eitaa logo
داستان آیه‌ها
413 دنبال‌کننده
296 عکس
5 ویدیو
0 فایل
هر آیه، یک داستان داره؛ یک حقیقت ناب که باید کشف بشه. اینجا، ما #داستان_آیه_ها رو برات روایت می‌کنیم، تا با هم به عمق معنا سفر و اون رو زندگی کنیم. باهامون همراه باش.. تأسیس کانال: نیمه‌ی شعبان ۱۴۰۳ خورشیدی مؤسس: کانون فرهنگی نسیم غدیر @NasimeQadir
مشاهده در ایتا
دانلود
۱. 🔸 نام داستان : 🔹 آیه‌ی مربوطه : آیه‌ی ۲ سوره‌ی تغابن 🔸 نویسنده : کانون "فقط یه لحظه کسی حواسش نبود!" واقعاً؟ یه نگاه همیشه هست… 👈 داستان رو اینجا بخون 👉 °°° @Dastane_Ayeha .
۲. 🔸 نام داستان : 🔹 آیه‌ی مربوطه : آیه‌ی ۲ سوره‌ی تغابن 🔸 نویسنده : کانون °°° "فقط یه لحظه کسی حواسش نبود!" واقعاً؟ یه نگاه همیشه هست… مایکِل، دستش را آرام به سمت گوشی دوستش دراز کرد. فقط یک لحظه کافی بود بدون این‌که کسی بفهمد، قفل گوشی را باز کند و نگاهی به پیام‌هایش بیندازد. کنجکاوی مثل خوره به جانش افتاده بود. چشمش به اطراف چرخید. کلاس خلوت بود. معلم هنوز نیامده بود. همه مشغول حرف زدن بودند. دستش به گوشی نزدیک شد... بَرِش داشت. . . . ناگهان دلش لرزید. انگار کسی از پشت سر نگاهش می‌کرد. نفسش را حبس کرد و سریع سرش را برگرداند. اما کسی نبود. قلبش تندتر زد. چرا احساس می‌کرد یکی دارد او را می‌بیند؟ . . . به خودش که آمد، یاد حرف پدرش افتاد: "پسرم، حتی اگه کسی تو رو نبینه، خدا می‌بینه." گوشی را سر جایش گذاشت و انگشت‌هایش را مشت کرد. حس سبکی عجیبی در دلش نشست. چه به موقع حرفِ پدرش یادش آمد. دقیقاً لحظه‌ای قبل از اشتباه °°° @Dastane_Ayeha .