفل نمیره .
اونجا بود که فهمیدم عنایت شهید ابراهیم هادی شامل حالمون شده .
شهدا زنده اند .....
🌷شهید ابراهیم هادی🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدالله_الحسین
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
⭕️ @dastan9 🇮🇷🌺❤️