eitaa logo
✨داستان‌ها و حکایات✨
53 دنبال‌کننده
262 عکس
61 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃ملاقات با امام زمان🍃🌸 🌕دست گيرى امام عصر(عجل الله فرجه الشریف و ارواحنا لتراب مقدمه الفدا) از فردى بت پرست ❗️❕ ◀مرحوم والد، آيت الله سيد نورالدين حسينى ميلانى رحمة الله عليه، از يكى از علماى شيعه در هند به نام سيّد فرزند على نقل مى كند كه روزى يك فرد بت پرست كه جايگاه و شخصيتى در ميان مردم داشت، به من گفت: «مرا به قتل متهم كرده اند، تلاش هاى فراوان من نيز در روند پرونده مؤثر نشد و قرار است حكم اعدام روز دوشنبه اجرا شود. اكنون از همه جا نااميد گشته، نزد شما آمده ام. آيا شما مى توانيد به من كمك كنيد؟» 🔸 سيد مى گويد: «با خودم فكر كردم كه هر چند او بت پرست است، امّا همه خلايق از نعمت وجود امام زمان برخوردارند. اين شخص نيز به بركت وجود امام زمان عليه السلام موجود و از رعاياى آن حضرت محسوب است; از اين رو به وى گفتم: صبح روز لباس تميزى بر تن كن و به قبرستان مسلمانان برو و صدا بزن: 🌱«يا ابا صالح المهدى»! 🌱 چرا كه به اعتقاد ما چنان چه مردم در مشكلات به ايشان متوسل شوند، نتيجه مى گيرند. تو نيز به آن حضرت متوسل شو، شايد نتيجه بگيرى. سيّد از قول شخص ياد شده مى گويد: من اين كار را انجام دادم. شخصى نزد من آمد و فرمود: مشكل تو چيست؟ مشكلم را گفتم و عرض كردم: «سيّد فرزند على» مرا راهنمايى كرد كه به شما توسل جويم. 🔸آن جناب پس از شنيدن مشكل من فرمود: «مشكل تو حل شد. نگران نباش!» عرض كردم: اگر با وجود غير مسلمان بودن و عدم معرفت من نسبت به شما مشكل مرا حل كرديد، پس چرا گرفتارى هاى مسلمانان معتقد به خود را حل نمى كنيد؟ 💎ايشان فرمودند:« اگر مسلمانان، با اين حال كه تو دارى و حاجت خود را خواستى حاجت خويش را از ما بخواهند، مشكل آنان را نيز حل خواهيم كرد.»» پس از اين جريان شخص ياد شده روز دوشنبه در دادگاه حاضر شد و قاضى حكم تبرئه وى را صادر كرد. او گفته است: من اصلا علت تغيير حكم را نفهميدم و در حالى كه پول فراوان و وكلاى بسيار در حل مشكل من كارساز نشد، توسل به امام شما مشكل مرا حل كرد و قاضى به يك باره از حكمش برگشت و مرا تبرئه كرد! 📕 کتاب جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ ص۴۳۶ کانال داستانهای18+ را در پیامرسانهای تلگرام و ایتا دنبال کنید ♨ تلگرام. T.me/dastanhaye_18 ♨ ایتا. Eitaa.com/dastanhaye_18
🌸تقدیم به سردار دلها 🌺 نماز اول وقت و رضا شاه 👌 (پيشنهاد ميكنم بخونيد ، خيلى زيباست) بربالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم پیرمرد شیک وکراوات زده ای هم آنجاحضور داشت چند دقیقه. بعداز ورودما اذان مغرب گفتند آقای پیرکراواتی،باشنیدن اذان ،درب کیف چرم گرانقیمتش را بازکرد وسجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نمازشد.!! برای من جالب بود که یک پیرمردشیک وصورت تراشیده کراواتی اینطورمقیدبه نماز اول وقت باشد بعد ازاینکه همه نمازشان راخواندند من ازاو دلیل نمازخواندن اول وقتش راپرسیدم؟ و اوهم قضیه نماز ومرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد... درجوانی مدتی ازطرف سردار سپه(رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان درجاده چالوس بودم ازطرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظرمرگ بچه ام بودم.!! روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(ع) بشویم... آنموقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادربچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم... رسیدیم مشهدو بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله وگریه میکرد... گفت برویم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه بچه را گرفت وگریه کنان داخل ضریح آقارفت پیرمردی توجه ام رابه خودش جلب کردکه رو زمین نشسته بود وسفره کوچکی که مقداری انجیر ونبات خرد شده درآن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند وهرکسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکرمیکرد ومیرفت.! به خودگفتم ماعجب مردم احمق وساده ای داریم پیرمرد چطورهمه رادل خوش كرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات..!! حواسم ازخانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پيرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟ گفتم:چه شرطی وبرای چی؟ شیخ گفت :قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه راسروقت اذان بخوانی.! متعجب شدم که او قضيه مرا ازکجا میدانست!؟ كمی فکرکردم دیدم اگرراست بگوید ارزشش را دارد... خلاصه گفتم :باشه قبوله و بااینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم واصلا قبول نداشتم گفتم:باشه.! همینکه گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد ودر ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید ومردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته وخوب شده بود.!! منهم ازآن موقع طبق قول وقرارم بامرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را دقیق و سروقت میخوانم.! اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتندسردارسپه جهت بازدید درراهه و ترس واضطراب عجیبی همه جارا گرفت چرا که شوخی نبود رضاشاه خیلی جدی وقاطع برخورد میکرد.! درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهرشد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبرکنم بعداز بازدیدشاه نمازم را بخوانم چون به خودم قول داده بودم وبه آن پایبند بودم اول وضو گرفتم وایستادم به نماز.. رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!! اگرعصبانی میشدیاعمل منو توهین تلقی میکرد کارم تمام بود... نمازم که تمام شد بلندشدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم وگفتم : قربان درخدمتگذاری حاضرم شرمنده ام اگروقت شما تلف شد و... رضاشاه هم پرسید :مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟ گفتم : قربان ازوقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون درحرم امام رضا(ع)شرط کردم رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد وبا چوب تعلیمی محکم به یکی زد وگفت: مردیکه پدرسوخته،کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفابده، ونماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه.! اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد.! بعدها متوجه شدم،آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نمازخواندن من، نظرش راعوض کرده بود و جانم را خریده بود.!! ازآن تاریخ دیگرهرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم.... (خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان) به اندازه ارادت به امام رضا انتشار کن التماس دعا غروب کانال داستانهای18+ را در پیامرسانهای تلگرام و ایتا دنبال کنید ♨ تلگرام T.me/dastanhaye_18 ♨ ایتا Eitaa.com/dastanhaye_18
🌺 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 @dastanhaye_18
📚📚📚 🔆امام ناظر اعمال ماست داود رقى گفت خدمت حضرت صادق عليه السلام نشسته بودم بمن ابتدا بدون سابقه فرمودند اى داود عملهاى شما را روز پنجشنبه بر من عرضه داشتند و در بين آنها از عمل تو بر من عرضه شد صله رحم ترا ديدم نسبت بپسرعمويت فلانى مسرور شدم از اين كار تو و ميدانم اين پيوند خويشاوندى كه تو كردى زودتر اجل او را ميرساند و عمرش را تمام ميكند داود گفت من پسر عموئى داشتم بدسيرت و دشمن خاندان نبوت شنيدم وضع زندگى او آشفته است و از نظر معيشت در سختى هستند. قبل از آنكه عازم مكه شوم مقدارى از براى مخارج آنها فرستادم .(1) و نيز از حضرت باقر يا صادق عليه السلام (عن احدهما) نقل كرده كه بمن فرمود اى بصیر گمان ميكنم تو نسبت بخويشاوندانت صله رحم ميكنى گفتم بلى فدايت شوم در بازار كار ميكردم وقتيكه كوچك بودم دو درهم مزد ميگرفتم يك درهم آن را بخاله ام و درهم ديگر را به عمه ام ميدادم فرمود بخدا قسم دو مرتبه تا كنون اجل تو رسيده بود ولى بواسطه همين صله رحم و نيكى بخويشاوندان كه ميكردى تاءخير افتاد.(2) 📚1- بحار، ج 16، ص 2 2- بحار، ج 16، ص 39 سلامتی (عج) 🌴 https://eitaa.com/joinchat/2509897778C3d9a9afe8f