eitaa logo
داستانهای جالبناک❤️
43 دنبال‌کننده
45 عکس
14 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مباحثه فقاهت
🔹️ آیت الله العظمی شبیری زنجانی (دام ظله): 🔸️ آقای آخوند(همدانی) نقل می‌کرد: آقای که استاد ما در تهران بود و ما نزد او درس خارج می‌خواندیم و از اعلام درجه یک ایران بود می‌گفت: من طلبه بودم -گویا در مدرسه محمودیه تهران_ مقدمات _مثلاً سیوطی_ می‌خواندم. و بود که در حجره ساکن بود و کسی را بدان راه نمی‌داد. 🔸️ می‌گفتند او علم کیمیا می‌داند، من با او طرح دوستی ریختم و او مرا به حجره‌اش راه داد؛ چندی بعد از او خواستم که از این علم به من یاد دهد. او گفت به دردت نمی‌خورد! من اصرار کردم او دستوراتی داد و چیزهایی را گفت که من تهیه کنم. 🔸️ در این هنگام برخی از اهالی نور به تهران آمده و به مدرسه ما آمدند، آن‌ها می‌خواستند مشرّف شوند؛ به من گفتند تو می‌آیی؟ گفتم نهایت آرزوی من است... با آن‌ها به سوی مشهد حرکت کردیم، به سبزوار که رسیدیم آن‌ها مایل شدند خدمت برسند، من هم در جمع آن‌ها خدمت حاجی رفتم. پس‌ از زیارت حاجی، آن‌ها برخاستند بروند من هم خواستم بروم که حاجی به من گفت تو بایست!! 🔸️ من از آن‌ها فاصله گرفتم، حاجی فرمود ، راه دیگر در پیش گیر!! من در شگفت شدم چون داستان آموزش کیمیا را به هیچ‌کس نگفته بودم! 📗 حکایات نورانی، ص۱۷. ┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄ 🌐 کانال "مباحثه فقاهت" 🆔 @mobahathah_ir