eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
11.7هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
5هزار ویدیو
110 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
شش ماهی که ایران بودم کیفیت همه چیز خیلی بالاتر رفته بود. سیستم بانکی،‌ انواع اپلیکیشن های رفاهی تفریحی، وفور رستوران ها و کافی شاپ ها، شلوغی چشم گیر آنها. جشن تولدهایی در آن ها برپا بود... و پارک ها شلوغ، دورهمی های رفاقتی و خانوادگی. صدای بگو بخند همه جا را گرفته بود. من خیلی جاها رفتم. خیلی عکس و فیلم گرفتم. مراکز تجاری خیلی بیشتر شده بود. قدم به قدم یک ساختمان تجاری بزرگ که در هر کدام هم می رفتی مردم در حال رفت و آمد و خرید. سرویس دهی ها خیلی قوی شده بود. به روز ترین اجناس و ... فقط گران تر شده بود. گران تری که در پست بعدی می نویسم وقتی برگشتم در هلند با چه وضعی مواجه شدم. در این بازه زمانی چند دانشگاه و مدرسه هم رفتم. دوره های استارتاپی خیلی قوی دیدم که به شدت در حال فعالیت هستند. واقعا برایم جالب بود. سطح فعالیت و دانش و بودجه و حتی گروه سنی کسانی که فعالیت می کردند و همه دارای تحصیلاتی عالی دانشگاهی بودند و نخبه می نمودند. حتی در یکی از دوره های آموزشی آنها شرکت کردم. موضوعی بود که همین الان در دنیا تازه مطرح شده و آنجا فارسی و انگلیسی در حال تدریس بود. فعالیت برخی از این استارتاپها تا کشورهای همسایه هم پیش رفته بود و یک هم افزایی عالی شکل گرفته بود. جوانانی کم سن که به شدت مشغول بودند و از آینده درخشان ایران و جوان ایرانی می گفتند و چشمان من برق می زد. خلاصه خیلی حس خوب و امیدوار به خود گرفتم و خدا را شکر کردم. روزی که داشتم بر می گشتم هنوز این حواشی پیش نیامده بود. فرودگاه را تا این حد شلوغ ندیده بودم. آخر شهریور بود و ظاهرا مردم به سفرهای تفریحی می رفتند. به شدت شلوغ و غالبا خانوادگی. در دلم گذشت که مردم در دنیای واقعی واقعا زندگی خیلی خوبی دارند. در امنیت و آرامش و دوری از سختی واقعی زندگی را می گذرانند... صف خیلی طولانی برای زدن مهر گذرنامه ایجاد شده بود. واقعا جمعیت خیلی بود. یک دفعه یک آقایی داد زد که مردم رو خسته کردید چرا انقدر کند کار می کنید بابا یکی بره اعتراض کنه! یه آقای دیگه گفت: شما برو اعتراض کن ما پشتت در میایم. آقای اول گفت: بعید می دونم شماها آدم رو شیر می کنید آدم جلو می ره می بینه پشتش خالیه. نرفت خلاصه جلو ولی بلند بلند به غر زدنش ادامه داد و خستگی در صف ایستادن رو بیشتر کرد با صداش. این گذشت و رسیدم فرودگاه آمستردام. این چندمین بار بود که با چنین صف سنگینی مواجه میشدم. تقریبا همیشه بخصوص این دفعه آخر چندین بار این اتفاق رخ داده. حتی در اخبار هلند بارها در خصوص شلوغی و کندی کار در فرودگاه اسخیفول صحبت شده. خسته از یک سفر طولانی باز در صف قرار گرفتیم. اما اینبار اینجا هیچکس اعتراضی نمی کرد. همه خیلی مودب ایستاده بودند و صف به آرامی جلو می رفت. موقع رفت هم به این شکل بود. با اینکه بیش از دو ساعت معطلی کشیدیم اما حتی یک نفر اعتراض نکرد... با اینکه در صف ایرانی کم نبود... این اعتماد به نفس کاذب و اخلاق طلبکارانه فقط در ایران خریدار دارد... ایرانی بی اعصاب و معترض ایران، ایرانی مبادی آداب و قانون می شود در خارج. چرا؟ چون اینجا داد و فریاد و شلوغ کردن و اعتراض کردن هزینه سنگینی دارد... همین اواخر که در هلند به خاطر اعتراضات مردمی شلوغ شد و برخی به اموال عمومی آسیب وارد کردند، دوست هلندی می گفت چون تمام زندگی مردم اینجا وابسته به حساب بانکی است، به راحتی اولین کاری که پلیس می کند پس از شناسایی فرد، حساب بانکی اش را می بندد و رسما او را به خاک سیاه می نشاند. این کار پلیس سر اعتراضات اخیر کانادا و آمریکا هم رخ داده بود. 💡 مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی🇮🇷 در فرانسه، و ایران ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
حلال تجربه جالبی است در که رستوران‌های زیادی، نشان را در ویترین خود و یا در منوی عناوین غذا و نوشیدنی دارند. این نشان، صرفا در رستوران‌هایی که توسط مسلمانان اداره می‌شود دیده نمی‌شود و رستوران‌های دیگر هم شامل می‌شود. چند وقت پیش صاحب یک رستوران ایتالیایی به ما می‌گفت: گوشت و مرغ ما حلال است خیالتان راحت باشد. بعد گفت: البته من کاری به حلال ندارم اما تجربه کرده‌ام که گوشت حلال خوش طعم‌تر است. یا غالب رستوران‌های چینی یا هلندی که گواهی حلال بودن گوشت یا مرغ خود را دارند. و این بدلیل وفور مشتری‌های مسلمان در این کشور است. و البته در کشورهای مجاور هم، تجربه مشابه داشتیم. ✍ کانال مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی🇮🇷 در فرانسه، و ایران @DasTanaK_ir | داناب
اینبار در ☺️🧕 من هر جا می‌روم از وفور هیجان زده می‌شوم. خیلی حس خوبی است. بخصوص وقتی چشم در چشم می‌شویم و لبخند ریزی می‌زنیم و با چشمی که می‌خندد و سر و لبی که آهسته تکان می‌خورد می‌گوییم: سلام علیکم... (سلام علیکم، زبان مشترک مسلمانان در جهان برای سلام کردن است.) یعنی فرق نمی‌کند چه ملیتی هستیم. فصل مشترک ما یک دین آسمانی است و یک دستور الهی که در حال اطاعتش هستیم. در هر جغرافیایی... و این شیرین است... مثل آن جمله معروف که زندگی شیرین است، بندگی شیرین‌تر... استادمان می‌گفت: حجاب چون امر خداست، زنان محجبه تمام لحظاتی که در پوشش حجاب هستند در اجتماع، در حال عبادت خداوند هستند. چون ما عبد خدا هستیم و عمل عبد نامش می‌شود: عبادت. ✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی🇮🇷 در فرانسه، و ایران @DasTanaK_ir | داناب 👈
ورودی رستورانی در . سه تا گواهینامه «حلال» زده بود به مغازه‌اش... به چند زبان زنده دنیا ☺️☺️☺️ یعنی تایید شده که گوشت و مرغ این رستوران ذبح شرعی شده. اونوقت بعضی افراد عقده ای، پاشون که برسه اون طرف اول می‌گردند یه جا گوشت حرام (خوک) پیدا کنند و کوفت کنند 😐😐 @DasTanaK_ir | داناب 👈
اتفاقی در عالم افتاده... اولین سالی بود که ایران موفق شده بود راه کربلا را باز کند... خون شهدا ثمر داده بود... صدام بود... اما دیگر مانع نمی‌شد... خوب خاطرم هست که اما بسیار سختگیرانه بود. مفاتیح و زیارت عاشورا در عراق یافت نمی‌شد! تازه در ایران مفاتیح‌های جامع شیخ عباس قمی در ابعاد کوچک چاپ می‌شد. سنی نداشتم. اما بتازگی یکی خریده بودم و خیلی دوستش داشتم. پدر بزرگم که آن را دید خیلی خوشش آمد. اجازه خواست که با خودش به کربلا ببرد. بحث این بود که کتاب را ورق ورق کنند یا نه. که نکند وسایل را بگردند و کتاب را بگیرند و دور بیندازند! تجربه تلخی از سفر حج داشت... اما گفتند کوچک است و خلاصه کتابم را به امانت بردند. وقتی برگشتند خبری از کتاب نبود. پدر بزرگم گفت مردی عراقی و شیعه با گریه گفته ما از این کتب دعا نداریم. دسترسی نداریم. این کتاب را به من ببخش... پدر بزرگم هم دو دستی تقدیم کرده. بعد که برگشتند، سعی می‌کرد از دل من در بیاورد... با این توضیح که نمی‌دانی چگونه گریه می‌کرد، درخواست می‌کرد... و من غرق خوشحالی بودم که امانتی‌ام در کربلا مانده... یعنی الان مفاتیحم کجاست؟؟... سالها از آن روزها گذشته و هر زمان سیل و شکوه جمعیت و فراوانی زوار از اقصا نقاط جهان و راحتی حرکت به سمت کربلا با ماشین شخصی و بدون ویزا از ایران را که می‌بینم یاد این داستان می‌افتم... و فکر به تغییر روال تاریخ و جهت آن... دو روز پیش هم یک کاروان از راهی کربلا شدند... آیا هنوز معلوم نیست اتفاقی در عالم افتاده؟ معلوم نیست حماسه‌ای شکل گرفته و واقعه‌ای کبیر و جهانی در راه است؟ کجا و چه قدرتی هر سال توانسته بیش از سال قبلش جمعیتی میلیونی و رو به افزایش را از همه عالم یکجا جمع کند!؟ معلوم نیست از دل آلودگی و سیاهی و تباهی جهان، انفجاری از نور در حال وقوع است؟ چنین روزهایی را عراق تجربه کرده که خیلی هم از آن نگذشته. اما امروز در کربلا و نجف چه خبر است و صدام کجاست؟ مکه، مدینه، قبرستان بقیع، فلسطین اشغالی مسجد الاقصی، اروپا، آمریکا، شرق و غرب عالم، تا انتهای افق... اندکی صبر، سحر نزدیک است... ✍ تا انتهای افق ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir