هدایت شده از داستان شیعه
.
💎 خریدن آزادمردان
به روایت شیخ صدوق، روزی مردی نزد امام علی علیه السلام آمد و عرض کرد: مرا حاجتی است.
امام به خاطر آن که در انظار حاضرین به ذلّتِ سؤال نیفتد، پیش از آن که حاجتش را به زبان آورد، فرمود: حاجت خود را - با انگشت - روی زمین نقش کن.
آن مرد بر زمین نوشت: من فقیر و محتاج هستم.
امام به قنبر دستور داد: برو دو قطعه پارچه لباس (حلّه) برای او بیاور.
مرد فقیر با برخورد این چنینی از ناحیه امیرمؤمنان علیه السلام، چهار بیت شعر در مدح و ثنای آن حضرت سرود.
امام برای دومین بار به قنبر دستور داد: صد دینار به او ده.
کسانیکه در مجلس ناظر ماجرا بودند، از روی تعجّب یا تنگ نظری گفتند: یاعلی! زیاد دادی، راستی او را بی نیاز فرمودی!
علی علیه السلام فرمود: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: هرکس را در جایگاه خود قرار دهید و چون این، مرد باکمالی است، شایسته اکرام و احترامِ بیشتر میباشد.
سپس فرمود: من درشگفتم که بعضیها با پول خود غلام و برده میخرند - و مثلاً از آنها کار میکشند - امّا حاضر نیستند با بذل و بخشش و گذشتهای مالی، آزادمردان را همچون بنده و برده خویش کنند و به هنگام نیاز از وجودشان استفاده نمایند.
📔 أمالي صدوق، ص ۱۶۴
#امام_علی #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
هدایت شده از داستان شیعه
.
❌ خودداری از نماز بر جنازه بدهکار
جنازه مردی را آوردند تا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بر آن نماز بخواند.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به اصحاب فرمود: شما بر او نماز بخوانید، ولی من نمی خوانم.
اصحاب گفتند: یارسول اللّه! از چه رو بر وی نماز نمی خوانید؟
فرمود: به خاطر دِینی که بر ذمّه اوست.
ابوقتاده گفت: من ضامن میشوم که بدهی او را بپردازم.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: به نحو تمام و کمال خواهی پرداخت؟
ابوقتاده گفت: بلی، به نحو تمام و کمال.
در این موقع پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر آن جنازه نماز خواند و ابوقتاده گفت: بدهی وی هفده درهم یا هیجده درهم بود.
📔 مستدرک، ج۱۳، ص۴۰۴
#پيامبر #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
هدایت شده از داستان شیعه
.
💎 خریدن آزادمردان
به روایت شیخ صدوق، روزی مردی نزد امام علی علیه السلام آمد و عرض کرد: مرا حاجتی است.
امام به خاطر آن که در انظار حاضرین به ذلّتِ سؤال نیفتد، پیش از آن که حاجتش را به زبان آورد، فرمود: حاجت خود را - با انگشت - روی زمین نقش کن.
آن مرد بر زمین نوشت: من فقیر و محتاج هستم.
امام به قنبر دستور داد: برو دو قطعه پارچه لباس (حلّه) برای او بیاور.
مرد فقیر با برخورد این چنینی از ناحیه امیرمؤمنان علیه السلام، چهار بیت شعر در مدح و ثنای آن حضرت سرود.
امام برای دومین بار به قنبر دستور داد: صد دینار به او ده.
کسانیکه در مجلس ناظر ماجرا بودند، از روی تعجّب یا تنگ نظری گفتند: یاعلی! زیاد دادی، راستی او را بی نیاز فرمودی!
علی علیه السلام فرمود: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: هرکس را در جایگاه خود قرار دهید و چون این، مرد باکمالی است، شایسته اکرام و احترامِ بیشتر میباشد.
سپس فرمود: من درشگفتم که بعضیها با پول خود غلام و برده میخرند - و مثلاً از آنها کار میکشند - امّا حاضر نیستند با بذل و بخشش و گذشتهای مالی، آزادمردان را همچون بنده و برده خویش کنند و به هنگام نیاز از وجودشان استفاده نمایند.
📔 أمالي صدوق، ص ۱۶۴
#امام_علی #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
هدایت شده از داستان شیعه
.
🔸 ابوحنیفه در محضر امام کاظم (ع)
ابوحنیفه میگوید:
من خدمت حضرت صادق علیه السلام رسیدم تا چند مسأله بپرسم.
