انسان ۲۵۰ ساله، امام حسن مجتبی ع.mp3
4.61M
🔖منبر کوتاه🔖
🌺انسان ۲۵۰ ساله، #امام_حسن (علیهالسلام)🔖
#امام_حسن_مجتبی علیه السلام
رهبرمعظم انقلاب
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🟣 همسر شهید #نواب صفوی:
بعد از افطار به آقا گفتم :
دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک!
فقط لبخندی زد!
این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم!
سحر برخاست، آبی نوشید!
گفتم: دیدید سحری چیزی نبود؛
افطار هم چیزی نداریم!
باز آقا لبخندی زد!
بعد از نماز صبح هم گفتم!
بعد از نماز ظهر هم گفتم!
تا غروب مرتب سر و صدا کردم
که هیچی نداریم!
اذان مغرب را گفتند، آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود :
امشب افطارى نداریم؟
گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض میکنم؛ نداریم، نیست!
آقا لبخند تلخی زد و فرمود :
یعنی آب هم در لولههای آشپزخانه نیست؟!
خندیدم و گفتم :
صد البته که هست؛
رفتم و با عصبانیت سفرهای انداختم، بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا!
هنوز لیوان را پر نکرده بود كه در زدند!
طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در!
آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند.
آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا
همه آمدند!
سلام و تحیت و نشستند.
آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند!
من هم گفتم:
بله آب در لولهها به اندازه کافی هست!
رفتم و آوردم!
آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند!
در همین هنگام باز صدای در آمد.
به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم :
برو در را باز کن، این دفعه حتماً از مشهدند!
الحمدلله آب در لولهها هست فراوان!
مرحوم نواب چیزی نگفت!
یوسف رفت در را باز کرد،
وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است!
گفتم: اینها چیه؟!
گفت: همسایه بغلی بود؛
ظاهراً امشب افطاری داشتهاند،
و به علتی مهمانی آنان بههم خورده است!
آقا نگاهى به من کرد، خندید و رفت.
من شرمنده و شرمسار!
غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم.
ميل کردند و رفتند.
📌آقا به من فرمود :
یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تاخیر شد چهقدر سر و صدا کردی؟!
وقتی هم نعمت رسید چهقدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست!
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✳️ پیچِ ایمان!
🔻 آیتالله بهجت هر وقت قصهی کسی [امثال شمر و...] را نقل میکردند همیشه میفرمودند: «فکر نکنید ما از این امور بَری هستیم! باید جای آن پیش بیاید، در همان شرایط ببینیم که ما هم مثل آنها رفتار میکنیم یا نه. دنیا خیلی به آنها رو کرده بود.»
🔸 #اعمال انسان در #تصمیمگیری او خیلی اثر دارد؛ یعنی یک موقع از انسان نعوذ بالله #معصیتی سر زده است، همین باعث میشود راحتتر از #ائمه ببُرد. اما یک جایی #طاعتی از انسان سر زده است، به همین خاطر با وجود وسوسهی شیطان، سختتر از آنها میبُرد. یعنی همهی اعمالی که انسان بهطور روزمره انجام میدهد دائما دارد این پیچ را شلوسفت میکند. اینطور نیست که یک پیچ سفتی تمام مانده باشد و خیال ما راحت باشد که دیگر آن را کنار بگذاریم و بقیهی فضائل را درست کنیم! نه، دائما دارد این پیچ شلوسفت میشود و آچار آن دست انسان است که از کدام طرف بچرخاند.
🔺 ایستادن در مقابل وسوسههای شیطان، محکم کردن پیچ #ایمان است و اجابت شیطان، شُل کردن آن پیچ و یک دفعه هم ممکن است کاملاً باز شود و از محبت #اهلبیت و بلکه ایمان به خداوند سبحان جدا شود.
👤 محمدرضا_عابدینی
📚 تا_ابد_زندگی | ج ۱ ص ۲۱۲
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
💐🎈تولد یگانه دوران،
جان جانان،
طلایه دار شهیدان،
خار چشم دشمنان،
نائب امام زمان(عجل الله فرجه)
مبارک🎈💐
🔸از عبایت بهار می ریزد
🔹از صدایت قرار می ریزد
🔸پسر مرتضی ز چشمانت
🔹عزت و اقتدار می ریزد
🌹٢٩ فروردین سالروز ولادت علمدار انقلاب امام خامنه ای🌹
جهت سلامتی و طول عمر آقامون، صلوات
اللهم صل علی محمد آل محمد و عجل فرجهم
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✨﷽✨
#داستانک
روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود؛ روی تابلو خوانده می شد:«من کور هستم، لطفا کمک کنید.»
روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت، نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن رو برگرداند و اعلان دیگری را روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او انداخت و آن جا را ترک کرد.
عصر آن روز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است.مرد کور از صدای قدم های او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید بر روی آن چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد...
مرد کور هیچ وقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:
امروز بهار است ولی من نمیتوانم آن را ببینم!!
نتیجه:
وقتی کارتان را نمی توانید پیش ببرید، استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترین ها ممکن خواهد شد.
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
6.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد ...
♦️امامخمینی:
در همه جهان بگردید در بین رئیس جمهورها و سلاطین و امثال اینها نمیتونید یه نفر رو مثل اقای خامنهای پیدا کنید
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
پرسش و پاسخ کوتاه
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
حدیث خوبان؛ لگد شتر
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
16.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺روایت ملاقات و گفتگوی یک تجربهگر مرگ موقت، با شهید حاج قاسم سلیمانی
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b