eitaa logo
داستان های آموزنده
67.6هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
0 فایل
‌‌‌‌‌ 🌿 ‌‌﷽ 🌿. #کپی_جایز_نیست. برای ارسال داستان خود ویا دوستانتان به ایدی ارسال کنید @zahraB18 https://eitaa.com/joinchat/15925614C7f87bffef4 سلام تعرفه تبلیغات داخل کانال هست
مشاهده در ایتا
دانلود
🤝♥️ جدا به خاطر فربد ،دوست دارم که خوب بشم دلم نمی‌خواد بعد از من ناراحت باشه غصه بخوره یا فکر کنه تمام تلاشش بی‌نتیجه مونده ،سعی کردم ذهن خودمو از این چیزا دور کنم و برای اینکه حال و هوای فربد عوض بشه با لحن مسخره‌ای گفتم +خوب بالاخره من چادر سر عقدم می‌خوام از این چادرای سفید دیگه برق می‌زنه -برو بابا واقعا می‌خوای چادر بپوشی ؟ +نه خنگول شوخی می‌کنم دیگه کاری نداریم بریم -بچه پرویی واقعا رویا اون شب تا دیر وقت با فربد بیرون بودی شام خوردیم بستنی خوردیم انگاری داشتم خودم رو به کشتن می‌دادم اما جالبیش این بود که نه معده درد داشتم و نه حتی سنگین بودم،دلم می‌خواست اون شب را بهترین خاطره‌ها رو کنارش بسازم کلی با همدیگه عکس گرفتیم و حرف زدیم از آینده از گذشته یه موضوعی که برام خیلی جالب بود ادامه دارد...❤️‍🔥 •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh