eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3.6هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
5.5هزار ویدیو
39 فایل
﷽   کپی مطالب و نشر با ذکرصلوات تبلیغ و تبادل  🇮🇷https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 https://rubika.ir/dastan9 مدیریت کانال  https://eitaa.com/yazahra_9 ادمین کانال https://eitaa.com/Onlygod_10
مشاهده در ایتا
دانلود
18.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🩸این فیلمو حتما ببین و برای اطرافیانت بفرست..🔴 🤔هنوز کسی هست که از این محصولات استفاده کنه؟؟؟ 🏴 🏴 ╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮ 🖤 🌐 @DASTAN9 🖤 ╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
3.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 این فیلم دیروز از سد کرج گرفته شده از زاویه درست هم فیلم گرفته نه از نقطه کور سد صرفه جویی و قناعت هميشه خوبه اما با امنیت روانی مردم بازی نكنيد ‌ برنامه اینه که با سوء مدیریت در برق و آب و به بهانه‌ی کمبود آب و برق جلوی کشت برنج و گندم و... رو بگیرن تا کشور دچار قحطی و کمبود مواد غذایی بشه ‌ 🏴 🏴 ╭┅───🇮🇷───┅╮ 🖤 @DASTAN9 🖤 ╰┅───🇮🇷───┅╯
💖رمان جدید کانال با نام 💖 💖 💖 پروانه دختری مذهبی و زیبا که به درس هایش اهمیت زیادی میدهد ولی وقتی پا به دانشگاه میگذارد استاد دانشگاهش یکی از خواستگار های قبلی هست که از پروانه جواب رد شنیده و این باعث میشه که بین این استاد و دانشجویی که دلداده پروانه هست اتفاقات ناگواری بیوفته 🏴 🏴 ╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮ 🖤 🌐 @DASTAN9 🖤 ╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
27.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام على عليه السلام: چه زود مى گذرد ساعات روز و روزهاى ماه و ماه هاى سال و سال هاى عمر! ما أسرَعَ السّاعاتِ فِي اليَومِ، و أسرَعَ الأيّامَ فِي الشَّهرِ، و أسرَعَ الشُّهورَ فِي السَّنَةِ، و أسرَعَ السّنينَ (السَّنَةَ) فِي العُمرِ! نهج البلاغه، از خطبه 188 🏴 🏴 ╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮ 🖤 🌐 @DASTAN9 🖤 ╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
🔆 ✍ بی‌اعتنا باش 🔹کلاغ‌ها خیلی دوست دارند عقاب‌ها را اذیت کنند. 🔸کلاغ با اینکه از عقاب کوچک‌تر است، اما چون چابک‌تر است، می‌تواند سریع بچرخد و مانور دهد. 🔹گاهی اوقات هنگام پرواز، بالای سر عقاب قرار می‌گیرد و به‌سمت آن شیرجه می‌رود، ولی عقاب می‌داند که می‌تواند اوج بگیرد. 🔸عقاب به‌جای اینکه از آزارهای کلاغ مزاحم ناراحت شود، بیشتر و بیشتر اوج می‌گیرد و سرانجام کلاغ عقب می‌افتد. 🔹وقتی کسی از روی حسادت و غرض‌ورزی اذیتتان می‌کند، رو به بالا اوج بگیرید و او را پشت‌سرتان رها کنید. 💔 🥀🖤 🏴 🏴 ╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮ 🖤 🌐 @DASTAN9 🖤 ╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
3.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋 تذکر امام زمان (عج) 🏴 🏴 ╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮ 🖤 🌐 @DASTAN9 🖤 ╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
