eitaa logo
✨داستان‌ها و حکایات✨
60 دنبال‌کننده
254 عکس
51 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال ۱۸+ @dastanha_18 زودتر عضو شوید تا با هم در داستانهای زیبا ومتفاوت لحظاتی بر سفره خاطرات و ساعات به یادماندنی سیر داشته باشیم.🚗🚙🚕 @dastanha_18 @dastanha_18
👌 کوتاه پند آموز مردی در خواب میدید .. 💭 داشت در جنگل‌های آفریقا قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دائم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنه‌ایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش می‌آید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که از گرسنگی تورفتگی شکمش کاملا به چشم می‌زد داشت به او نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود. 💭 سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد. تا مقداری صدای نعره‌های شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه ماری عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظه‌شماری می‌کند. مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر می‌کرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا می‌آیند و همزمان دارند طناب را می‌خورند و می‌بلعند. 💭 مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان داشت طناب را تکان می‌داد تا موش‌ها سقوط کنند اما فایده‌ایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب داشت با دیواره‌ی چاه برخورد می‌کرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد. خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیواره‌ی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موش‌ها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید. 💭 خواب ناراحت‌کننده‌ای ی بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد و نزد عالمی رفت که تعبیر خواب می‌کرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است: شیری که دنبالت می‌کرد ملک الموت(عزراییل) بوده... چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است... طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است... و موش سفید و سیاهی که طناب را می‌خوردند همان شب و روز هستند که عمر تو را می‌گیرند... 🔷مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟ گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب وکتاب را فراموش کرده ای.. @dastanha_18 @dastanha_18
🔴 مبارزه بي امان نوح (ع) با بت پرستي 👌هنگامي که نوح (ع) به پيامبري مبعوث شد، جهان غرق در خرافات، بت پرستي ها، آلودگي ها و انحرافات گوناگوني بود. مردم داراي انواع بت ها بودند و براي هر کدام نامي گذاشتند و با دلبستگي عجيبي آنها را مي پرستيدند و به وسيله آنها برکات و خوشبختي مي طلبيدند و در گرفتاري ها به آنها پناه مي بردند. ✍ روايت شده حضرت نوح (ع) پيکر مطهر آدم (ع) را در کوه هند (در ميان قبري) نهاده بود و از آن نگهباني مي کرد تا کافران به عنوان پرستش، قبر آدم(ع) را طواف نکنند، شيطان به کافران چنين القا کرد «اينها (نوح و قبيله اش) افتخار مي کنند که از فرزندان آدم هستند، ولي شما از فرزندان آدم نيستيد، من به شما بگويم که آدم، جسدي بيش نيست، من همانند آن را براي شما درست مي کنم، آنگاه آن را طواف کنيد. سپس پنج عدد بت ساخت و آنها را به پرستش آن پنج بت وادار کرد، که نام آنها عبارت بود از وَدّ، سُواع، يَغوث، يعوق و نَسْر 👇👇 به اين ترتيب اين بتها تا عصر پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) باقي ماندند و مورد پرستش قبايل مختلف قرار گرفتند. 👆خدای متعال حضرت نوح(ع) را براي نجات آنها از چنگال جهل و خرافه پرستي و بت پرستي به سوي آنها فرستاد. حضرت نوح(ع) با بياني روشن و روان، گفتاري منطقي و دلنشين، سخناني مهرانگيز و شيوا، آنها را به سوي خداي يکتا دعوت مي کرد و به سوي پاداش الهي فرا مي خواند و از عذاب الهي برحذر مي داشت، ولي آنها از روي ناداني و تکبر و غرور، هرگز حاضر نبودند سخن نوح(ع) را بشنوند و از بت پرستي دست بردارند. 🌧 حضرت نوح(ع) با تحمل و استقامت پي گير، شب و روز با آنها صحبت کرد و با رفتارها و گفتارهاي گوناگون آنان را به سوي خداوند بي همتا دعوت نمود و همه اصول و شيوه هاي صحيح را در دعوت آنها به کار برد و همچون طبيبي دلسوز به بالين آنها رفت و پستي و آثار زشت بت پرستي را براي آنها شرح داد و خطر سخت اين بيماري را به آنها گوشزد نمود، ولي گفتار منطقي و سخنان دلپذير حضرت نوح (ع) هيچ گونه اثري در دل سياه آنها نگذاشت. به قول سعدي شيرازي: بر سيه دل چه سود خواندن وعظ نرود ميخ آهنين بر سنگ 📖 به فرموده قرآن، آنها در برابر نوح(ع) مي گفتند: (لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُم و لا تَذَرُنَّ وَدّاً وَ لا سُواعاً وَ لا يَغُوثَ وَ يَعوقَ وَ نَسراً) دست از خدايان و بت هاي خود برنداريد و (به خصوص) بتهاي ودّ، سُواع، يغوث، يعوق و نَسر را رها نکنيد. سالها از دعوت حضرت نوح(ع) گذشت، ولي در اين مدت هيچ کس جز چند نفر به عدد شماره انگشتان، آن هم از طبقه پايين اجتماع به آن حضرت ايمان نياوردند و نوح(ع) بي آنکه خسته شود همچنان فرياد مي زد: (ان لا تعبدوا الاّ الله انّي اخاف عليکم عذابَ يومٍ اليمٍ) ❌ جز خداي يکتا و بي همتا را پرستش نکنيد؛ زيرا بر شما از عذاب روز دردناکي مي ترسم! اشراف کافر قوم نوح(ع) نزد آن حضرت آمده و در پاسخ دعوت او مي گفتند: ما تو را جز بشري همچون خودمان نمي بينيم، و کساني را که از تو پيروي کرده اند جز گروهي اراذل ساده لوح نمي نگريم و تو هيچ گونه نسبت برتري به ما نداري، بلکه تو را دروغگو مي دانيم. ❎ نوح(ع) در پاسخ آنها گفت: اگر من دليل روشني از پروردگارم داشته باشم و از نزد خودش رحمتي به من داده باشد- و به شما مخفي مانده- آيا باز هم رسالت مرا انکار مي کنيد؟ اي قوم من! من به خاطر اين دعوت، اجر و پاداشي از شما نمي خواهم، اجر من تنها بر خداست و من آن افراد اندک را که به من ايمان آورده اند به خاطر شما ترک نمي کنم، چرا که اگر آنها را از خود برانم، در روز قيامت در پيشگاه خدا از من شکايت خواهند کرد، ولي شما (اشراف) را قومي نادان مي نگرم. گاه مي شد که حضرت نوح(ع) را آن قدر مي زدند که به حالت مرگ بر زمين مي افتاد، ولي وقتي که به هوش مي آمد و نيروي خود را باز مي يافت، با غسل کردن، بدن خود را شستشو مي داد و سپس نزد قوم مي آمد و دعوت خود را آغاز مي کرد، به اين ترتيب، آن حضرت با مقاومت خستگي ناپذيري به مبارزه بي امان خود ادامه مي داد. @dastanha_18 @dastanha_18
امیرالمؤمنین علی علیه السلام و سپاهیانش، سوار بر اسبها، آهنگ حركت به سوی نهروان داشتند. ناگهان یكی از سران اصحاب رسید و مردی را همراه خود آورد و گفت: «یا امیرالمؤمنین این مرد «ستاره شناس» است و مطلبی دارد، می خواهد به عرض شما برساند». ستاره شناس: «یا امیرالمؤمنین در این ساعت حركت نكنید، اندكی تأمل كنید، بگذارید اقلا دو سه ساعت از روز بگذرد، آنگاه حركت كنید». «چرا؟» - چون اوضاع كواكب دلالت می كند كه هر كه در این ساعت حركت كند از دشمن شكست خواهد خورد و زیان سختی بر او و یارانش وارد خواهد شد، ولی اگر در آن ساعتی كه من می گویم حركت كنید، ظفر خواهید یافت و به مقصود خواهید رسید». - این اسب من آبستن است، آیا می توانی بگویی كره اش نر است یا ماده؟ - اگر بنشینم حساب كنم می توانم. - دروغ می گویی، نمی توانی، قرآن می گوید: هیچ كس جز خدا از نهان آگاه نیست. آن خداست كه می داند چه در رحم آفریده است. محمد، رسول خدا، چنین ادعایی كه تو می كنی نكرد. آیا تو ادعا داری كه بر همه ی جریانهای عالم آگاهی و می فهمی در چه ساعت خیر و در چه ساعت شر می رسد. پس اگر كسی به تو با این علم كامل و اطلاع جامع اعتماد كند به خدا نیازی ندارد. بعد به مردم خطاب فرمود: «مبادا دنبال این چیزها بروید، اینها منجر به كهانت و ادعای غیبگویی می شود. كاهن همردیف ساحر است و ساحر همردیف كافر و كافر در آتش است». آنگاه رو به آسمان كرد و چند جمله دعا مبنی بر توكل و اعتماد به خدای متعال خواند. سپس رو كرد به ستاره شناس و فرمود: «ما مخصوصا برخلاف دستور تو عمل می كنیم و بدون درنگ همین الآن حركت می كنیم». فورا فرمان حركت داد و به طرف دشمن پیش رفت. در كمتر جهادی به قدر آن جهاد، پیروزی و موفقیت نصیب امیرالمومنین علیه السلام شده بود 📚داستان راستان،شهید مطهری،جلد اول. 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂 @dastanhaye_18 🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
📖 🔅شیخ بهاءالدین عاملی در یکی از کتاب‌ های خود مینویسد: «روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمیدهد. قاضی شوهر را احضار کرد. سپس از زن پرسید: آیا شاهدی داری؟ 🔻زن گفت: آری، آن دو مرد شاهدند.قاضی از گواهان پرسید: گواهی دهید که این زن پانصد مثقال از شوهرش طلب دارد. 💠گواهان گفتند: سزاست این زن نقاب صورت خود را عقب بزند تا ما وی را درست بشناسیم که او همان زن است. چون زن این سخن را شنید، بر خود لرزید! 👌شوهرش فریاد برآورد شما چه گفتید؟برای پانصد مثقال طلا، همسر من چهره ‌اش را به شما نشان دهد؟! هرگز! هرگز! من پانصد مثقال را خواهم داد و رضایت نمی‌دهم که چهره‌ی همسرم درحضور دو مرد بیگانه نمایان شود. 🌷چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهده کرد از شکایت خود چشم پوشید و آن مبلغ را به شوهرش بخشید.» ✅چه خوب بود که آن مرد با غیرت، جامعه‌ امروز ما را هم میدید که چگونه رخ و ساق به همگان نشان میدهند و شوهران و پدران و برادرانشان نیز هم عقیده‌ آنهایند و در کنارشان به رفتار آنان مباهات می کنند. کانال داستانهای18+ را در پیام‌رسان‌های تلگرام و ایتا دنبال کنید ♨ تلگرام. T.me/dastanhaye_18 ♨ ایتا. Eitaa.com/dastanhaye_18
✨﷽✨ 🌷آیت الله مجتهدی ره: 💠در بنی اسراییل عابدی بود. شب خواب دید، در خواب به او گفتند؛ تو هشتاد سال عمر می کنی، چهل سال در رفاهی و چهل سال در فشاری. کدام یک را اول می خواهی؟ چهل سال زندگی خوب را یا چهل سال در فشار را؟ او گفت: من عیال مومنی دارم، با او مشورت می کنم. ببینم او چه می گوید؟ از خواب بیدار شد. رفت پیش عیالش و گفت؛ من چنین خوابی دیده ام، تو چه می گویی؟ زن گفت: بگو من چهل سال اول را در رفاه می خواهم. از آن شب به بعد از در و دیوار برایش می آمد. به هرچه دست می زد طلا می شد. 💠زنش هم می گفت: فلانی خانه ندارد برایش خانه بخر. فلان پسر می خواهد عروسی کند ندارد، فلان دختر می خواهد شوهر کند ندارد و... همسرش به او دستور می داد و او هم تا می توانست کمک می کرد. سر چهل سال خواب دید. در خواب به او گفتند؛ خدا می خواهد از تو تشکر کند. چهل سال اول به تو داد، تو هم به دیگران دادی، می خواهد چهل سال دوم را هم در رفاه باشی. 💠ما این را تجربه کرده ایم. کسانی که اول عمر کمک مالی به دیگران می کنند، در آخر عمر هم خوبند، ولی کسانی که اول عمر دارا بودند و کمکی نکردند، آخر عمر ورشکست می شوند و به گدایی می افتند ما این را تجربه کرده ایم... 🆔 @dastanhaye_18
