🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان عشق ناگهانی 💖
قسمت بیست_و_یکم
صدای در آمد و من با شتاب به سمت در رفتم و بازش کردم
: سلام بابا
ــ پروانه بیا تو کار دارم باهات
ــ چشم
از لحن سردش دلهره ی من بیشتر شد ، به دنبال بابا رفتم و کنارش نشستم
همینطور که به گل های باغچه خیره شده بودم بابا گفت :
ــ پیش مرتضی رفتم و قضیه رو براش تعریف کردم ، ناصر هم آنجا بود که ناصر گفت پروانه خودش منو به اون میز دعوت کرد منم بعد دعوتش به یکی از دخترا گفتم فیلم بگیره تا بیام بهتون نشان بدم .
ــ چی ؟ بابا چی میگه اون برای خودش من حتی به اون نگاه هم نکردم چه برسه دعوتش کنم دستی به پیشانیم کشیدم و ادامه دادم : بابا دروغ میگه
ــ میدونم دخترم من باور نکردم
ــ ویدیو رو دیدین ؟
ــ بله بعد از اون ویدیو ما فهمیدیم ناصر دروغ میگه چون به یک بچه ۵ ساله هم اون ویدیو رو نشان میدادی معلوم بود شما خیلی عصبی هستین
ــ یعنی قبل از اون باور نداشتی ؟؟
بابا یک نگاه مهربونی به من انداخت و گفت :من همیشه بهت اعتماد دارم دخترم دلی سعی کن هیچوقت از اعتماد من سوء استفاده نکنی
ــ بابا حالا این چرا این کار رو میکنه
ــ دخترم مواظب باش این پسر از اونی که ما فکر می کنیم هم کینه ای تره
به قلم : مینو محبوبه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🏴 #ان_الحسین_باب_من_اءبواب_الجنة 🏴
╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮
🖤 🌐 @DASTAN9 🖤
╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان عشق ناگهانی 💖
قسمت بیست و دوم
به سمت اتاقم رفتم و خودمو روی تخت پرت کردم و چشمام گرم شدن و به خواب عمیقی فرو رفتم .
وقتی چشمامو باز کردم هوا کاملا تاریک شده بود، به سمت سالن رفتم و مامان رو در حال چیدن سفره دیدم .
ــ پروانه بیدار شدی ؟
ــ بله مامان ساعت چنده ؟
ــ ساعت ۸ و نیم هستش ، دخترم سه ساعته خوابیدی الان شب چجوری خواب به چشمت میاد؟
ــ نمیدونم مامان ، خیلی خسته بودم
ــ اشکالی نداره بیا شام بخور ، راستی بعد از شام میریم خونه ی عموت
ــ آهان باشه
بعد از اینکه شام خوردیم به خانه ی عمو رفتیم ، تو اتاق سارا نشستم و قضیه رو سیر تا پیاز براش تعریف کردم
ــ چه پسر کینه ای از آب در اومد این الان چی کار میخوای بکنی پروانه ؟
ــ چی کار کنم هیچی ، میدونی سارا روز خاستگاری ناصر منو تهدید کرده بود
ــ یعنی چی
ــ یعنی این که گفت اگه جواب منفی بدم بدبختی هامو خودم رقم زدم
ــ پسره ی پر رو تهدیدم کرده تو رو
ــ ول کن سارا من ازش نمیترسم ولی نمیدونم دیگه باز چطوری جلوم سبز میشه
به قلم : مینو محبوبه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🏴 #ان_الحسین_باب_من_اءبواب_الجنة 🏴
╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮
🖤 🌐 @DASTAN9 🖤
╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان عشق ناگهانی 💖
قسمت بیست_و_سوم
مامان و بابا و پویا رفته بودند ولی من اونشب رو پیش سارا ماندم
بعد از خوردن صبحانه از خانه ی عمو خارج شدم و داشتم به سمت خونه حرکت میکردم که ناصر جلوم رو گرفت و با چشم هایی به خون نشسته نگاهم کرد بدون اینکه حرفی بزنم از کنارش رد شدم که باز جلوم رو گرفت :
ــ شما چی میخواین از جون من برید کنار
ــ من چی کم دارم ؟
ــ چی دارید میگید شما برید کنار گفتم
ــ میگم من چی کم دارم ها همه ی دخترا برای اینکه یک نگاه بهشون بندازم دست به هرکاری میزنن اونوقت تو ...
نگذاشتم حرفش رو ادامه بده و گفتم : من نمیخوام ازدواج کنم من هنوز ۱۸ سالمه من میخوام ادامه تحصیل بدم
ــ مگه وقتی بینمون صیغه میخونن نمیتونی درس بخونی ها ؟ ازدواجی هم در کار نبود
ــ مشکل همینه من نمیخوام به راهی وارد بشم که تهش هیچی نیست نمیخوام فقط به خواست شما چند ماهی بینمون صیغه بخونند و بعد تمام و همینطور من هیچ علاقه ای به شما ندارم
ــ چرا منو دوست نداری هااا؟؟
ــ مگه همه چی به قیافه و تیپ انسان ها هست ؟ دنیای منو و شما خیلی فرق داره
به قلم : مینو محبوبه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🏴 #ان_الحسین_باب_من_اءبواب_الجنة 🏴
╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮
🖤 🌐 @DASTAN9 🖤
╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان عشق ناگهانی 💖
قسمت بیست_و_چهارم
قبل از اینکه جوابی بده از کنارش رد شدم و به سمت خونه مون پا تند کردم ؛
که صدایش از پشت سرم آمد : پروانه بهت نشون میدم تو فقط منتظر باش
بی توجه به حرفش به راهم ادامه دادم و به خانه رسیدم
میخواستم همه چیو برای بابا و مامان تعریف کنم ولی لزومی ندیدم که یک مزاحمت کوچیک رو بگم نگرانشون کنم شاید هم اگه میگفتم همه چی تغییر میکرد ولی ......
💞💕💞💕💞💕💞💕
بی صبرانه منتظر جواب کنکور بودم ، از هیجان دست هام عرق کرده بود و می لرزید ، روی صندلی نشسته بودم و پای چپم رو تند تند تکان میدادم ، سارا هم دور تا دور اتاق راه میرفت و گه گاهی به لپ تاپ سر میزد .
مامان و زن عمو هم هر لحظه میومدند و سوال ( جواب ها اومد؟ ) رو میپرسیدند و میرفتند .
هنوز خبری از جواب ها نبود ؛ برای اینکه یکم آرام بشیم رو به سارا گفتم : سارا پاشو بریم به سالن
ــ اگه جواب ها بیاد چی
ــ خب میایم نگاه میکنیم اینجوری نشستن فایده ای نداره که
با سارا به سمت سالن رفتیم ، مامانم به تلوزیون خیره شده بود و زن عمو هم تو اشپزخانه بود
به قلم : مینو محبوبه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🏴 #ان_الحسین_باب_من_اءبواب_الجنة 🏴
╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮
🖤 🌐 @DASTAN9 🖤
╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان عشق ناگهانی💖
قسمت بیست_و_پنجم
بعد از یک ساعت سارا باز به اتاقش رفت و این بار با صدای جیغش هممون از جا پریدیم
ــ پروانه
ــ چیه عه چرا جیغ میزنی
ــ جواب ها اومده
ــ برو اونور ببینم
منتظر باز شدن سایت شدم کد ملی و رمزشو زدم و اسمش اومد همین طوری که خواسته بود دو رقمی آورده بود اشک شوق تو چشمم حلقه زد
یک نگاهی به چشمان بسته سارا انداختم
ــ پروانه چی شد باز کنم چشمامو ؟
ــ سارا
سارا چشماشو باز کرد و تو صورت من خیره شد :
ــ چی شده پروانه ای وای خراب کردیم آره ؟؟
ــ سارا رتبه دو رقمی آوردی رتبه ات شده ۹۶ دختر
ــ چیییی واقعا راست میگی
ــ آره
ــ خدایا جونم شکرت آیییی الان بال در میارم وای ، باشه برو اونور چشماتو ببند منم به رتبه تو نگاه کنم
بعد از اینکه کد ملی و رمز ورودمو وار کرد چشمامو بستم و منتظر شدم صدایی از سارا نیومد
ــ سارا ...... سارا ..... چشمامو باز کنم ؟؟؟
سارا به مانیتور خیره شده بود و چشم بر نمی داشت بعد با کلی ذوق گفتم :
ــ دو رقمی آوردم ؟؟
ــ آره دو رقمی ۷۲ شدی دختر
ــ چییی واقعا ؟ وای خدایا شکرت میتونیم پزشکی بخونیم
از سر ذوق همدیگه رو بغل کردیم و به سالن رفتیم .
به قلم : مینو محبوبه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🏴 #ان_الحسین_باب_من_اءبواب_الجنة 🏴
╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮
🖤 🌐 @DASTAN9 🖤
╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
24.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ماجرای تکان دهنده از معجزه
حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
🏴 #ان_الحسین_باب_من_اءبواب_الجنة 🏴
╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮
🖤 🌐 @DASTAN9 🖤
╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
9.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺حذف فیزیکی از طریق اشراف اطلاعاتی؟ از طریق دسترسی به پیامها؟ از طریق شنود؟
نه! قضیه فقط این نیست!
🔹 از پروژه لَوِندر چی میدونید؟!