🌹 يحيى وزير متوكّل عبّاسى حكايت كند: روزى خليفه گفت: عازم شهر مدينه شو و ابوالحسن ، علىّ بن محمّد هادى را با عزّت و احترام به بغداد بياور. من نيز دستور خليفه را اطاعت كرده و پس از جمع آورى افراد به امكانات لازم ، حركت كرديم. چون مقدار زيادى از راه را پيموديم ، فرمانده کاروان به كاتبِ من که شیعه بود گفت : آيا علىّ بن ابى طالب عليه السلام پيشواى شما، نگفته است : هيچ زمينى خالى از قبر نيست و در هر گوشه اى از زمين ،گورستانى از انسان ها وجود دارد؟آيا در اين بيابان خشك و بى آب و علف ،اصلا كسى زندگى كرده است تا بميرد و دفن شود؟این را گفت و سپس همگی شروع كرديم به خنديدن!هنگامى كه جلوى درب منزل رسيديم ، من تنها وارد شدم و نامه متوكّل را تحويل ايشان دادم حضرت پس از آن كه نامه را گرفت ، فرمود: مانعى نيست، تا فردا منتظر باشيد.چون فرداى آن روز خدمت ايشان رفتم - ضمن آن كه فصل تابستان و هوا بسيار گرم بود - ديدم خيّاطى درون اتاق حضرت مشغول خيّاطى لباس هاى ضخيم زمستانى است!!راوی مى گويد: من از حضور ايشان بيرون رفتم و با خود گفتم : در فصل تابستان ، هواى به اين گرمى و حرارت ، حضرت لباس زمستانى تهيّه مى نمايد!! حال، تعجّب از شيعيان است كه از چنين كسى پيروى مى كنند و او را امام خود مى دانند!فرداى آن روز هنگامى كه آماده حركت شديم، من بر تعجّبم افزوده شد كه آن حضرت، پالتو و پوستين در اين گرماى شديد براى چه به مى آورد!؟درمیان راه ناگهان ابرى در آسمان پديدار گشت و بالا آمد، به طورى كه هوا تاريك گشت و صداى رعد و برق هاى وحشتناكى بين زمين و آسمان به گوش مى رسيد، هوا يك مرتبه بسيار سرد شد كه قابل تحمّل براى افراد نبود و در همين لحظات برف زمستانى همه جا را پوشاند. سپس آن حضرت دستور داد تا يك پالتو به من و نيز يك پالتو هم به كاتب دادند و هر دو پوشيديم ؛ و به جهت سرماى شديد آن روز هشتاد نفر از نيروها و ان من هلاك شدند و مُردند. هنگامى كه ابرها كنار رفت و هوا به حالت عادى برگشت ، حضرت هادى عليه السلام به من فرمود: اى يحيى ! بگو: افرادى كه هلاك شده اند،در همين مكان دفن شوند؛ و سپس افزود: خداوند متعال اين چنين سرزمين ها را گورستان انسان ها مى گرداند... گفتم : ياابن رسول اللّه ! من به يگانگى خدا و نبوّت محمّد رسول اللّه صلى الله عليه و آله شهادت مى دهم ؛ من تاكنون ايمان نداشتم ولى اكنون به بركت وجود شما ايمان آوردم و من نيز از شيعيان شما مى باشم 📕 کتاب چهل داستان وچهل حدیث از امام هادی(علیه السلام) نویسنده عبدالله صالحی 🏴 🏴 ╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮ 🖤 🌐 @DASTAN9 🖤 ╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
4.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ نتیجه انتخاب فرق می‌کنه کی رئیس جمهور باشه 🏴 🏴 ╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮ 🖤 🌐 @DASTAN9 🖤 ╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
