eitaa logo
دعوت به نماز🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
663 ویدیو
206 فایل
بسم الله النور مطالب کانال: 🔰 شنبه: دعوت به نماز 🔰 ۱شنبه: نماز در دوره اول رشد 🔰 ۲شنبه: نماز در دوره دوم رشد 🔰 ۳شنبه: نماز در دوره سوم رشد 🔰 ۴شنبه: موانع نماز 🔰 ۵شنبه: اسرار نماز 🔰 جمعه: راهکارهای جذب به مسجد شناسه ارتباط: @namaznor
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ گفته شد: یکی از اموری که برای تطهیر باطن اصل است و برای آن باید تلاش کرد، از میان برداشتن حب نفس است. چون فرموده اند: راس همه‌ی خطیئه ها و لغزش‌ها و سر آغاز همه ی حجاب‌ها مساله‌ی حب نفس است. حب نفس چیست؟ اگر به این مسائل توجه کنیم و خداوند روزی عمل به ما بدهد اینها سرمایه ی عملی است. ما از عالم ملکوتیم و خداوند سبحان فرمود نفخت فیه من روحی. ما آن سویی هستیم. در بدو خلقت ما استعداد محض بودیم. یعنی هیچ کدام از استعدادهای ما به فعلیت نرسیده بود و تمام کمالات به صورت استعداد در ما وجود داشت. در حدیثی امام صادق علیه السلام فرمودند: کودکان از سن ۱۲ سالگی قدرت عقلانیشان شکوفا می شود و بچه های زیر ۱۲ سال قدرت تعقل ندارند و بر همین اساس تنبیه و تشویق مهم نیست و تاثیر چندانی ندارد، باید با بچه ها مدارا شود. پس بر اساس فطرت قدرت تعقل ما بعد از حدود ۱۲ سال رشد می کند و زیر این سن ما فقط استعداد و قوا هستیم و باید این قوا شکوفا بشود. برای شکوفایی استعدادها و رسیدن به کمالات ما گرفتار این بدن شده ایم. 📚 استاد سعادتفر ۴۰ @davat_namaz
ما گرفتار عمل شده‌ایم و هر کاری که می کنید آن آخرین کار ملاک است. یک مثال: یک شاگرد یا یک دانشجو در طی سال درس می خواند اما میزان، قبولی آن امتحان آخر است. بر همین اساس می گویند میزان در فعلیات یعنی کارهایی که انجام می دهیم آن صورت آخری است. ما هم وقتی از دنیا می خواهیم برویم میزان کارهایمان آن صورتی است که با آن از دنیا می رویم. برای همین دعا می‌کنیم که عاقبت به خیر باشیم. ممکن است ما با توجه به تعلقاتی که داریم رنگ های مختلفی را عوض کنیم. ما در یک جهاد و مبارزه هستیم که باید ببینیم آخر به کجا ختم می شود. گفته شد که ما استعداد محض بودیم و فعلیتی نداشتیم. برای شکوفایی گرفتار این بدن شدیم و این بدن هم باید رشد کند تا سن ۱۲ سالگی یک کمال پیدا بکند و از این سن تازه قدرت عقلانی باز میشود. حالا بسم الله. و این کم کم مقدمات بلوغ است. همین که من گرفتار این بدن شدم با یک چیز ملموسی در تماس شدم. دست و پا و پوست و… دارم برای خودم تشخص می بینم و آن را به خودم نسبت می دهم و این می شود تعلق. از بدنیا آمدن تا وقتی قدرت عقلانی ما شکوفا می شود ما همش با محسوسات در ارتباط بوده ایم، دیدیم، شناختیم، به ما نشان داده اند گفته اند این آب است. ما فهمیده ایم آب است. این در است… خود این توجه یک حجاب را برایمان درست کرده، یک علاقه هم درست شد. این دست من است پس دوستش هم دارم. حب ها هم می آید. غذا برایم نیرو می آورد پس یک علاقه به غذا هم شروع شد. لباسم مرا حفظم می کند پس علاقه‌مند می‌شود. بعد مسکن، بعد رشد می کند غرائزم رشد پیدا می کند‌‌. برای برطرف کردن غرائز و خواسته‌هایی که پیدا می کنم حبی دیگری ایجاد می شود. همین طور این حب‌ها رو به زیاد شدن است. در یک کلام هر یک از این حب‌ها یک رنگی به من می دهد. من را متلون و رنگارنگ می کند‌. حب بدن، حب غذا، حب مسکن، همه‌ی اینها رنگ هایی به من می دهد. و ما همه ی اینها را در یک کلام می‌گذاریم حب نفس. اگر بخواهیم مساله را با دید وسیع تری نگاه کنیم، حب نفس یعنی: ماسوی الله. غیر از خدای سبحان هر چه هست می شود حب نفس. او را اگر ببیند همه را برای این می خواهد. تعلقات و حجاب ها و محبت ها و در یک کلام حب نفس مرا گرفتار کرده اند و می ایند پر و بال انسان را برای آن سیر باطنی و معنوی می شکنند. 📚 استاد سعادتفر ۴۰ @davat_namaz
