eitaa logo
داستان های آموزنده
67.6هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
0 فایل
‌‌‌‌‌ 🌿 ‌‌﷽ 🌿. #کپی_جایز_نیست. برای ارسال داستان خود ویا دوستانتان به ایدی ارسال کنید @zahraB18 https://eitaa.com/joinchat/15925614C7f87bffef4 سلام تعرفه تبلیغات داخل کانال هست
مشاهده در ایتا
دانلود
🤝♥️ جالب این بود که هر زمان که از آینده می‌گفتیم فربد خودشو کنار من جا می‌داد یعنی حتی یک لحظه هم تو ذهنش این نبود که بخواد به این فکر کنه بعد از خوب شدن من دیگه همو نمی‌بینیم این موضوع خیلی برای من لذت بخش بود ،چقدر دلم می‌خواست بدونم احساس فربد واقعاً به من چیه دوستم داره یا نه... روی تختم دراز کشیده بودم و داشتم به همه چیز فکر می‌کردم به این فکر می‌کردم که اگه خوب شم خب بعدش چی می‌خواد بشه بعدش به خانوادم بگم چرا می‌خوایم از هم طلاق بگیریم یعنی حتماً باید طلاق بگیریم! تشری به خودم زدم و گفتم رویا پسره بیچاره این همه داره کمکت می‌کنه حالا بعد از اینکه خوب شدی هم بخوای تحملت کنه دوباره مغزم گفت دلشم بخواد چرا نخواد تورو کنار خودش داشته باشه از این جنگی که با خودم داشتم خندم گرفته بود ادامه دارد....❤️‍🔥 •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh