eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 قدیما یه شاگرد کفاشی بود هر روز میرفت لب رودخونه چرم میشست برای کفش درست کردن. اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد میگفت اینو میزنم تا چرم رو آب نبره، یه روز شاگرد داشت میشُست که چرم رو آب برد، با خودش گفت اوستا هر روز به من چَک میزد که آب نبره چرم رو، الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره، با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به اوستاش گفت جریان رو، ولی اوستاش گفت باشه عیب نداره، شاگرد با تعجب پرسید نمیزنیم؟ اوستاش گفت من میزدم که چرم رو آب نبره، الان که آب برده دیگه فایده ای نداره. زندگیم همینه، تمام تلاش‌تون رو بکنید چرم رو آب نبره، وقتی چرمتون رو آب برد دیگه فایده نداره، حرص نخورید... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
😴دیگه یواش یواش میخواستم گوشیم رو بذارم کنار و برم بخوابم که یه پیام ناشناس اومد. 👩🏻بعد از سلام و احوالپرسی خودشو معرفی کرد.میشناختمش.از همکلاسیام بود.ولی بخاطر مذهبی بودن من سمتم نمیومد. 🤔تعجب کردم.چی شده که این وقت شب بهم پیام داده؟با مهربونی جوابشو دادم و منتظر شدم ببینم چیکار داره..؟ ❓ازم خواست فردا یه کم زودتر برم مدرسه که با هم حرف بزنیم.پرسیدم:اتفاقی افتاده؟... 😔اونم انگار منتظر این جمله بود سفره ی دلشو همون جا باز کرد...خبر داشتم که حسابی اهل رابطه و دوست اجتماعی و ارتباط با جنس مخالفه.. 😭میگفت دوست(پسر)ش بهش خیانت کرده و ولش کرده و...الانم حسابی حالش بده.. 😨میگفت هیچوقت نمیخواسته به این مسیر کشیده بشه.اما از دست بی مهری های پدرش و اون حمایت و محبتی که باید توی خونواده می بوده و نبوده به این سمت اومده... 👋🏻کمی دلداریش دادم و اونم درد دل کرد..بعد از مدتی یواش یواش خداحافظی کردیم و بقیه ی حرف ها رو گذاشتیم برای فردا... ☹️موقع خواب به این فکر میکردم که اگه همه خونواده ها حواسشون به دختراشون باشه و بهشون محبت کنن و ازشون حمایت، شاید خیلی از اونایی که الان تو جامعه بعنوان بدحجاب و بی حیا شناخته میشن تو دامن گرم خونواده شون پاک و خوشحال بمونن...👌 ✨(برگرفته از مصاحبه ی خانم بهار جمشیدلو در برنامه ی چراغ) ✍️نویسنده:خانم حجتی ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
خیلی دلم براش سوخت... 😔 دیدن مردی که از استیصال و درموندگی گریه کنه داغونم میکنه... به پهنای صورت اشک می‌ریخت 😭 و تعریف می کرد : 😱«حاج آقا اصلاً باورم نمیشه همسایه ی دیوار به دیوارمون بود... از دوم دبیرستان با هم دوست بودیم،تو یه مدرسه درس میخوندیم، بعدها هم همکار شدیم...رفیق فابریکم بود... جیک و پوک زندگیم و میدونست 😭تابستون باهم قرار گذاشتیم با خانومامون بریم شمال که ای کاش قلمِ پام میشکست و نمیرفتیم ... 😍مسافرت خیلی بهمون خوش گذشت،خانومم اخلاقش خیلی بهتر شده بود، سرحال و شاد بود و همه ش می‌خندید، به سر و وضع خودشم خیلی بیشتر از قبل می‌رسید... 💄 😨منِ ساده ام، خوشحال که چقد داره بهش خوش میگذره، واسه اینکه یوقت ناراحت نشه اصلاً بهش سخت نمیگرفتم تو پوشش و رفتارش ....خلاصه حساابی آزاد بود! 😱حاجی ! نمیدونستم با این کار دارم با دستای خودم تیشه به ریشه ی زندگیم میزنم... 😔خانم رفیقم گوشه گیر بود و ساکت و ساده، بر عکس رؤیا(همسرم) که هم شوخ طبعه هم به ظاهرش میرسه،قبل از مسافرت چند روزِ تمام، وقتشو تو آرایشگاه گذرونده بود...👱🏻‍♀️ 🤨چند ماه بعد از اون مسافرتِ لعنتی،یه چیزایی حس کردم، شک هام شروع شد، اما نمیخواستم باور کنم 😭ولی بعد مطمئن شدم چه خاکی به سرم شده...رفیقم و زنم....» 😩زار میزد و می‌گفت : «با خودم، زنم و از دست دادم حاجی ...» ( بعضی ها دیگه نمیدونم واقعا غیرت که اصلا ندارن اصلا یه ذره هم براشون مهم نیست دخترت و همسرت و ناموست و داری نمایش میدی یعنی اصلا برات مهم نیست به چه دیدی به ناموست نگاه میکنن یا نکنه خوشت میاد.... ) 🙏 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
🌱لبخند امام زمانم 🤔در خلوت خود وغرق در افکارم بودم که صدای پیامک گوشی مرا به خودم آورد... 📱یکی از شاگردانم بود که تابحال به من پیام نداده بود! +سلام خانم، حالتون خوبه؟ -سلام عزیزم الحمدلله،شما خوبید؟☺️ +ممنونم،ببخشید خانم وقت دارید درمورد مسئله ای باهاتون صحبت کنم؟ -بله عزیزم،درخدمتم😊 +خانم من راجع به حرفایی که امروز درمورد امام زمان(عج) و حضرت زهرا(س) زدید خیلی فکر کردم.😍 -خب عزیزم به نتیجه ای هم رسیدی؟🤔 +بله،خیلی فکرم رو مشغول کرد؛مخصوصا اون حرفتون که گفتید ما بعضی جاها با رفتار و پوشش مون دل امام زمان رو شکوندیم و باعث شدیم ایشون غمگین بشن😔 -درسته. +خانم یه خبر خوب برای شما و امام زمان(عج) دارم😍 -چه خبری عزیزم؟ +حرف هایی که زدید و خوندن کتابی که معرفی کردید و از کتابخونه ی مدرسه امانت گرفتم، باعث شد خیلی رو رفتار و ظاهرم دقیق بشم و فکر کنم... واسه همین تصمیم گرفتم از امروز محجبه بشم🧕🏻 و باعث این نباشم که امام زمان دلشون بشکنه😔از طرفی میخوام با محجبه شدنم به حضرت زهرا بگم که نگران نباشند تنها نیستند وما راهشون رو ادامه میدیم😍 به حضرت زینب هم بگم، درسته که نمیتونم از حرمتون دفاع کنم اما جای مدافع حرم شدن مدافع چادر شما میشم☺️😍🧕🏻 _خییییییلی خوشحال شدم که تصمیم قطعیت رو گرفتی(اونهم با مطالعه و تحقیق) ، چون یادمه خیلی وقته مرددبودی، ان شاء الله همیشه موفق باشی و حضرت زهرا (س) پشت و پناهت 🌷 ...... 😍وقتی این حرف ها را شنیدم از فرط هیجان، گویی قلبم چندین برابر تندتر می‌تپد...از سویی هم حس پرنده ای رها را داشتم که در آسمان بیکران سبکبال پرواز می‌کند ... خدای مهربانم شکر اینهم از رزق امروزم نویسنده:فاطمه هژبری ⭕️ @dastan9 🇮🇷
زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد. مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است. وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد. منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟ زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد. ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
😌آرامش ‼️با یه جمله به خودم اومدم ..این جمله از شهید علیرضا غلامزاده بود که میگفت(خواهرم نگذار به اسم آزادی زن با توو دیگر خواهرانم همانند شیئ رفتار کنند) 🤔کمی فکر کردم داشتم به کجا میرفتم داشتم با خودم چی کار میکردم چند نفر رو با حرفام از راه به در کردم؟؟چند نفر رو با تیکه ها و نیشخند های معنی دار رنجوندم؟؟دل چه کسایی رو شکستم؟؟ 😢دیگه خجالت میکشیدم حتی به خودم نگاه کنم و از توی ایینه به برق تو چشمام که پر از غرور و تکبر بود زل بزنم 💪تصمیم گرفتم عوض بشم بشم یه ادم دیگه اما می ترسیدم میترسیدم شاید تحمل نگاه ها و طعنه هارو نداشته باشم اما نه! منم یکی مثل اونام. اون هایی که روزشون رو با تیکه ها و زبون نیشدار افرادی مثل من شروع میکردن پس منم باید بکشم باید عوض بشم باید برای شادی دل امام زمانم و حضرت زهرا عوض بشم دیگه دوس ندارم مایع سر افکندگی پدرم بشم دیگه نمیخوام کلی نگاه پذیرای حضورم و بدرقه راهم بشه 🧕🏻از جام بلند شدم نگاهی به دور برم انداختم و به سمت میز رفتم پد نم دار و برداشتم و کشیدم روی صورتم اینقدر محکم که هیچ اثری از اون رنگ و لعاب سابق نمونه به سمت کمد خواهرم رفتم و چادرشو ازش قرض گرفتم اما بدون اجازه کلی دیگه از وسایلاشو برداشتم مثل گیره و پیکسر و... با کلی تلاش و تقلابالاخره همه چی درست شد و رفت سرجاش.کیفمو برداشتمو بدون سر و صدا رفتم بیرون. 😇دیگه قلبم اروم بود و تند تند به سینم نمی کوبید دیگه قصد فرار رو رفتن پیش هزار نفر رو نداشت...چه آرامشی داشتم! امتحان کنین ضرری نداره! ✍️نویسنده:خانم علیزاده 🌟 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
_ببخشید آقا،از اون مدل سایز من دارید؟ 👀👤_سایز شما؟ سایزتون چهل و چهاره؟ 😳_وااا.مگه من انقد چاق بنظر میام؟ _نه خانوووووم، قصد جسارت نداشتم، ماشالله خیلی هم لاغرید _ممنون... نمیدونم چه رنگیش و بردارم؟ _جسارتاً چون پوستتون روشنه، مشکیش خیییلی بهتون میاد _ممنون، پس همون مشکی، سایز 40 بدین... حالا با تخفیف چقد میشه؟ _قابل شمااا رو نداره، مهمون ما باشید _قربون شما . . . بانو !...حواست هست ؟؟ نکنه با چند کلام اختلاط نابجا با نامحرم به همسرت کنی !! 😢بله خیانت... حجاب و عفاف فقط پوشوندن موها نیستااا❗️ ✔️حیای گفتار و رفتار با نامحرم هم هست... بخاطر همینه که خدای مهربون تو آیه ی ۳۴ سوره نساء فرمودن : 🌸فالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ ....🌸 💚پس زنان شایسته فرمانبردارند و در غیبت شوهر خود عفیفند و فرمان خدا را نگاه میدارند. 💚 🌟 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
😱همین که خواستم چادرم را بردارم،لیلا تنه ای به من زد که باعث شد چادرم بر زمین بیفتد.همین که چادرم بر زمین افتاد گویی جانم از جسمم خارج شد. سریع چادرم را برداشتم و شروع به تمیز کردن آن کردم. 😂این در حالی بود که لیلا داشت به من میخندید. ☺️نگاهی به او کرده و لبخندی به او زدم،سپس به کارم ادامه دادم. 😳😠لیلا که از رفتارم تعجب کرده و عصبانی شده بود با همان حالت رو به من کرد و گفت: +طلاهات کم نشن خانم...😒 ☺️من دوباره او را با لبخندم مهمان کردم.او بیشتر عصبانی شد و گفت: +با این رفتارت میخوای به من بگی ارزش جواب دادن ندارم؟😡 _ نه عزیزم این چه حرفیه میزنی.☺️ +پس چرا بهم توجه نمی‌کنی و از کاری که کردم عصبانی نشدی؟؟🤔😒 _ چرا باید عصبانی بشم،در صورتی که میدانم ناخواسته این کار را انجام دادی؟☺️ +اصلا هم ناخواسته نبود تازه به عمد اینکارو کردم.😡 _خب عزیزم چرا این کار رو کردی؟🤔 +می خواستم بهت حالی کنم که زمان چادری بودن تمام شده باید بروز باشیم همین شماها هستید که نمیزارید یک آب خوش از گلوی ما پایین بره اون پارچه سیاه چیه آخه؟اون پارچه رو انداختم زمین تا خاکی شه و دلم خنک شه از اینکه چادر شسته و اتو کشیده ات خاکی و کثیف شه.😏😠 ☺️من لبخندی به او زدم و با مهربانی به او نگاه کردم و گفتم: _عزیزم من اصلا از کارت ناراحت نشدم بلکه خیلی خوشحال شدم.😍 😳لیلا که تعجب کرده بود پرسید: +چرا خوشحال شدی؟؟😳🤔 _ آخه این چادر عادت به خاکی شدن 🙂 داره مثل چادر خانم فاطمه زهرا(س).😔 😭این حرف را که زدم مثل این بود که یک لیوان آب سرد بر سر لیلا ریخته باشند؛شروع به گریه کرد و بر زمین نشست و با حالت گریه از خداوند طلب بخشش می‌کرد و میگفت: +خدایا من رو ببخش خانم فاطمه زهرا(س)منو ببخشید قول میدم دیگه به چادرتون بی احترامی نکنم قول میدم دیگه یه دختر چادری بشم فقط منو ببخشید.😭🧕🏻 🖋نویسنده:فاطمه هژبری ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
👍یک لایک ساده! -وایی ببین چه لباس قشنگی!! چه موهای بلندی، دختره خیلی نازه 😍 کاش من جاش بودم😢 حالا که جاش نیستم بزار لایکش کنم♥️ ❌بهش نگاه کردمو گفتم :نبایدعکسشو لایک کنی -وااااا چراااا🤨 +چون توهم تو گناهش شریکی🙃 -چه چیزایی میگی ها!! چه ربطی به من داره شد آش نخورده و دهن سوخته 😂 +ببین عزیزم اگه تو این طوری عکس میذاشتی فضای مجازی مردم لایک می کردن چه عکس العملی نشون میدادی؟؟؟ 🤔 -خب معلومه کلی خوشحال میشدم سعی میکردم از دفعات بعد هم بیشتر عکس بذارم هم جوری عکس بگیرم که اونا خوششون بیاد😍 +خب حالا اگه تو لایکش کنی اون هم همین عکس العمل رو نشون میده و بازم از خودش عکس میزاره و تو هم تو گناهش شریکی‼️ 📱رو شو ازم گرفت و گوشیشو خاموش کرد ✍️نویسنده:رقیه علیزاده ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
وارد اتاق شدم اعصابم از همه خورد بود دیگه خسته شده بودم از بس گفتن بهم این کار نکن خدا خوشش نمیاد اون کار کن خدا خوشش میاد.از شدت عصبانیت به خانمی که پشت میز بود توپیدم که: این چه وضعشه شورش درآوردین دیگه همه اش میگن حجاب فلان بهمان بابا خدا مهربون تر شماست شما مارو از خدا دور میکنید جای اینکه به خدا نزدیک کنید خسته مون کردید ها....... خانمی که پشت میز نشسته بود لبخندی زد و از روی میز لیوان را پر از آب کرد و به سمت من آمد مرا به آرامش دعوت کرد و آن لیوان آب را به من داد و گفت: عزیزم این لیوان آب را بخور تا یکم آروم بشوی بعدش بیا اینجا بنشین ببینم کی دختر خوشگل مارو اینقدر عصبی کرده. از برخوردش متعجب شدم اما این‌قدر کلافه بودم که خودم را به بی خیالی زدم. +خب عزیزم آروم شدی؟ —بله ممنون بهترم. +خب عزیزم حالا بگو ببینم چیشده؟ —خانواده من مذهبی هستند از بچگی به من یاد دادند که حجاب خوبه منم بهشون گوش دادم اما چند مدته واقعا برام سوال شده چرا باید حجاب کنم مگه خدا مهربان نیست؟خدایی که مهربانه دلش نمیاد مارو بخاطر چند تا تار مو بندازه جهنم.منم به خدا و پیامبر و ائمه اعتقاد دارم حتی تو اکثر کارام حضرت زهرا رو الگو خودم قرار دادم اما نمیتونم قبول کنم چرا حجاب کنم؟؟ هروقت حجاب میکنم دوستام مسخره ام میکنند منم میخوام دوست داشته باشم. تمام وقتی که داشتم حرف میزدم آن خانم ساکت بود و به حرف هایم گوش میکرد. همانند مادری مهربان بود. +عزیزم شما گفتی حضرت زهرا رو الگو قرار دادید درسته؟ —بله درسته. +روز قیامت حضرت زهرا شما را شفاعت میکنه یا دوستات؟ —خب معلومه حضرت زهرا +پس این درسته که بخاطر دوستات شفاعت اون دنیای حضرت زهرا رو از دست بدی؟ در فکر فرو رفتم اشک از چشمانم سرازیر شد خودم را در آغوش آن خانم مهربان انداختم و گفتم: من از الان به حضرت زهرا قول میدم دیگه بدون حجاب جایی نرم و از امانت ایشون درست استفاده کنم به حرف دیگران هم اهمیت ندم. از شما هم خیلی ممنونم اصلا فکر نمیکردم طلبه ها اینقدر مهربان وخوش اخلاق با محبت باشند. ✍🏻نویسنده:فاطمه هژبری ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
🤔سختگیری یا حرف حساب؟ تولد یکی از همکلاسی هامون بود و خونه شون دعوت بودیم.کلی خوش گذشت.گفتیم و خندیدیم و حسابی هم سربه سرش گذاشتیم🥳 دم آخر که همه حاضر شده بودیم که یواش یواش بریم یکی از بچه ها گوشی شو روشن کرد تا یه سلفی یادگاری بگیریم📷 نازنین سریع رفت و چادرشو آورد و سر کرد و اومد تو جمع بچه ها برای عکس😳 بهش گفتم:خیلی سخت میگیرا! دور همیم دیگه یه عکس که انقدر روگرفتن نداره...منم همیشه چادر سر میکنم ولی دیگه واسه عکس یادگاری...😉 -....همه بگین سییییب!...آهای مریم! نازنین! پچ پچ نداشتیماا داریم عکس می گیریم😁😆 برگشتیم طرفشون و با خنده عکس رو گرفتیم.بچه ها شروع کردن به حرف زدن و دوباره همهمه افتاد تو خونه😄 نازنین که وسایلشو جمع میکرد رو به من کرد و گفت:وقتی چادر سرمونه باید با اعتقاد باشه!...یعنی دیگه برامون مرد توی خیابون با شوهرعمه و شوهرخاله فرق نکنه...فضای مجازی عین فضای حقیقی باشه...اگه حتی احتمال داشته باشه نامحرمی عکسمون رو ببینه مثل وقتی که قراره تو کوچه و خیابون ما رو ببینه رفتار کنیم...بنظرم اسم اینکارو نمیشه گذاشت سختگیری.😊🧕🏻 بعدم چشمکی زد و رفت که از خونواده ی دوستمون تشکر و خداحافظی کنه😉 بعد از خداحافظی و تموم شدن مراسم با چندتا از بچه ها از خونه اومدیم بیرون.با شوخی و خنده های ریز از هم خداحافظی کردیم و هرکی به راه خودش رفت...نازنین هم سوار ماشین پدرش شد و دست تکون داد👋 اما من هنوز تو فکر حرفاش بودم...نمیتونستم ردشون کنم...به خودم که نمیتونستم دروغ بگم....درست میگفت...🙃 ✍️نویسنده:خانم حجتی ⭕️ @dastan9 🇮🇷
زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و چادر زن لای در گیر کرد. داشت با زحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا بد حجاب طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خود آزاری دارن بعضی ها ! زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: من چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو. من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم خودم حافظ گرمای زندگی تو باشم. و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم. چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، : حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟ زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد. 🌸@dastan9 🇮🇷 🌸Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 🌸https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