#داستان
کودک زرنگ
زمانیکه نادرشاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشت در راه، کودکی را دید که به مکتب میرفت. از او پرسید: پسر جان، چه میخوانی؟ گفت: قرآن. پرسید: کدام سوره رامیخوانی؟ گفت: سوره فتح.
نادرشاه از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح، فال پیروزی زد
سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسر از گرفتن آن ابا کرد. نادرشاه گفت: چرا نمیگیری؟
گفت: مادرم مرا میزند و میگوید: تو این پول را دزدیدهای. نادرشاه گفت: به او بگو نادرشاه داده است.
پسر گفت: مادرم باور نمیکند. میگوید: نادر مردی سخاوتمند است، او اگر به تو پول میداد یک سکه نمیداد، بلکه مشتی زر به تو میداد.
حرف او بر دل نادرشاه نشست. یک مشت پول زر در دامن او ریخت. از قضا چنانچه در تاریخ آمده است در آن سفر بر حریف خویش محمد شاه گورکانی پیروز شد.
باید در خواستن هم زرنگ بود و از انسان بزرگ، درخواست بزرگتری با مهارت و زیرکی کرد.
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
خاطرات سفیر.... 0029.mp3
3.8M
🎙فهرست کتاب
📚 ڪتابی که رهبری توصیه کردند 🌺 «خانمها بخوانند!»🌺
#قسمت_بیستم_و_نهم
#خاطرات_سفیر🇮🇷
#رمان_صوتی🎧
#نشر_حداکثری 🌺
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🎈گویند #امام هر عصر
بابای مهربان است
🎀روز پدر مبارک، #بابای_مهربانم😍
🎈صلی الله علیک #یاصاحب_الزمان
🎀ظهور وجود مقدس #امیرالمومنین علی (ع) بر شما مبارک باد🌺🍃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
میلادی: Sunday - 08 March 2020
قمری: الأحد، 13 رجب 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
💠 اذکار روز:
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹ولادت مولی الموحدین امیرالمومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السلام، 23سال قبل هجرت
🔹آغاز ایام البیض (اعتکاف)
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها
▪️12 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
▪️13 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام
▪️14 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم
▪️20 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام
✅ با ما همراه شوید...
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
📝 روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای این که حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد.
اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.
این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت❗️
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید❓چه توصیه ای برای آن دختر داشتید❓اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد:
1⃣دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند.
2⃣هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است.
3⃣یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند تا پدرش به زندان نیافتد.
لحظه ای به این شرایط فکر کنید.
هدف این حکایت ارزیابی تفاوت بین تفکر منطقی و تفکری است که اصطلاحاً جنبی نامیده می شود. معضل این دختر جوان را نمی توان با تفکر منطقی حل کرد. به نتایج هر یک از این سه گزینه فکر کنید، اگر شما بودید چه کار می کردید⁉️
✨و این کاری است که آن دختر زیرک انجام داد:
دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم❗️ اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است... و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است. نتیجه ای که 100 درصد به نفع آنها بود.
💥در کمترین زمان بهترین راه را انتخاب کنید
هر شب با یک داستان جالب مهمان ما باشید🌹
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
پس انداز کن و گدا باش یا پول خرج کن و خوشبخت!
خیلی سالهای پیش یادم است داستانی شنیدم که زندگی من را تا مدتها تحت تاثیر قرار داد. فکر میکنم همه این داستان را شنیده باشند. داستان مردی که نیمی از ماه را اشرافی زندگی میکرد و به قول خودش نیمی از ماه را واقعا زندگی میکرد. داستان این گونه روایت میشود: “یه همکار داشتم سر برج که حقوق میگرفت تا ۱۵ روز ماه سیگار برگ میکشید، بهترین غذاهای بیرون رو میخورد و نیمی از ماه رو غذای ساده از خونه میآورد. موقعی که خواستم انتقالی بگیرم کنارش نشستم و بهش گفتم تا کی به این وضع ادامه میدی؟ با تعجب گفت: کدوم وضع؟ گفتم: منظورم زندگی نیمه اشرافی نیمه گداییته!! به چشمام خیره شد و گفت تا حالا سیگار برگ کشیدی؟ گفتم: نه! گفت: تا حالا تاکسی دربست گرفتی؟ گفتم: نه! گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفتی؟ گفتم: نه! گفت: تا حالا غذای فرانسوی خوردی؟ گفتم: نه! گفت: تا حالا تمام پولتو برای کسی که دوستش داری هدیه خریدی تا خوشحالش کنی؟ گفتم: نه! گفت: اصلا عاشق بودی؟ گفتم: نه! گفت: اصلا زندگی کردی؟ با درماندگی گفتم: آره….. نه ….. نمیدونم!! همینطور نگاهم میکرد، نگاهی تحقیرآمیز!! اما حالا که نگاهش میکردم برام جذاب بود. موقع خداحافظی تکه کیک خامهای که در دست داشت تعارفم کرد و یه جمله بهم گفت که مسیر زندگیم رو عوض کرد. پرسید: میدونی تا کی زندهای؟ گفتم: نه! گفت: پس سعی کن دستکم نیمی از ماه رو زندگی کنی.”
همین داستان باعث شد بخشی از زندگی من تحت تاثیر قرار بگیرد. به همین دلیل سعی کردم تا آنجایی که میتوانم زندگی کنم. این اولِ یک تراژدی بود. این زندگی کردن به معنای خرید هرآن چیزی که دوس داشتم بود. هرجا دوست داشتم میرفتم. هر غذایی که علاقه داشتم میخوردم. البته همه این اتفاقات تا آنجایی میافتاد که وضعیت مالی اجازه می داد. ما فرزندان نسل هزاره یا وای، همیشه درگیر مشکلات مالی و اقتصادی بودهایم و سنگهای زیادی را در زندگی کنار زده ایم تا بتوانیم معاش کنیم. اما من با الهام از این داستان باعث شدم سنگهای بزرتری در مقابل راهم سبز شود.
دنیای پر زرق و برق و فلسفه تا آنجا که می توانی عشق حال کن، تاثیر بدی در زندگی من گذاشت چرا که باعث شدم همه پس اندازم را خرج کنم و دیگر پول برای روز مبادا کنار نگذارم. همین مسئله باعث اتفاقات و مشکلات زیادی میشد. خیلی از اوقات در زمان وقوع مسائل غیرمترقبه و پیش بینی نشده محتاج پول میشدم و دیگر چارهای نداشتم جز این که به قرض کردن روی آوردم. به خاطر این روند، پس از دریافت حقوق باید حجم زیای از بدهیها را می پرداختم و عملا پول زیادی و خر کردن آنچنانی نداشتم. رفته رفته نه پس اندازی داشتم و نه می توانستم خوب پول خرج کنم. تعادل اقتصادی زندگی را از دست داده بودم.
گویا داستانهایی همانند این مرد نیمه اشرافی را ساخته و پرداختهاند که تبدیل به آدمهای مصرف کنندهای شویم تا صاحبان مشاغل و کسب و کارها بیشتر پولدار شوند.
از آن روزها خیلی وقت است که گذشته. من کمی اقتصاد یاد گرفتم و فهمیدم بهتر است برای داشتن زندگی آرام و بی دغدغه همیشه بخشی از درآمد خود را پس انداز کنی و بخشی از باقیمانده آن را صرف تفریح و خوشگذرانی.
ممکن است خیلیها درگیر مشکلات اقتصادی باشند و دلیل آن را ندانند. اما اگر کمی اقتصاد بخوانیم و در مشکلات ریز شویم، دلیل مشکلات را متوجه میشویم. در واقع مشکلات اقتصادی که ما درگیر آن هستیم بخاطر عدم تعادل بین درآمد و هزینه است. همیشه باید به فکر روزهای سختی هم بود، چرا که دنیا روی یک پاشنه نمی چرخد.
