حکایتی از استاد انصاریان:
طلبهای که به لوسترهای حرم امیرالمؤمنین (ع) اعتراض داشت
📚 @DasTanaK_ir
یکى از طلبههاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیرقابل تحملى بود. روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهر حضرت امیرالمؤمنین (ع) عرضه مىدارد: شما این لوسترهاى قیمتى و قندیلهاى بىبدیل را به چه سبب در حرم خود گذاردهاید، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم؟!
شب امیرالمؤمنین (ع) را در خواب مىبیند که آن حضرت به او مىفرماید: اگر مىخواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل (نوعی سبزی) و فرش طلبگى است و اگر زندگى مادى قابل توجهى مىخواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد به خانه فلان کس مراجعه کنى، چون حلقه به در زدى و صاحبخانه در را باز کرد به او بگو: به آسمان رود و کار آفتاب کند.
پس از این خواب، دوباره به حرم مطهر مشرف مىشود و عرضه مىدارد: زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مىدهید؟! بار دیگر حضرت را خواب مىبیند که مىفرماید: سخن همان است که گفتم، اگر در جوار ما با این اوضاع مىتوانى استقامتورزى اقامت کن، اگر نمىتوانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: به آسمان رود و کار آفتاب کند.
پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن، کتابها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مىرساند و اهل خیر هم با او مساعدت مىکنند تا خود را به هندوستان مىرساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مىگیرد. مردم از اینکه طلبهاى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب مىکنند.
وقتى به در خانه آن راجه مىرسد در مىزند، چون در را باز مىکنند، مىبیند شخصى از پلههاى عمارت به زیر آمد، طلبه وقتى با او روبرو مىشود، مىگوید: به آسمان رود و کار آفتاب کند. فوراً راجه پیشخدمتهایش را صدا مىزند و مىگوید: این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگىاش وى را به حمام ببرید و او را با لباسهاى فاخر و گران قیمت بپوشانید.
مراسم به صورتى نیکو انجام مىگیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مىشود.
فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف، چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پرزینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند. از شخصى که کنار دستش بود، پرسید: چه خبر است؟
گفت: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است. پیش خود گفت: وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است. هنگامى که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد. همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست.
او نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مىشود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم و همه مىدانید که اولاد من منحصر به دو دختر است؛ یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مىبندم و شما اى عالمان دین، هماکنون صیغه عقد را جارى کنید.
چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود، پرسید: شرح این داستان چیست؟
راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (ع) شعرى بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم. به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم. مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود. به شعراى ایران مراجعه کردم. مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمىزد. پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (ع) قرار نگرفته است؛ لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید، نصف دارایىام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او درآورم.
شما آمدید و مصراع دوم را گفتید. دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است. طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟ راجه گفت: من گفته بودم: به ذره، گر نظر لطف، بوتراب کند، طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (ع) است. راجه سجده شکر کرد و خواند:
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند.
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
💝دانی که چرا
♥️زمین به دور خود میچرخد؟
💝نه بهر من و نه بهر تو میگردد...
♥️یک بار به عمر خود علی را دیده...
💝دیوانه شده به دور خود میگردد
♥️علی شـاه
💝علی مــاه
♥️علی راه
💝علی نصر من الله
♥️علی زمزمه ی هر دل آگاه
💝علی حصن حصين است
♥️علی عين يقين است
💝علی حبل متين است
♥️به کوری دو چشم دشمنانش
💝علی اميرالمؤمنين است
♥️علی کاشف هر غم
💝علی بر همه مرهم
♥️علی ذکر لب عيسی مريم
💝على هستی خاتم
♥️علی برگ برات همه ی خلق
💝از آتش و جهنم
♥️علی اصل وجود است
💝علی روی سجود است
♥️علی معدن جود است
💝علی راز و نياز است
♥️علی سوز و گداز است
💝علی محرم راز است
♥️علی مهر قبولی نماز است
💝علی صوم و صلات است
♥️علی حج و زکات است
💝علی برگ برات است
♥️علی تجلی صفات است
💝همه عالم بگويند
♥️فقط حيدر امير المومنين است
🕊♥️عاشقان عیدتان مبارک♥️🕊
🆔 @Shobhe_ShenaSi
🔴 #ولنتاین روز همه نامرداییه که به جای تشکیل خانواده از احساسات دختران مظلوم برای هوسبازی خودشون سوءاستفاده میکنند و #سیزده_رجب روز مردانیه که در همه سختیها و بدبختیها پای زن و #ناموس و خانوادهشون میایستند.