📚پند خداوند خداوند به یکی از پیامبران بنی اسرائیل وحی فرستاد، به اولین چیزی که رسید، آن را ببلعد، دومی را پنهان کند و سوّمی را بپذیرد و چهارمی را ناامید نکند و از پنجمی فرار کند. پیامبر به راه خود ادامه داد، در ابتدای راه به اولین چیزی که رسید، کوهی عظیم بود، گفت؛ خداوند هیچگاه بنده را به کاری که توانش را ندارد، امر نمی کند. آنگاه به قصد بلعیدن کوه جلو رفت، هرچ جلوتر می رفت، کوه کوچکتر می شد، تا جایی که وقتی به کوه رسید، به شکل یک لقمه کوچک شد و آن را بلعید. به دومین چیزی که رسید تشتی بود، و آن را زیر خاک پنهان کرد. اما تشت از خاک بیرون آمد. سومین چیزی را که دید، پرنده ای بود که پرنده ای شکاری در تعقیبش بود، پرنده کوچک را به نزد خود طلبید، و آن را در آستین خود پنهان کرد، آنگاه پرنده شکاری رو به پیامبر گفت؛ ساعت ها بود او را تعقیب می کردم. صید را از من گرفتی. پیامبر به یاد فرمان چهارم خداوند افتاد، تکه ای از ران پرنده را کند و به او داد. پیامبر چندی بعد به مرداری بدبو روبرو شد. سریع از آنجا دور شد. خداوند به او وحی فرستاد که آن کوه نشانه غضب است، زیرا که انسان هنگام خشم خود را نمی بیند و اما هنگامی که آرام گرفت، قدر خویش را می شناسد و اگر صبر پیشه کند در هنگام خشم می بیند که خشم و غضب با تمام بزرگی اش به اندازه یک لقمه کوچک و لذیذ است. اما آن تشتی را که زیر خاک پنهان کردی، عمل صالح است که هرچه بخواهی آن را پنهان کنی، خداوند آن را نمایان می سازد. پرنده نشانه مردی است که برای اندرز تو می آید که باید از او استقبال کنی و آن پرنده شکاری حاجتمندی است که رو به سوی تو می آید و نباید ناامید بازگردد و اما آن مردار گندیده غیبت است که می باید همیشه از آن گریزان باشی. اگر چنانچه بخواهی مرا در بهشت ملاقات کنی باید در دنیا غریبانه و با غم و اندوه زندگی کنی، مثل پرنده ای تنها که در دل شب از بقیه جداست و با خدای خویش مأنوس گشته است. 🌴ڪانال داستان ها و حکایات https://eitaa.com/joinchat/2509897778C3d9a9afe8f
📝 ✨با اینکه بارها شنیده ایم ولی تکرارش مفیده شک ندارم...✨ 🖇چند نفر از پلی عبور می کردند که ناگهان دو نفر به داخل رودخانه خروشان افتادند... 🖇همه در کنار رودخانه جمع شدند تا شاید بتوانند بهشون کمک رسانند... 💥ولی وقتی دیدند شدت آب آنقدر زیاد است، که نمی شه براشون کاری کرد... 💥به آن دو نفر گفتند که امکان نجاتتون وجود نداره! و شما به زودی خواهید مرد !!! ⁉️در ابتدا آن دو مرد این حرف ها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از آب بیرون بیایند 💥⁉️اما همه دائما به آنها می گفتند که تلاش تون بی فایده هست و شما خواهید مرد !!! 📌پس از مدتی یکی از دو نفر دست از تلاش برداشت و جریان آب او را با خود برد. ✨اما شخص دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از آب تلاش می کرد.... ✨بیرونی ها همچنان فریاد می زدند که تلاشت بی فایده هست ... ✨اما او با توان بیشتری تلاش می کرد و بالا خره از رودخانه خروشان خارج شد . ⁉️وقتی که از آب بیرون آمد، معلوم شد که مرد نا شنواست. ⁉️ 🖇در واقع او تمام این مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند! ✨💥< ناشنوا باش وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن می گویند >💥✨ 🌴 https://eitaa.com/joinchat/2509897778C3d9a9afe8f