👈 هفت تکلیف راهبردی 📢 پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت اربعین شهادت جمعی از هم‌میهنان، سرداران با کفایت نظامی و دانشمندان برجسته‌ی هسته‌ای به شرح زیر منتشر شد. 🖼 بسم الله الرّحمن الرّحیم ✏️ ملت سرافراز ایران! ✏️ چهلمین روز شهادت جمعی از هم‌میهنان عزیزمان، که در میان آنان سرداران با کفایت نظامی و دانشمندان برجسته‌ی هسته‌ئی بودند، فرا رسید. این ضربه را گروه حاکم خبیث و جنایتکار صهیونی که دشمن رذل و عنود ملت ایران است وارد آورد. بیشک فقدان فرماندهانی چون شهیدان باقری و سلامی و رشید و حاجی‌زاده و شادمانی و دیگر نظامیان، و دانشمندانی چون شهیدان طهرانچی و عباسی و دیگر دانشمندان، برای هر ملتی سنگین است. اما دشمن ابله و کوته‌بین به هدف خود نرسید. آینده نشان خواهد داد که هر دو حرکت نظامی و علمی شتابنده‌تر از گذشته به سمت افقهای بلند پیش خواهد رفت انشاءالله. ✏️شهیدان ما خود راهی را برگزیده بودند که گمان دستیابی به مرتبه‌ی والای شهادت در آن کم نبود و سرانجام به آنچه آرزوی همه‌ی فداکاران است رسیدند؛ بر آنان گوارا باد؛ امّا ناگواری آن برای ملت ایران بویژه خانواده‌های شهیدان و بویژه کسانی که آنان را از نزدیک می‌شناختند سخت و تلخ و سنگین است. ✏️در این حادثه نقاط درخشانی را نیز بروشنی میتوان دید. اولاً تحمل و صبوری و استحکام روحیه‌ی بازماندگان که در نوع خود جز در تحولات جمهوری اسلامی ایران دیده نشده است. ثانیاً استقامت و ثبات دستگاههای زیر امر شهیدان، که نگذاشتند این ضربه‌ی سنگین، فرصت‌ها را سلب و در حرکت آنان وقفه ایجاد کند. و ثالثاً شکوهِ پایداریِ معجزه آسای ملت ایران که در اتحاد و استحکام روحی و عزم راسخ آنان بر ایستادگیِ یکپارچه در میدان به ظهور رسید. ایران اسلامی در این حادثه یک بار دیگر استواریِ بنیان خود را نشان داد. دشمنان ایران آهن سرد میکوبند. ✏️ایران اسلامی به توفیق الهی روز به روز قویتر خواهد شد باذن الله. ✏️مهم آن است که ما از این حقیقت، و از تکلیفی که از سوی آن بر دوش ماست غفلت نکنیم. ▫️حفظ اتحاد ملی وظیفه‌ی یکایک ما است. ▫️شتاب لازم در پیشرفت دانش و فناوری در همه‌ی بخش‌ها وظیفه‌ی نخبگان علمی است. ▫️حفظ عزت و آبروی کشور و ملت، تکلیف بی اغماض گویندگان و قلم‌زنان است. ▫️مجهز کردن روزافزون کشور با ابزارهای حراست از امنیت و استقلال ملی، وظیفه‌ی فرماندهان نظامی است. ▫️جدیت و پیگیری و به نتیجه رساندن کارهای کشور وظیفه‌ی همه‌ی دستگاههای مسئول اجرائی است. ▫️هدایت معنوی و نورانی‌ کردن دلها و توصیه به صبر و سکینه و ثبات مردمی وظیفه‌ی حضرات روحانی است. ▫️و حفظ شور و شوق و شعور انقلابی وظیفه‌ی یکایک ما و بویژه جوانان است. خدای عزیز رحیم همگان را موفق بدارد. ✏️درود بر ملت ایران و سلام بر جوانان شهید، بر بانوان و کودکان شهید، و بر همه‌ی شهیدان و داغداران آنان. والسلام علیکم و رحمةالله ✍ سیّدعلی خامنه‌ای ۳ مرداد ۱۴۰۴ 💻 Farsi.Khamenei.ir 🏴 🏴 ╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮ 🖤 🌐 @DASTAN9 🖤 ╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
💖رمان جدید کانال با نام 💖 💖 💖 پروانه دختری مذهبی و زیبا که به درس هایش اهمیت زیادی میدهد ولی وقتی پا به دانشگاه میگذارد استاد دانشگاهش یکی از خواستگار های قبلی هست که از پروانه جواب رد شنیده و این باعث میشه که بین این استاد و دانشجویی که دلداده پروانه هست اتفاقات ناگواری بیوفته 🏴 🏴 ╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮ 🖤 🌐 @DASTAN9 🖤 ╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان عشق ناگهانی💖 قسمت۱۳ بابا : دخترم اول از آقا مرتضی شروع کن چشمی گفتم و به سمت آقای محمدی