امسال روز مرد و #نامرد پشت سر هم قرار گرفته، باشه که فرقشونو بفهمیم.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
سوال شرعی یه خانم:
دیروز یواشکی از جیب شوهرم پول برداشتم
رفتم یه جفت جوراب شیک ، هدیه روز مرد براش خریدم
بعد دیدم یه مقدار از پولش هم اضافه اومده
حيفم اومد بذارم سر جاش رفتم واسه خودم يه جفت النگو خريدم
آيا كار بدى كردم؟!😔😂😁
روز مرد مبارک 😂😂😂😂
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 کلیپ| سگ و گربه بچه نمیشه!
حیوانات زندگی خودشون و دارن و نمیتوانند نقش بچههاتون رو بازی کنن.
♦️باور کنید دارید ظلم میکنین؟!
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @DasTanaK_ir
❤️ توصیه رهبرمعظم انقلاب پیرامون تعطیلی اعتکاف ؛
🔻 در این ۳روز به جای اعتکاف، نماز جعفر طیار بخوانید
🔺 طریقه خواندن نماز در تصویر بالا آمده است.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @DasTanaK_ir
🔴👈 تعبیر عجیب ‼️
نماز برای حضور قلب است. اصلاً حضور قلب یعنی چه؟ این مسأله حضور قلب ، خیلی تعبیر عجیبی است. حضور قلب یعنی دل حاضر باشد و غایب نباشد، یعنی تو وقتی نماز می خوانی و رویت به طرف قبله است، حاضرغایب کن، ببین دلت در نماز حاضر است یا غایب؟ شما در اول نماز دلتان را حاضر غائب می کنید و او حاضر می شود. دلتان هم می خواهد حاضر باشد تا می گویید الله اکبر، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، یک وقت می بینید این شاگرد کلاس فرار کرده، شما درس را از اول تا آخر داده اید ولی خود شاگرد در کلاس نبوده است وقتی که ما نماز می خوانیم و می گوییم الحمدلله رب العالمین داریم به دل خودمان تفهیم می کنیم، به روح خودمان تلقین می کنیم، اما وقتی السلام علیکم و رحمه الله و برکاته گفتیم می بینیم این جسم ما، یعنی زبان ما، اعضا و جوارح ما، مشغول درس دادن به دل ما بوده است و شاگرد کلاس، این دل بوده است؛ اما متأسفانه در اینجا وضع به گونه ای بوده که ما درس را داده ایم، شاگرد اول کلاس گفته حاضر و فرار کرده است و ما درس را هدر داده ایم.
[ مرتضی مطهری ، آزادی معنوی ، تهران ، صدرا ، چاپ سی و هفتم ، 1386 ، ص 69 ]
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
مجسمه پدر و پسر در برزیل
نکته جالب توجه این مجسمه آن است که مجسمه پسر تماماً از اجزای پدر تشکیل شده و نو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
👈هشت فایده پیادهروی که شاید نمیدونستید
(ما عبد الله بشيء أشد من المشي ولا أفضل؛ با هیچ چیزی بهتر از پیاده روی نمی توان خدا را عبادت کرد! ؛ التهذیب ج 5 ص 11)
👟 فوائد پیادهروی
1️⃣ پیادهروی انعطاف و ترمیمپذیری مغز رو بالا میبره
🔸کم تحرکی رو ماهیچههای بدن تاثیر میگذاره و این در حالیکه پیادهروی کمک میکنه شبکه خونی توی مغز فعالیت بیشتری داشته باشه و سلولهای مغز رو فعالتر نگه داره.
2️⃣ پیادهروی قلب رو سالم نگه میداره
🔸پیادهروی تاثیر عمدهای بر قلب ما داره. انسانهای اولیه که شکارچی بودن چیزی بین ۲۵-۲۷ کیلومتر در روز پیادهروی میکردن، برای همین محققان عقیده دارن انسانهای اولیه قلبی سالمتر داشتن.
3️⃣ پیادهروی ما رو برای حل مشکلات خلاقتر میکنه
🔸پیادهروی کمکمیکنه در زمانی که بامشکلی روبرو شدیم خلاقتر عمل کنیم، راه رفتن بهتر از نشستن و منفعل بودن و حس ناامیدیه.
4️⃣ پیادهروی به هضم غذا کمک میکنه
5️⃣ پیادهروی به پیشگیری از افسردگی کمک میکنه
6️⃣ پیادهروی باعث میشه کمتر برنجیم، پذیرا و برونگرا باشیم.
7️⃣ پیادهرویبیشتر از باشگاه رفتن به سوخت و ساز بدن کمک میکنه
8️⃣ پیادهروی به بهتر شدن حالت بدن ما کمک میکنه
وخلاصه پیاده روی به شخص تواضع داده و سبب هم سطحی وملاقات متواضعانه با دیگران را فراهم میکند.
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
مسک 52.pdf
1.51M
#مسک
پنجاه و دومین شماره نشریه مسک منتشر شد
📚 @DasTanaK_ir
طنز 😂🤣😆
🔹خانومی تعریف میکرد: من و همسرم با هم بگو مگو کردیم؛ از دست شوهرم ناراحت شدم و با سرعت از اتاق خارج شدم.
لباسم رو از پشت گرفت و مانع خروجم شد.
در حالیکه من به شدت ناراحت بودم گفتم:
ولم کن...
بخدا نمیخوام حرفاتو گوش بدم؛
سعی نکن منو راضی کنی بمونم؛
من خیلی از دستت ناراحتم..
نمیخوام حتی صداتو بشنوم حتی یک کلمه، پس خواهش میکنم ولم کن...
وقتی سرم رو به عقب برگردوندم دیدم پیراهنم به دستگیره درب گیر کرده و شوهرم سر جای خودش نشسته و از خنده روده بر شده..!😂
خدا هیچکسو اینجوری ضایع نکنه!
ــــــــــــــــ
🔹یارو تو سرپايينى دنبال اتوبوس ميدويد!
یکی از مسافرا ازپنجره سرشو مياره بيرون با خنده ميگه:
فكر نكنم برسى !😏
یارو ميگه:
نرسم که بیچاره اید ، راننده منم😂
ــــــــــــــــ
زندگیمون الان بین ۲بیت شعر گیر کرده😴
سعدی میگه: برخیز و مخور غم جهان گذران😨😦
تا پا میشم حافظ میگه: بنشین و دمی به شادمانی گذران😦😥😠
فعلا نیم خیز موندیم تا تکلیفم تو بیت بعدی روشن بشه!😀😆😂
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید سلیمانی خطرناکتر برای دشمنان از سردار سلیمانی💓
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
#اگر_زینب_نبود
سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ
پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود
چشمه فریادمظلومیت لب تشنگان
در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبود
زخمه زخمی ترین فریاد در چنگ سکوت
از طراز نغمه وا می ماند اگرزینب نبود
در طلوع داغ اصغر استخوان اشک سرخ
در گلوی چشمها می ماند اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی بی سوارو بی لگام
در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود
در عبور بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنه جا می ماند اگر زینب نبود
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هدانا_عظمت_زینب_کبری_مقام_معظم_رهبری_علی_فانی.mp3
5.84M
🏴 #وفات_حضرت_زینب(س)
♨️عظمت زینب کبری(س)
👌 #پادکست بسیار شنیدنی
🎤 #مقام_معظم_رهبری
🎤 #علی_فانی
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویدئویی نادر از مرحوم آیتالله حاج سید عبدالکریم کشمیری که حاکی از پیشبینی ایشان از وقوع انقلاب اسلامی و پیروزی امام خمینی بر رژیم ستمشاهی و برقراری حکومت اسلام در ایران است.
پ.ن:
صدای نفسزدنهایی که در طول فیلم به گوش میرسد صدای اذکار تنفسی آیتالله کشمیری است؛ ایشان در هر بار نفسکشیدن، ذکر شریف #یا_حی را میگفتند به این روش که با هر دم، حرف "یا" و با هر بازدم، اسم "حی" را بر زبان جاری میکردند و بدینترتیب در تمام ساعات و حتی در حال تنفس عادی هم مشغول به ذکر خدا بودند.
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✂️ برشی از یک کتاب
#اثبات_وجود_خدا
دکتر پیتر : دلیل شما بر وجود خداوند چیست ؟
علامه : #عقل_سالم ، این عالم را جلوگاه #نظم می داند و از آن جا که #نظم ، از خودِ اشیای ناآگاه تولید نمی شود ، پس این کارگاهِ هستی ، ناظمی دارد که در لغتِ ادیان #خدا نامیده می شود .
دکتر پیتر : پس چرا عده ای او را ( خدا را ) قبول ندارند ؟
علامه : در دنیا آنهایی که وجود خدا را انکار می کنند ، دو تکیه گاه بیشتر ندارند :
۱- #ایراد_گرفتن به دلایل اثبات کنندگانِ وجود خدا
۲- محسوس نبودنِ خدا ؛ یعنی اینکه ما خدا را احساس نمی کنیم ( با حواس پنجگانه ) و نمی بینیم ، پس خدا وجود ندارد .
درباره اولین تکیه گاهشان باید گفت ، ایراد گرفتن به دلیل ، خودش دلیل نیست ؛ پس به تکیه گاه دوم آنها میپردازیم و میگوییم : اگر محسوس نبودنِ یک حقیقت ، دلیل بر #نیستی و #نبودن آن باشد ، پس اولین حقیقتی که باید انکار شود ، همین قوانین اداره کننده طبیعت است ( مثل جاذبه ) که هرگز محسوس نیستند ، بلکه ما با #عقل و #علم ، آنها را درک میکنیم و پی به وجود آن قوانین می بریم .
📚 تکاپوی اندیشه ها ، محمد تقی جعفری ، جلد ۱ ، ص ۹۳
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
هدایت شده از سخنان دکتر قربانیمقدم
شیطان و انسان.mp3 - حجتالاسلام دکتر قربانی مقدم.mp3
9.9M
#جمعههای_مهدوی
🔹 با توجه به اینکه شیطان در زمان ظهور توسط امام زمان علیهالسلام کشته میشود:
۱. آیا انسانها به انجام کار زشت، وسوسه نمیشوند؟
۲. چرا خدای سبحان شیطان را زودتر از بین نبرد و این همه به او فرصت گمراه کردن انسانها را داد؟
🎙 حجتالاسلام دکتر قربانی مقدم
📚درسها و سخنرانیها👇
✅ @ghorbanimoghadam_ir
امیرالمومنین روی قبر سلمان فارسی چه شعری نوشتند؟
اصبغ بن نباته مي گويد: همين که سلمان از دنيا رفت و هنوز ما جنازه ي او را از قبرستان برنداشته بوديم، ناگهان مردي را سوار بر استر ديديم که خيلي غمگين بود.از استر پياده شد و بر ما سلام کرد و ما جواب سلام او را داديم، گفت: «در مورد غسل و نماز وکفن و دفن جنازه ي سلمان، جديت و شتاب کنيد.» ما او را کمک کرديم، او براي حنوط و کفن و دفن، کافو آورده بود. به دستور او آب آورديم، او جنازه ي سلمان را غسل داد وکفن کرد و نماز بر جنازه خوانديم و جنازه را دفن نموديم.
آن مرد، اميرمؤمنان علي عليه السلام بود که خودش لحد قبر سلمان را چيد و قبر را پوشانيد. حضرت علی (علیه السلام) در آخر کار با دست خود بر روی قبر سلمان شعر زیر را نوشتند:
وفدت علی الکریم بغیر زاد
من الحسنات والقلب السلیم
وحمل زاد اقبح کل شیی
اذا کان الوفود علی الکریم
ترجمه: بدون هیچ زاد و توشه ای از حسنات و قلب سلیم بر شخص کریمی وارد شدم و حمل زاد و توشه زشت ترین کار است؛ اگر میهمان شخص کریمی باشید
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
#مهدویت
#ملاقات_با_امام_زمان
📚 @dastanak_ir
یکی از هموطنان ایرانی یک سال در ایام محرم به انگلستان سفر کرده بود. یک روز که به منزل یکی از دوستان دعوت شده بود وقتی وارد حیاط منزل شد، با تعجب دید که آنجا نیز بساط دیگ و آتش و نذری امام حسین (علیهالسلام) برپاست، همه پیراهن مشکی بر تن کرده و شال عزا به گردن آویخته و عزادار حضرت سید الشهداء اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) هستند. در این میان متوجه یک زوج جوان که خیلی عاشقانه در مجلس امام حسین (علیهالسلام) فعالیت میکردند، شد و وقتی از حال آنها جویا شد، متوجه شد که آن دو مسیحی بودهاند و مسلمان شدهاند و هر دو پزشک هستند. مرد متخصص قلب و عروق و زن هم فوق تخصص زنان.
برایش جالب بود که در انگلستان، برخی از مردم این طور عاشق اهل بیت (علیهالسلام) باشند و مخصوصاً دو پزشک مسیحی، مسلمان شوند و با این شور و حال و با کمال تواضع در مجلس امام حسین (علیهالسلام) نوکری کنند. کمی نزدیکتر رفت، با آن زن تازه مسلمان شروع به صحبت کردن نمود و از او پرسید که به چه علت مسلمان شده و علت این همه شور و هیجان و عشق و محبت چیست؟، او گفت: «درست است، شاید عادی نباشد، اما من دلم ربوده شده، عاشق شدم و این شور و حال هم که میبینی به خاطر محبت قلبی من است.» از او پرسید: «دلربای تو کیست؟ چه عشقی و چه محبتی!؟»
پاسخ داد: «من وقتی مسلمان شدم، همه چیز این دین را پذیرفتم، به خصوص این که به شوهرم خیلی اطمینان داشتم و میدانستم بیجهت به دین دیگری رو نمیآورد. نماز و روزه و تمام برنامهها و اعمال اسلام را پذیرفتم و دیگر هیچ شکی نداشتم. فقط در یک چیز شک داشتم و هر چه میکردم دلم آرام نمیگرفت و آن مسئله آخرین امام و منجی این دین مقدس بود که هرچه فکر میکردم برایم قابل هضم نبود که شخصی بیش از هزار سال عمر کرده باشد و باز در همان طراوت و جوانی ظهور کند و اصلاً پیر نشود. در همین سرگردانی به سر میبردم تا اینکه ایام حج رسید و ما هم رهسپار خانه خدا شدیم. شاید شما حج را به اندازه ما قدر ندانید. چون ما تازه مسلمانیم و برای یک تازه مسلمان خیلی جالب و دیدنی است که باشکوهترین مظاهر دین جدیدش را از نزدیک ببیند.
وقتی اولین بار خانه کعبه را دیدم، به طوری متحول شدم که تا به آن موقع این طور منقلب نشده بودم. تمام وجودم میلرزید و بیاختیار اشک میریختم و گریه میکردم. روز عرفه که به صحرای عرفات رفتیم، تراکم جمعیت آن چنان بود که گویا قیامت برپا شده و مردم در صحرای محشر جمع شده بودند. ناگهان در آن شلوغی جمعیت متوجه شدم که کاروانم را گم کردهام، هوا خیلی گرم بود و من طاقت آن همه گرما را نداشتم، سیل جمعیت مرا به این سو و آن سو میبرد، حیران و سرگردان، کسی هم زبانم را نمیفهمید، از دور چادرهایی را شبیه به چادرهای کاروان لندن میدیدم، با سرعت به طرف آنها میرفتم، ولی وقتی نزدیک میشدم متوجه میشدم که اشتباه کردهام. خیلی خسته شدم، واقعاً نمیدانستم چه کنم. دیگر نزدیک غروب بود که گوشه ای نشستم و شروع کردم به گریه کردن، گفتم خدایا خودت به فریادم برس! در همین لحظه دیدم جوانی خوش سیما به طرف من میآید. جمعیت را کنار زد و به من رسید. چهرهاش چنان جذاب و دلربا بود که تمام غم و ناراحتی خود را فراموش کردم. وقتی به من رسید با جملاتی شمرده و با لهجه انگلیسی فصیح به من گفت: «راه را گم کرده ای؟ بیا تا من قافلهات را به تو نشان دهم.» او مرا راهنمایی کرد و چند قدمی بر نداشته بودیم که با چشم خود «کاروان لندن» را دیدم! خیلی تعجب کردم که به این زودی مرا به کاروانم رسانده است. از او حسابی تشکر کردم و موقع خداحافظی به من گفت : «به شوهرت سلام مرا برسان». من بی اختیار پرسیدم: «بگویم چه کسی سلام رسانده؟» او گفت : «بگو آن آخرین امام و آن منجی آخرالزمان که تو در رمز و راز عمر بلندش سرگردانی! من همانم که تو سرگشته او شده ای!» تا به خودم آمدم دیگر آن آقا را ندیدم و هر چه جستجو کردم، پیدایش نکردم. آنجا بود که متوجه شدم امام زمان عزیزم را ملاقات کردهام و به این وسیله طول عمر حضرت نیز برایم یقینی شد.