#داستان #کوتاه وآموزنده
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
#نماز_شب_شهیدهمت
مادر #شهیدهمت می گوید « #ابراهیم از جبهه برای دیدن فرزند تازه به دنیا آمده اش به شهرضا رسیده بود با اینکه دیروقت بود، نیمه شب باصدای گریه و تضرع او از خواب بیدار شدم🙁 و دیدم داره نماز شب می خونه صبح همان شب، وقتی که #ابراهیم قصدبازگشت به جبهه را داشت✌️، به او گفتم یک مقدار بمان و خستگی ات را رفع کن پاسخ داد مادرجان ما تا به حال درخواب های سنگین غوطه ور بودیم☺️، اما حالا دیگر وقت بیداری است ما هیچ وقت نمی توانیم فقط به راحتی و استراحت خودمان فکر کنیم☝️ اگر به این چیزها فکر کنیم دیگرنمی توانیم مزهی بیداری را بچشیم من خواب و استراحت دنیا را با تمام زرق و برقش به دنیادارها می بخشم😊 مادر، این دنیا تنگ است و جای من نیست »🕊
راوی:مادرشهید
#محمدابراهیمهمت🌹
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
dcp_1f2b1c72819eb4398f5f9701c5bc39d7.mp3
2.46M
🎙فهرست کتاب
📚 ڪتابی که رهبری توصیه کردند 🌺 «خانمها بخوانند!»🌺
#قسمت_سی
#خاطرات_سفیر🇮🇷
#رمان_صوتی🎧
#نشر_حداکثری 🌺
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
#مولا_جانم💓
💙دردم مداوا میکنی مثل همیشه
🧡عقده ز دل وا میکنی مثل همیشه...
💙هر ظهور خود چرا ای یوسف عشق
🧡امروز و فردا میکنی مثل همیشه...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۱۹ اسفند ۱۳۹۸
میلادی: Monday - 09 March 2020
قمری: الإثنين، 14 رجب 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه)
- سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه)
- یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها
▪️11 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
▪️12 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام
▪️13 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم
▪️19 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام
✅ با ما همراه شوید...
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
شکر کدام نعمت خدا را به جا آوردی؟
شيخ صدوق (ره) از ابو هاشم جعفرى نقل می كند كه گفت:
از نظر معاش، در تنگناى سختى قرار گرفتم، به حضور امام هادى عليه السّلام رفتم، اجازه ورود داد، وقتى كه در محضرش نشستم، فرمود:
«اى ابو هاشم! در مورد كدامين نعمتى كه خداوند به تو داده می توانى شكرانه اش را بجا آورى؟».
من خاموش ماندم، و ندانستم كه چه بگويم؟ آن حضرت آغاز سخن كرد و فرمود:
«خداوند، ايمان را به تو روزى داد، و به خاطر آن، بدنت را از آتش دوزخ حرام كرد، و عافيت و سلامتى را روزى تو گردانيد، و تو را به اطاعتش يارى نمود، و به تو قناعت بخشيد، و تو را از اينكه خوار گردى و آبرويت برود، حفظ كرد، اى ابو هاشم، من در آغاز، اين نعمتها را به ياد تو آوردم، چرا كه گمان نمودم می خواهى از آن كسى كه آن نعمتها را به تو بخشيده به من شكايت كنى؟ و من دستور دادم صد دينار به تو بپردازند، آن را بگير».
#داستان #کوتاه و آموزنده
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
#باور
روزی خروسی بود که ازدواج کرد و پس از مدتی صاحب چندین جوجه ی زیبا شد آنها خانواده ای شاد و خوشبخت بودند جوجه ها فکر می کردند که پدرشان نیرومندترین موجود جهان است و همسر او نیز چنین نظری داشت .
جوجه ها دیده بودند که هر روز صبح با آواز پدر خورشید طلوع می کند.و می پنداشتند بدون آواز پدر خورشید بر نخواهد آمد و می دانستند که بدون خورشید اتفاق شومی خواهد افتاد .
روزی خروس مریض شد او سرما خورد و نتوانست بانگ صبحگاهی خود را سر دهد , در نتیجه در بستر افتاد و مرغ و جوجه ها پنداشتند که آن روز آخرین روز حیات زمینیان است.
و ناامیدانه منتظر بودند تا به چشم خود مشاهده کنند که بر سر دنیای بدون خورشید چه خواهد آمد. آن روز صبح خورشید طبق معمول طلوع کرد و آنها از این که خورشید بدون آواز خروس بیرون آمده بسیار شگفت زده شدند.
اما کمی بعد فهمیدند که خورشید بخاطر صدای خروس طلوع نمی کند
و این خروس است که به شکرانه ی طلوع خورشید آواز سر می دهد .
🖌بد نیست بعضی وقت ها باورهایمان را مورد بازبینی قرار دهیم.
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