این ۴ دقیقه رو از دست ندید؛
ویدیویی که بدلیل محتوای انتقادی از واتساپ از اینستاگرام حذف شد!...
✍
🏴 #ان_الحسین_باب_من_اءبواب_الجنة 🏴
╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮
🖤 🌐 @DASTAN9 🖤
╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
امام سجّاد عليه السلام:
عَجِبْتُ لِمَنْ يَحْتَمى مِنَ الطَّعامِ لِمَضَرَّتِهِ وَلايَحْتَمى مِنَ الذَّنْبِ لَمِعَرَّتَهِ
در شگفتم از كسى كه از غذا مى پرهيزد تـا گـرفـتـار زيـان آن نشـود؛ ولى از گـناه پـرهـيز نمى كـند تا گرفتار ننگ و عار آن نگردد
كشف الغمه ج 2 ص107
🏴 #ان_الحسین_باب_من_اءبواب_الجنة 🏴
╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮
🖤 🌐 @DASTAN9 🖤
╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
«انسان»،
«دو سال» نیاز دارد،
تا «حرف زدن» را بیاموزد،
و «پنجاه سال» نیاز دارد،
تا «سکوت و خاموشی» را فرابگیرد.!!
#رونق_در_کسب_و_کار
✍🏼 شیخ رجبعلی خیاط ره ؛
در تعقیبات نماز ، سوره حشر و
دعای عَدیله ( از مفاتیح ) را بخوان
📚 طریق سیر و سلوک الی الله ۱۰۶
احابت_حاجت_سریع
🌺توسل به بانویی که حاجت میدهد🌺
📜آیت الله مجتهدی👇
«به حضرت نرجس خاتون مادر امام زمان متوسل شوید،
💐ایشان چون مادر ولی وقت ما هستند به فرزندشان میفرمایند:
که پسرم،این شخص به من متوسل شده خواستهاش را بده
🌸✨هزار صلوات یا یک ختم قرآن نذر ایشان کن تا گرفتاریت برطرف شود.»
🍃🍂 آقای الهی واعظ از قول بنده این مطلب را بر روی منبر نقل کرده بودند،
شخصی پیش من آمد و گفت:
«آقا من این کار را کردم و فورا حاجتم را گرفتم.»💐
🏴 #ان_الحسین_باب_من_اءبواب_الجنة 🏴
╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮
🖤 🌐 @DASTAN9 🖤
╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
4.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 داره دیر میشه ؛ بگرد یه نقشی توی سنگر حق پیدا کن!
#استاد_شجاعی
🏴 #ان_الحسین_باب_من_اءبواب_الجنة 🏴
╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮
🖤 🌐 @DASTAN9 🖤
╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
✨﷽✨
✅حضرت آیت الله محفوظی:
فرزندان من از رحمت خدا هرگز نا امید نشوید،در زمان رسول خدا(ع)جوانی عیاش و لااُبالی بود.هر چه پدرش او را نصیحت و موعظه می کرد فایده ای نداشت،غرور جوانی نمی گذاشت حرف پدر در گوشش فرو رود.پدر که خسته شده بود او را طرد کرد و بالاخره پس از مدتی پسر مریض شده ولی او اعتنایی نکرد و گفت من او را عاق کرده ام.پسر مُرد و پدر حتی در تشییع جنازه او شرکت نکرد.دیگران رفتند و پسر را تجهیز کردند و دفن نمودند،شب در عالم رؤیا پدر ، پسرش را در خواب دید که حالی مرتب و خوشحال دارد و در جایی عالی است.پدر گفت:تو حال و وضع درستی در دنیا نداشتی چطور به این مقام رسیدی؟پسر گفت:درست می گویی،تا ساعت آخر عمرم چنین بودم،اما در آن وقت دیدم می خواهم بمیرم و حالم به قدری خراب است که نزدیک ترین اشخاص به من که پدرم باشد مرا رها کرده است و به من ترحم نکرد از کردهٔ خود پشیمان شده و توبه کردم.آن وقت با دل شکسته گفتم:(( یا ارحم الراحمین ))ای خدایی که از هر رحم کننده مهربان تری یک عمر گناه و معصیت کردم مرا ببخش و به من رحم کن یک لحظه با دل شکسته و توبهٔ راستین رو به درگاه خدا آوردم .
📚بر گرفته از کتاب “عرفان و عبادت”
🏴 #ان_الحسین_باب_من_اءبواب_الجنة 🏴
╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮
🖤 🌐 @DASTAN9 🖤
╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*گرانترین لباستان را چقدر خریدهاید؟*
🏴 #ان_الحسین_باب_من_اءبواب_الجنة 🏴
╭┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╮
🖤 🌐 @DASTAN9 🖤
╰┅┅┅┅┅❀🇮🇷❀┅┅┅┅┅╯