از آن سال به بعد ایام محرم، روز عرفه، نیمه شعبان و یا هر مناسبت دیگری که میرسید من و شوهرم عاشقانه و به عشق آن حضرت خدمتش را میکنیم و آرزوی ما دیدن دوباره اوست.»
منبع: کتاب ملاقات با امام زمان در عصر حاضر، ابوالفضل سبزی
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنشهایی زیبا از امام خمینی در برابر گفتهها و تعریف های دیگران از ایشان
#خیلی_زیبا
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
گربه در حال بالا آمدن است یا پایین رفتن؟
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری
💠 یکی از دلایل پرخاشگری فرزندان، عدم توجه به نیازهای آنهاست
#تربیت_فرزند
#محسن_عباسی_ولدی
📚 @DasTanaK_ir
#ضرب_المثل جنگ زرگری
جنگ زرگری کنایه از جنگی است ساختگی و ظاهری، جدال و نزاعی است دروغین که میان دو تن برای فریفتن شخص سوم در میگیرد و پایه و اساسی جز فریب و نیرنگ و زیاده طلبی ندارد.
جنگ زرگری به این ترتیب بود که گاهی مشتری چاق و پولداری برای خریداری جواهر گرانبها و سنگین قیمت به دکان زرگری مراجعه میکرد و از کم وکیف وعیار و قیمت جواهر میپرسید.
در این موقع زرگر قیمت جواهر مشتری را به چند برابر قیمت واقعی اعلام میکرد و ضمنا با چشمک زدن، زرگر رو به رویی را و یا به وسیلهی شاگردش زرگر مغازهی همسایه را خبر میکرد تا به ترتیبی که مشتری متوجه جریان قضیه نشود سروگوش آب دهد و وارد معرکه شود. زرگر دومی که گوشی دستش بود به بهانه ای خود را نزدیک میکرد و بدون تمهید مقدمه، مطلبی قریب به این موضوع به مشتری میگفت :« من این جواهر را درمغازه دارم و به این قیمت – کمتر از قیمتی که زرگر اولی گفته بود میفروشم و بدین تریب زرگر اول با زرگر دومی به جدال و نزاع ساختگی برمیخاست و فی المثل میگفت: «چرا جلوی مغازه من آمدی و چه حق داری که در گفتگوی ما دخالت کنی ؟» زرگر دومی جواب میداد :« تو دین نداری ! تو انصاف نداری ! تو دروغگویی و میخواهی مالی را که این مبلغ قیمت دارد به چند برابر بفروشی. من نمیگذارم سر این آقای محترم – یا خانم محترمه – کلاه بگذاری و پولش را بالا بکشی!»
زرگر اولی میگفت :« دروغگو تو هستی که میخواهی جنس بنجل کم عیارت را آب کنی.»
زرگر دومی میگفت:« اگر جنس من کم عیار باشد میتواند به سنگ محک بزند تا سیه روی شود هرکه دروغش باشد. کاسبی و زرگری حساب و کتاب دارد. تو میخواهی برای چند دینار زیادتر از قیمت واقعی آبروی تمام زرگرها را ببری و ما را کنفت کنی !»
خلاصه این بگو و آن بگو، جنگ در میگرفت و قشقرقی برپا میشد.
مشتری ساده لوح که این صحنه را حقیقی و از روی خیرخواهی تلقی میکرد بدون اعتنا و توجه به سر و صدای زرگر اولی به مغازهی زرگر دومی میرفت وجنس مورد نظر را به قیمتی که زرگر دومی گفته بود، بدون کمترین تحقیق و چانه زدن میخرید و قیمتش را تمام و کمال میپرداخت.
در نتیجه مشتری بیچاره ضرر میکرد و دو نفر زرگر مورد بحث، سود حاصله را با یکدیگر تقسیم میکردند.
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
⭕️ شما بهش میگید آبکش
شیرازیا میگن تُرُشپاله(مختصر شده[شیرازی شده] "تراوش پیاله")
اصفهانیها بهش میگن سماق پالون!
توی سرزمینهای اشغالی بهش میگن گنبد آهنین🤣🤣🤣
👤 حاج فیدل🇮🇷
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b