رفتم و اونم چایی رو برداشت و ممنون دخترمی با یک لبخند پر رنگ تحویلم داد نگاهم به سمت ناصر کشیده شد که پیش آقای محمدی نشسته بود ، سینی رو به طرفش گرفتم که یک پوزخند حرص در آری زد و چایی رو برداشت من نفس عمیقی کشیدم و به طرف بقیه مهمان ها رفتم برای این که چای های تو سینی به مامان و مرضیه خانم و دو دختر کناری شون نرسید به ناچار برای آوردن چای به آشپزخانه رفتم ، وقتی آمدم چای ها رو به بقیه هم دادم که در آخر از مرضیه خانم لبخند خاصی تحویل گرفتم وبه گوشه ای رفتم . همه داشتن حرف میزدن و صدای قهقهه های بلندشان توی گوشم بود که من فقط از آدم های اینجا دور بودم و تو یک عالم دیگه ای به سر میبُردَم که آقای محمدی بحث به اینجا آمدنشونو شروع کرد ــ خب حامد جان من میخوام جوان ها خودشون یک بار حرف بزنن البته با اجازه ی تو بابا نگاهی به من انداخت و من ابرو هامو به نشانه نه بالا دادم ولی بابا گفت : اجازه دست خودتونه ؛ پروانه جان آقا ناصر رو به اتاقت راهنمایی کن من بدون توجه به هیچ کسی به سمت اتاقم رفتم و صدای قدم های کسی رو پشت سرم میشنیدم بی هیچ شکی ناصر بود به قلم : مینو محبوبه 🌸🌸🌸🌸🌸 🏴 🏴 ╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮ 🖤 🌐 @DASTAN9 🖤 ╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان عشق ناگهانی💖 قسمت چهاردهم وارد اتاق شدم و روی تخت نشستم ، ناصر هم روی صندلی میز توالت نشست و به شمع ها خیره شد . چند دقیقه ای به سکوت گذشت که صدای ناصر سکوت را شکست : ــ عجب ! اتاق عجیب غریبی داری ــ میشه سر اصل مطلب بریم ــ ببین من به خاطر پدر و مادرم اومدم و اگرنه اهل ازدواج و اینا نیستم انگار توی جوجه مذهبی نخواستی قبل از خاستگاری آشنا بشیم و حرف بزنیم پس بخاطر این میخوان یه مدتی صیغه بخونن برای آشنایی، تو این مدت هم خوش میگذرونیم هم ازدواجی در کار نیست بعد این که صیغه تموم بشه میگیم به درد هم نخوردیم از شدت عصبانیت دندونامو به هم می ساییدم بدون اینکه حرفی بزنم از جایم بلند شدم و به سمت سالن رفتم تا به پدر و مادرش بگم جوابم منفیه که صداش تو گوشم پیچید : اگه اینکارو بکنی بدون که بدبختی های زندگی خودتو خودت رقم زدی بدون توجه به حرف ناصر در رو باز کردم و با لبخند بقیه مواجه شدم ناصر هم پشت سر من آمد و رفت نشست پیش پدرش آقای محمدی رو به من گفت : ــ خب دخترم چطور گذشت ؟ ــ پشت سر اون مرضیه خانم گفت : مرتضی جان بذار دختر گلمون یکم فکر کنه و بعد با خنده به من چشم دوخت از حرص داشتم ناخنامو می جوییدم که با چشم غره ی مامان دست از سر ناخنای بیچاره ام کشیدم و تمام جرئتم رو به زبونم ریختم و گفتم : ــ خاله مرضیه من نیازی به فکر کردن ندارم . با نگاه های مامان و بابا فهمیدم بعد از رفتن مهمان ها چه در انتظارم هست ولی خودمو نباختم و ادامه دادم : من قصد ازدواج ندارم خاله شما خیلی خانواده خوبی هستین و من عمو مرتضی و شمار خیلی دوست دارم اما فقط میدونم میخوام ادامه تحصیل بدم و فکرمو درگیر هیچ چیزی نکنم بعد نگاهی به چشم های حیرت زده ی جلوم انداختم و لبخند ملیحی به خاله مرضیه زدم و به سمت اتاقم رفتم . به قلم : مینو محبوبه 🏴 🏴 ╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮ 🖤 🌐 @DASTAN9 🖤 ╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