گفتند:
حضرت خوابیده است. منتظر نشستم تا بیدار شود، در این وقت پسر بچه پنج یا شش سالهای را که بسیار خوش سیما و باوقار و زیبا بود، دیدم، پرسیدم:
این پسر بچه کیست؟
گفتند:
موسی بن جعفر علیه السلام است.
عرض کردم:
- فرزند رسول خدا! نظر شما درباره گناهان بندگان چیست و از که سر میزند؟
چهار زانو نشست و دست راست را روی دست چپش گذاشت و فرمود:
- ابوحنیفه! سؤال کردی اکنون جوابش را بشنو! آن گاه که شنیدی و یاد گرفتی عمل کن!
گناهان بندگان از سه حال خارج نیست:
۱. یا خداوند به تنهایی این گناهان را انجام میدهد.
۲. یا خدا و بنده هر دو انجام میدهند.
۳. یا فقط بنده انجام میدهد.
اگر خداوند به تنهایی انجام میدهد پس چرا بنده اش را کیفر میدهد بر کاری که انجام نداده است. با این که خداوند عادل و رحیم و حکیم است.
و اگر خدا و بنده هر دو با هم هستند،
چرا شریک قوی شریک ضعیف خود را مجازات میکند در خصوص کاری که خودش شرکت داشته و کمکش نموده است.
سپس فرمود:
- ابوحنیفه آن دو صورت که محال است.
ابوحنیفه: بلی! صحیح است.
فرمود:
- بنابراین، فقط یک صورت باقی میماند و آن اینکه بنده به تنهایی گناهان را انجام میدهد و به تنهایی مسؤول اعمال خود میباشد.
📔 بحار الأنوار: ج۴٨، ص١٧۵
#امام_کاظم #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
هدایت شده از داستان شیعه
.
🔥 آتش پنهان
روزی در زمان خلافت عثمان شخصی کاسه سر کافری را که سالها قبل مرده بود را از قبرستانی آورد و آن را جلوی عثمان قرارداد و از او پرسید:
شما که میگویید کافر در آتش است و میسوزد پس چرا این جمجمه و کاسه سرِ کافر نسوخته و حتی داغ هم نیست؟!
عثمان از جواب بازماند لذا جهت حل موضوع کسی را به دنبال امام علی (علیه السلام) فرستاد.
امام علی (علیه السلام) آمد و عثمان به سؤال کننده گفت: سؤالت را از این مرد بپرس تا جوابش را بیابی؟
آن مرد سؤال خود را برای امام علی (علیه السلام) بازگو کرد.
امام (علیه السلام) دستور داد یک قطعه سنگ چخماق بیاورند آنگاه سنگ را در جلوی آن شخص گذاشتند.
امام به او فرمود: این سنگ را که میبینی در ظاهر سرد است ولی در درون خود آتش دارد لذا اگر این سنگ را به سنگی دیگر بزنیم از آن آتش بیرون میجهد، جمجمه کافر نیز در درون خود آتش دارد.
آن مرد با شنیدن فرمایشات امام جواب خود را دریافت و از محضر امام خارج شد.
📔 الغدیر: ج۸، ص۱۲
#امام_علی #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
⭕️ نترس و محزون نباش!
شيخ مرتضى انصارى (عليه الرحمه) صاحب كتاب مكاسب در نجف كربلا اشرف خدمت شريف العالماء مازندارنى درس مى خواند.
پس از مدّتى بعنوان ديدار از اقوام به خصوص مادر به شهرستان شوشتر برگشت. بعد از مدّت كوتاهى كه مى خواست مجدّداً به نجف بازگردد مادرش اجازه نمى داد و راضى نمى شد.
وقتى كه شيخ زياد اصرار كرد براى رفتن، مادر به او گفت: پس خوب است استخاره كنى!
وقتى كه از طرف مادر خود استخاره كرد اين آيه شريفه آمد:
«لا تَخافى وَ لا تَحزَنى اِنّا رادُّوهُ اِلَيكِ وَ جاعِلُوُه مِنَ المُرسَلين»
شيخ وقتى اين آيه را براى مادرش ترجمه كرد خيلى خوشحال شد و به شيخ مرتضى اجازه مسافرت داد.
آيه فوق درباره حضرت موسى عليه السلام است كه وقتى مادرش او را در جعبه اى گذاشت كه در آب اندازد بيمناك شد.
خدا به او وحى فرستاد: نترس و محزون نباش! ما او را به تو برمى گردانيم و از پيامبران قرار مى دهيم.
📔 داستانهائی از زندگی علماء: ص۳۲
#داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia