eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
4هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان طیران 💖 قسمت۳۵ < سوالاتش را شروع نکرده بود که با صدای دادی هردو بیرون دویدند . _ چن بار بگم؟؟‌ هاا؟؟ آزاده من به تو نگفتم خواستگار تو این خونه نمیاد؟؟؟ فرهاد همانطور که دست امیریل را فشورد تا فک الیاس را خورد نکند پاسخ داد: _ یه خانم بزار تنگش‌، برو از خونه من بیرون پسر جون بیشتر از این خاطر مهمون هامونو مکدر نکن . الیاس کلافه گفت: _ کجا برم آقا فرهاد؟؟ شما به من قول دادید، حالا چیشده زدین زیرش؟؟؟ فرهاد متانتش را خدشه دار نکرد: _ من گفتم اگر آزاده پای حرفش بمونه دیگه خواستگار براش نمیاد. الیاس سمت آزاده چرخید : _ آزاده... یعنی آزاده خانم . مگه ما پیش مشاور نرفتیم؟ مگه شما نشون ما نشدی؟؟ پس این بچه قرتی اینجا چی میگه؟ پدر خواستگار بلند شد: _ یعنی چی آقا؟ این چه طرز صحبت با پسر منه! خانواده کیارش اوقات شان تلخ و به تیریش قبایشان بر خورده بود . آزاده شالش را مرتب کرد : _ آقا الیاس به چه اجازه ای دارید اینجا رو بهم میریزید؟ الیاس هم حرف آزاده تمام نشده گفت: _ چون شما به دل من فکر نمیکنین اصلا نمیگین یه دیوونه ای ازتون قول گرفته!! کیارش جلو رفت: _ جناب اینجا رو با فیلم هندی اشتباه گرفتی... اگر فکر میکنی جواب آزاده خانم بهت مثبته من اینجا نبودم . الیاس با سر به دماغش کوبید که امیریل پشت لباسش را از پشت به سمت عقب کشید تا دیگر دست از پا خطا نکند . مادرش دستمال به دست کیارش داد؛ اوهم خون دماغش را بالا کشید و تهدید کرد: _ باشه‌... فکر کردی امشب به نفعت تموم شد... اما من ازت شکایت میکنم . الیاس دهن کجی کرد : _ برو بابا هرچی دلت میخواد شکایت کن . غضب آلود بازوی الیاس را فشورد که سرش را پایین انداخت . کیارش و خانواده اش هم با فوجی از عذرخواهی سمت خانه شان روانه شدند . . . 🍁نویسنده: ماحدا🍁 😍🥺😱 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• 💐 💐 ╭┅───────👑──────┅╮ ❤️ @DASTAN9 ❤️ https://rubika.ir/dastan9 ╰┅───────👑──────┅╯
۶ بهمن
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان طیران💖 قسمت۳۶ روی مبل فرود آمادم؛ کاش امشب جای تو بودم . بهم ریخته ام این روزها و عالمی میداند پریشانم! هرچه نقشه میچینم مدام با یک چیز کوچک فجیحانه ازهم منهدم میشود . چه در کار چه در زندگی ام که روزمرگی درونش معنی نداشت؛ هروز یک اتفاق عجیب و غریب که چون شهاب سنگ چاله ای به بزرگی لاینحل ایجاد میکرد . _ میشه از الان بگید آرزو عاشق سینه چاک داشته یا نه؟ زهرا سادات لبش را گزید که امیریل زشت است . _ دستتون درد نکنه مهم نیستا اما همه رو از دم عروس کردید . پدر خندید و لیوان آبی به دستم داد . یک نفس سر کشیدم: _ حرص نخور پسر جون نه نداره . _ همش یک سال نبودما! آوا کمی گردنش را پیچ و تاب داد: _ ببخشیدا داداش عزیزم یک سال ۳۶۰ روزه . _ منظورت ۳۶۵ روزه ست؟ اگه به شما باشه که میگید ۷۸۴ ساعت و به عبارتی ۵۲۷٬۰۴۰ دقیقه و۳۱٬۶۲۲٬۴۰۰ ثانیه است... هوم؟ با پاهایم روی زمین ضرب گرفتم: _ کی درو باز کرد اصلا؟ آرزو لبخند ژکوندی زد و بعد از خجالت جمعش کرد: _ من... آخه داشت زنگو میسوزوند آقا داداش . _ عجب! هوففف ببخشید من جدیدا اعصاب ندارم... آزاده کجاست ؟ اسما ظرف بلوری میوه را بدست گل بانو داد: _ بهتره تنها باشه زیاد به پر و پاشم نپیچید . _ اصلا بچه ماتش برده بود . آوا زد زیر خنده: _ ولی دمش گرما به این میگن عاشق واقعی. با دیدن حالت صورتم خواست حرفش را درست کند: _ البته که دعوا کار زشتیه . آلا کنار زهراسادات نشست: _ خدا به دلت صبر بده زهرا جان. _ دِکی خواهرای گل ما رو باشا... معمولا خواهرا پشت داداش شون درمیان... یعنی دشمن دیگه نیاز ندارم . آوا لوس از لج زهراسادات عمیق گونه ام را بوسید: _ قربون داداشم برم الهی . _ شش دنگ مال شما آوا خانم . نگاهی به شیطتنت در چشمانش کردم: _ دست شما دردنکنه واقعا! _ خواهش میکنم ما شب میریم خونه . آبرو بالا دادم: _ آها یعنی تهدید بود؟ _ خیر تأکید بود. آرزو ریز خندید: _ سر ماشینتو باید کج کنی یه سر برسونیش خونه باباشا . _ ما غلام پدر زنمونم هستیم . آلا اخم کرد: _ از کی آقای مبادی آداب برای من لاتی حرف میزنه . _ حرف شما صحیحه و حتما سعی میکنم در اسرع وقت خودمو تغییر بدم ‌. راست میگفت آلا؛ من دنبال متهم پرونده‌ یا هاتف قبلی نیستم . من دنبال خودم هستم. من خودم را بین آزمون هایم گم کردم؛ آری دلیل آشفتگی ام همین است! . 🍁نویسنده: ماحدا🍁 😍🥺😱 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• 💐 💐 ╭┅───────👑──────┅╮ ❤️ @DASTAN9 ❤️ https://rubika.ir/dastan9 ╰┅───────👑──────┅╯
۶ بهمن
13.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ | 💠حجت الاسلام عالی برخورد امام حسین علیه السلام با یک سیاه پوست 😍🥺😱 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• 💐 💐 ╭┅───────👑──────┅╮ ❤️ @DASTAN9 ❤️ https://rubika.ir/dastan9 ╰┅───────👑──────┅╯
۶ بهمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۶ بهمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۷ بهمن
۷ بهمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۷ بهمن
19.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💬 قرائت "زیارت عاشــورا" 🎧 با نوای علی فانی به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمــان ارواحنافداه 🙏 🏴امام صادق (ع) به یکی از یاران خود به نام صفوان، درباره اثرات زیارت عاشورا می‌‎فرمايند: زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين می‌نمایم؛ اول: زيارتش قبول شود، دوم: سعی و کوشش او شکور باشد، سوم: حاجات او هرچه باشد، از طرف خداوند بزرگ برآورده می‌گردد و نا اميد از درگاه او برنخواهد برگشت؛ زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد. 🏴خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که زیارت عاشورا را تلاوت نماید، بپذیرد و نیازمندی‌هایش را برآورده سازد. او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید. 🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤 🖤 @dastan9 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
۷ بهمن
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۰۷ بهمن ۱۴۰۳ میلادی: Sunday - 26 January 2025 قمری: الأحد، 25 رجب 1446 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیه السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت امام موسی کاظم علیه السلام، 183ه-ق 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام 🌸2 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم 🌸7 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام 🌸8 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام 🌸9 روز تا ولادت حضرت سجاد علیه السلام 💠 @dastan9 💠
۷ بهمن
🌻 اميرالمؤمنين على عليه السلام: 🍀 من تَسَلّى بِالكُتُبِ لَم تَفُتهُ سَلوَةٌ. 🍀 هر كس با كتاب ها آرام گيرد، هيچ آرامشى را از دست نداده است. 📚 غرر الحكم، ج 5، ص 233. 😍🥺😱 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• 💐 💐 ╭┅───────👑──────┅╮ ❤️ @DASTAN9 ❤️ https://rubika.ir/dastan9 ╰┅───────👑──────┅╯
۷ بهمن
در مسیر آرامش💞 بدون اهمیت روزها را می گذرانيم کم می خنديم تند رانندگی می کنيم زود عصبانی می شويم زود قضاوت می کنیم برای اثبات خود پشت سر دیگران بدگویی میکنیم تا دير وقت بيدار میمانيم خسته از خواب بر می خيزيم کم مطالعه می کنيم بیشتر اوقات تلويزيون نگاه می کنيم و به ندرت دعا می کنيم مايملک بسیار داريم اما ارزشهايمان کمتر شده اند بسیار صحبت ميکنيم و بسیار دروغ می گوييم ! و به اندازه کافی دوست نمی داريم به کجا چنین شتابان؟؟ 😍🥺😱 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• 💐 💐 ╭┅───────👑──────┅╮ ❤️ @DASTAN9 ❤️ https://rubika.ir/dastan9 ╰┅───────👑──────┅╯
۷ بهمن