توجه به دعای کمیل : وَ قَدْ أَتَيْتُكَ يَا إِلَهِي بَعْدَ تَقْصِيرِي وَ إِسْرَافِي عَلَى نَفْسِي مُعْتَذِراً نَادِماً مُنْكَسِراً کسر به معنی شکستن است. منکسر یعنی کسی که شکسته شده. چه از من شکسته شده که می گویم من منکسرم؟ من که اعضا و جوارح ظاهریم الحمد الله سالمند. من که زندانی نیستم. در خیابانها می روم و می آیم. پس یک زندان دیگر ی هم هست که من انجا گرفتارم غیر از شکسته شدن دست و پای ظاهری شکسته شدنی را دارم که حس نمی کنم آنرا. برای همین می فرمایند در این دعاها باید ادراک ان بلا و مصیبت بشود و بعد خلاصی را درخواست کرد . و گفت خدایا این تعلقات پرو بال مرا شکسته من قدرت پرواز ندارم.. من گرفتار این تعلقات و حب ها و محبت ها شده ام و نمی توانم پیش بیایم. احتیاج به دستگیری دارم. باید کسی مرا از زمین بلند کند. این حب ها انسان را شکسته بال می کند. وقت خواندن این عبارت باید به تعلقات و حجاب ها و محبت ها و در یک کلام حب نفس که ما را گرفتار کرده اند باید توجه کرد . به تعبیر دیگری من با این تعلقات اسیر شده ام . زندانی شده ام. هم و غم من شده است اینها. از صبح تا شب می دوم که یا شکم خودم را سیر کنم یا شکم دیگران را سیر کنم. یا برای خودم مسکنی تهیه کنم یا برا ی دیگران … و این محبت ها سبب رزایلی برای من می شود وقتی می بینم یک نفر دیگر می خواهد کاری را انجام بدهد نسبت به او حسادت پیدا می کنم. بخل هم پیدا می کنم. نسبت به مال حرص هم پیدا می کنم. جنگ ها و دعوا ها از این جا شروع می شود . کینه ها از اینجا شروع می شود . اینکه فرموده اند راس هر خطیئه ای حب نفس است .یا راس هر خطیئه ای حب دنیا است. دنیاا هم از فروعات نفس است . و در قسمتی دیگر از دعای کمیل می گوییم حَبَسَنِي عَنْ نَفْعِي بُعْدُ أَمَلِي (آمَالِي) خدایا من زندانی شده ام. علاقه هایی امده دور مرا گرفته و من وسط این زندانم . و از زندان بیرون نمی توانم بروم. از زندانی قدرت حرکت و پیشرفت گرفته می شود . عن نفعی : از چیز هایی که می توانست سود مند من باشد من زندانیم . عاملش هم امال و ارزو ها ست که مرا زندانی کرده است. و بعد از خدا چه در خواست می کنیم ؟ از خدا می خواهیم که در زندان را باز کند تا ما از این بندها رها شویم . و به همین دلیل در ابتدای دعا می گویید : اللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ خدایا ان گناهانی که حبس کرده اند دعا را . چون این دعا از من صادر می شود . وقتی اصل زندانی است. فرع هم به تبع او زندانی است. روح من زندان است. پس دعایم هم زندان است و اجابتی هم نمی شود . چون دعا بالا نمی رود که اجابت بشود وگر نه که او فرموده : ادعونی استجب لکم. سر اینکه در اول دعا می گویید که : اللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ این است که بگویید خدایا شب جمعه است. بیا این در را باز کن . مگر تو وعده نداده ای که غفرانت را روزی می کنی . از جمله ی کرامت هایت بیا و این در را باز کن و مرا نجات بده. مرا نجات بده یعنی من صاحب این علاقه ها نباشم. پس حب نفس این علاقه ها و آثار آنها شد و در تطهیر باطن یعنی انسان با یاری خدای عز وجل توسل به حضرتش و توسل به اولیء الله این در را باز کند. 📚استاد سعادتفر ۴۰ @davat_namaz
اول انسان توجه به علاقه هایش پیدا می کند، به حب نفس هایی که دارد. به انکسار و شکسه شدن خودش. به زندانی بودن و اسیر بودن خودش. با توجه به اینها فهمیدم زندانی هستم. می بینم بیرون هم نمی توانم بروم. پس صدایم به استغاثه و کمک رسی بلند می شود و فریاد می زنم هم صدا با دعای عرفه ی ابی عبد الله علیه السلام: أَنْتَ الَّذِي أَزَلْتَ الْأَغْيَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِكَ، حَتَّى لَمْ يُحِبُّوا سِوَاكَ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى غَيْرِكَ خدا یا تو آمدی و این غیرها را از دل اولیاء و محبوبینت پاک کردی تا آنکه آنها غیر تورا دوست نداشته باشند و به غیر تو وابسته نشوند. این مناجات ها در عین اینکه مناجات و تضرع است چه مفاهیم بلندی در آنها نهفته شده است. دارد به ما معرفت نفس می دهد. مثلا در این ذکر شریفه که مشهور است به ذکر شریف یونسیه: لا إله إلا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين این اگر لقلقه ی زبان باشد فایده ای ندارد. تو اول باید فکر کنی و از برکات این ذکر ظهور کمالات است. یعنی شخص ابتدا باید یک کمالاتی را پیدا بکند بعد با گفتن این ذکر این کمالات ظاهر بشوند. و استاد بصیر اول این ذکر را به شاگرد نمی دهد... اول باید من الظالمین را درک کرد. به ظلم خودش واقف بشود. بفهمد چه کرد است. ظلم به چه کسی کرده ام؟ چه کارهایی ظلم بوده است؟ بعد ان وقت برای خلاصی اش بگوید: لا إله إلا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين خدایا این ظلم های من. این زندانی بودن های من. این انکسار های من که من خودم برای خودم درست کرده ام. حالا تو مرا خلاص کن. 📚 استاد سعادتفر ۴۰ @davat_namaz
در ایام عاشورا با عزاداری‌هایتان به حضرت ابی عبد الله علیه السلام بگویید حَبَسَنِي عَنْ نَفْعِي بُعْدُ أَمَلِي (آمَالِي) من زندانیم. میشود شما لطف کنید شما که مقام خاص دارید و من نمی فهمم و فقط یک شرح الاسمی می فهمم که آن را هم از خودتون یاد گرفته ام برای شما نزد خدا یک شان خاصی است . آنهم شانی که فرموده اند نیست در روز انبیا و ملائکه از خدای متعال اجازه ی رفتن به زیارت ابی عبد الله را درخواست می کنند . این چه شخصیتی است که انبیا در خانه اش زانو می زندد. و همه ی این مقامها بر می گردد به مقام رسول اکرم صل الله علیه و آله و خود ابی عبد الله الحسین علیه السلام در عصر عرفه می گوید: اللهم انا نتوجه اليك في هذه العشية التي فرضتها و عظمتها بمحمد نبيك و رسولك و خيرتك من خلقك خدایا ما در این عصر عرفه به تو رو اورده ایم اما به شفائت رسول اکرم صل الله علیه وآله و ما اینها را از زبان امام سجاد عرض می کنیم . امام سجاد علیه الاسلام می فرماید: خدایا من وسیله ای ندارم الا دو وسیله، إِلٰهِى لَيْسَ لِى وَسِيلَةٌ إِلَيْكَ إِلّا عَوَاطِفُ رَأْفَتِكَ، وَلَا لِى ذَرِيعَةٌ إِلَيْكَ إِلّا عَوَارِفُ رَحْمَتِكَ اینکه اول رافت و مهربانیت را به سمتم متمایل بکنی. عوارف رحمتک یعنی آن عواطف شناخته شده ی تو مگر خودت نگفتی رحمتی وسعت کل شیء، رحمت من همه چیز را فرا می گیرد. من هم یک شیئی هستم وسیله‌ی دوم: شَفَاعَةُ نَبِیِّکَ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ، وَمُنْقِذِ الْأُمَّةِ مِنَ الْغُمَّةِ. خدایا وسیله ی دوم شفاعت نبی رحمه، پیامبر توست. شخصیت رسول اکرم صل الله علیه وآله چه قدر عظیم است که ائمه علیه السلام به رسول اکرم صل الله علیه وآله متوسل می شوند. آنها شفاعت پیامبر را می خواهند. 📚استاد سعادتفر ۴۰ @davat_namaz
✍ در ادامه ی بحث سر طهارت به این رسیدیم که حقیقت انسان" نفخت فیه من روحی" است. برای روح ما مراتبی است. نازلترین مرتبه ی روح ما این مرتبه ی بدن است. در حقیقت این تمثل یافته‌ی همان است. توجه به این مراتب نازله را اسمش را می گذاریم حب نفس. گاهی ما به این مراتب پایین نفس توجه می کنیم یعنی این بدن. گاهی به مراتب عالیه آن و حقیقت آن را مورد توجه قرار می دهیم. پس این حب نفسی که در روایات داریم راس هر خطیئه ای است و بزرگترین مانع سر راه پیشرفت ما است زمانی است که توجه ما معطوف این مراتب پایین و نازله می شود. این بدن نازلترین مرتبه ی نفس است که ما به آن توجه می کنیم یعنی همین خوردنها و امیال و خواسته هایی که وجود دارد، اگر اینها صرفا برای خودشون شدند، توجه به اینها برای ما حب نفس را می سازد. پس حب نفس چیزی جدای از ما نیست، هرچه هست خود ما هستیم. و سرچشمه ی همه ی دعوا ها و نزاع ها و گرفتاریها به خاطر توجه به همین مرتبه ی نازله است. چون ما همه چیز را برای این مرتبه فکر می کنیم و می خواهیم، در نتیجه از این همه‌ی رذائل اخلاقی و امور دیگر نشات می گیرد. بخل، حسادت، حقد و کینه و… نتیجه ی توجه به این مرتبه ی نازله (منشا تمام بدی ها) است. اگر توجه نفس به این مرتبه ی نازله و پایین شد، از آن مراتب عالیه باز می ماند و نسبت به آنها عقیم می شود و در همین امور باقی می ماند تا از دنیا برود. و گفتیم در فعلیات آن صور آخر مورد نظر است یعنی آن صورت آخر. مثال دانش آموزی که یک سال را درس می خواند ولی ملاک آن امتحان آخر است. ما هم در فعلیات یعنی کارهایی که انجام می دهیم ملاک آن صورت آخر است. ببینیم وقت از دنیا رفتن چه می شود. 📚 استاد سعادتفر ۴۱ @davat_namaz
هدف کلی در تمام ریاضت های نفسانی، دستوراتی که اسلام داده است و در سه چیز خلاصه می شود: اول: دور ساختن هرچه غیر حق است از خود دوم: مطیع و رام ساختن نفس اماره در مقابل نفس مطمئنه سوم: تلطیف روح، لطیف کردن روح برای پذیرش کمالاتی که برایش وجود دارد چون روح ما وقتی دارای یک سری حجاب ها باشد، ظرفیت پذیرش آن کمالات برایش نیست و هدف ریاضات جدا کردن ما سوی الله است و توجه به این مراتب نازله برای انسان سو الله(غیر خدایی) را درست می کند و این توجهات ما را از توجه به آن ساحت قدس ربوبی باز می دارد و وقتی باز داشته شدیم نمی گذارند آن کمالات در انسان به فعلیت برسند. مراد از قرب الی الله این است که: شخص مظهریت اسما و صفات را در هر مرحله ای که می تواند پیدا کند. نمونه‌ی عالیه این حضرات ائمه ی معصومین هستند. این طور نیست که آنها یک ترجمه و شرح الاسمی از اسماء را بلد باشند، آنها دارای آن اسمند. یعنی اثر اسم را همراه خود دارند. به عنوان مثال حضرت عیسی بن مریم علیه السلام مرده را زنده می کند یعنی مظهریت اسم شریف محی الموتی است. محیی است، حیات می دهد. حضرت عیسی بن مریم این قرب را دارند. تصرفاتی که شخص در امور می کند به خاطر مظهریتی است که در اسماء دارد و معنی قرب این است. اگر در اولیای خدا مظهریتی از این اسماء وجود داشته باشد به همان نسبت آنها این اسم را دارا هستند. این حب نفس و توجه به مراتب نازله نمی گذارد که این کماال ظهور پیدا کند یعنی اینکه شخص بتواند مظهر اسم محیی یا ممیت یا …. بشود. و همه‌ی اینها به اذن الله است. اینها همه اسماء اوست ولی این شخص صاحب آن اسماء شده است و به همان نسبت قرب به خدای متعال دارد. وقرب امری نیست که با گفتن و شنیدن پیدا بشود. ریاضت های نفسانی که می‌گوییم برای این جاست. یعنی نفس به مرتبه ای برسد که آن اسم در آن ظهور پیدا بکند و آثار آن اسم هم برایش وجود داشته باشد. می فرمایند در واقع انسان باید به حقیقت خودش که همان حصه‌ی وجودی اوست توجه پیدا کند و اتصال این حصه‌ی وجودی با هستی ملاک است. از دریا ممکن است کانال هایی جدا شده باشند ولی اینها متصل اند ولی گاهی لایه هایی بین این دریا و این کانال ها فاصله می شود. آب توی کانال ها هست ولی وصل نیست‌. باید کانال لای روبی بشود تا دوباره وصل شود‌. حقیقت این است که ما اصل و حقیقتمان او ست. ما جلوه ایم. اما گاهی در این حصه های وجودی لایه هایی و حجاب هایی قرار گرفته و اتصال به این دریا را قطع کرده و نمی گذارد آن آثار ظهور پیدا کند. و این حجابها همین توجه به مرتبه ی نفس ماست. چون خود را اینگونه دیده ایم و این بدن برایمان جلوه کرده و امیال و خواسته های این را برایمان می خواهد خیلی از چیزهایی که ترک می شود به خاطر توجه به این مراتب نازله ی نفس است. می خواهید شب بلند شوید برای نافله ی شب، بلند نمیشود چون بدن می خواهد بخوابد و من هم به خواب این بدن توجه دارم پس می گویم بخواب و بلند نمی شوم. شرکت در امری که می دانیم فضیلت بالایی دارد مثلا جماعت ولی توجه به بدن مانع می شود و نمی گذارد. یا جبهه ی و جنگ. شخص نمیرود چون ممکن است لطمه ببیند و کشته شود. این میشود حجاب و نمی گذارد دستور حق را اطاعت کنم. همه ی توجهات مربوط به این مرتبه ی نازله، حب نفس است. 📚 استاد سعادتفر ۴۱ @davat_namaz
غرض از طهارت در نماز این است که انسان به این مراتب عالیه معطوف توجه بکند و به جای توجه به مراتب نازله. آن وقت در سایه ی دستورات شرع قرب یا مظهریت را نسبت به اسما و صفات پیدا بکند. ولی متاسفانه گاهی این توجهات آنقدر شدید است که خداوند سالها عمر به او داده ولی توجهش به مراتب نازله ی نفس است و با همین صورت اخیر از دنیا میرود و در این مهلکه ها هلاک می شود و می ماند و زمانی متوجه می شود که راه برگشت نیست و تازه متوجه می شود که چه بوده است، آنوقت دیگر محروم است و عذاب الیم که در قرآن گفته شده است مربوط به جدایی نفس است از ذات اقدس حق . چون عذاب الیم نسبت به این جسم اصلا نمی تواند صورت بگیرد. همانی که حضرت امیر در دعای کمیل می فرماید : وَرَبِّي، صَبَرْتُ عَلَىٰ عَذَابِكَ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَىٰ گیرم که من بر این عذاب های جسمانی که اینها هم سختند صبر کردم اما عذاب الیمی که عذاب فراق است دیگر قابل تحمل نیست. این حصه‌ی وجودی از آن دریا جدا است و برای همیشه محروم است. اتصال به دریا، اتصال به آن هستی و اسماء و صفات و کرامات است و قطع از این هم با مرگ. و شخص نتوانست خود را وصل کند این است که قرآن می فرماید خالدین فیها ابدا ( عده ای در آن جهنم ابدی هستند ) این لایه ها آنقدر ضخیم شده که نمی گذارد این کانال به آن دریا وصل بشود و الی الابد دیگر محروم مانده و نمی تواند پیش برود و دیگر در آنجا راهی برای اتصال نیست. اما اگر در هنگام مردنش با اتصال از دنیا رفت خالدین فیها ابدا نیست. ممکن است لایه هایی و کدوراتی باشد ولی وصل است، جدایی همیشگی برایش نیست. برای این توجه به مراتب نازله اسامی مختلفی گذاشته شده که موضوع بحث نیست. مثلا نفس اماره إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي که نفس اماره بسیار امر به بدی و جدایی می کند. حقیقت حب نفس در این توجه به نفس است و راههایی برای جدا شدن از این حب ها وجود دارد. 🤲 دعا کنیم که عاقبت به خیر از دنیا برویم و با قطع از این دریا از دنیا نرویم. 📚استاد سعادتفر ۴۱ @davat_namaz