هدایت شده از شهرستان ادب
🔻قلب دین
(شعری از #مهدی_زارعی به مناسبت سالروز شهادت #امام_صادق علیهالسلام)
▪️در احتضار، از لب آیینه خون چکید
شاعر نوشت: توطئه، شب، کینه، سَم، شهید!
آیینه که شکست، غزل ماند و مرگ، بعد
واژه به واژه جان به لب بیتها رسید
ادیان تازه از همه سو شعر را گرفت
هر کس به زعم و سود خودش دینی آفرید
دین نه، که یک مترسک پوشالی مهیب
دین نه، که یک عجوزۀ صد چهرۀ پلید
«صوفی» به اخم، گفت که باید برای دین
کِز کرد و کنج عافیت و عزلتی گُزید
«زندیق» مست و بیخود و لایعقل و خراب
خندید و بادِ قهقههاش سمت دین وزید
هر گوشۀ زمین خدا، عنکبوت کفر
تاری به گِرد پیکر زخمی دین تنید
این جای شعر، نوبت او بود، او که شد ـ
بر هر چه قفل بستۀ دین، دست او کلید
او آمد و به کالبد مردگان شهر
با واژههای روشن و قدسیش جان دمید
رگهای سرد و منجمد مذهبی علیل
لبریز خون تازه شد و قلب دین تپید
هرچه مراد و پیر و بزرگ و عزیز بود
در حلقۀ ارادت آن مرد شد مرید
او که نسیم بود و از این بیت که گذشت
دیگر کسی نشانی از او در غزل ندید
یعنی که باز پنجره را دست باد بست
یعنی گلی شکفت، ولی دست مرگ چید
🔗 #کابوس_شاخه_های_شکسته مجموعه شعر «مهدی زارعی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com
☑️ @ShahrestanAdab
هدایت شده از شهرستان ادب
🔻بهشت
(شعری از #مبین_اردستانی به مناسبت میلاد #امام_رضا علیهالسلام)
▪️وقتی از ذوق و شوق زیارت
التهابِ جنون در سرم بود
چشمم افتاد به چشمهایش
خادم زائران حرم بود
دیدم از آتش عشق مولا
سوخته جامهی عقل و هوشش
شال سبزی چنان عاشقانه
دست انداخته روی دوشش
بیدل و شاد بود او از اینکه
حافظ حرمت شاه طوس است
مولوی مستیاش را ندارد
چون که او مست شمسالشموس است
در طوافی خوش و کودکانه
گشته بودم تمام حرم را
گرچه هر سوی آن آشنا بود
باز گم کرده بودم خودم را
رفتم و گفتم آقا ببخشید!
(محو در نور گنبدطلا بود)
گفتم آقا کجایید؟ هستید؟
(غرقِ دریای لطف رضا بود)
وه چه حال خوشی داشت سید
هرچه احوال خوش را چشیدم
هرچه رفتم به هر سو به هرجا
خوشتر از او به عمرم ندیدم
عاشقی را چه زیبا بلد بود
شور تازه به آب و گلم داد
گرچه سرخیلِ گمگشتگان بود
راه خوبی نشانِ دلم داد
وه که عاشق به او میتوان گفت
هرکه اینگونه سرگشته باشد
هرکه با پای دل صحن در صحن
دم به دم، رفته... برگشته باشد
آنطرفتر سوی کفشداری
کفشهای خودم را که بردم
فارغ از دیگران، کفشها را...
نه! خودم را امانت سپردم
با خودم گفتم اینجا بهشت است
هیچجا اینقَدَر محترم نیست
گفتم این من نه! این من نه! این من
لایق پاکیِ این حرم نیست
رفتم و در هوای زیارت
عاشقانه، چه بیخویش رفتم
هرچه از شرم پا پس کشیدم
با خجالت کمی پیش رفتم
چشم بستم، گشودم، چه دیدم؟
دیدم آری که ابر بهارم
آری آن هم چه ابری! چه ابری!
که ضریحی در آغوش دارم
السلام علیکی شنیدم
من نگفتم کس دیگری گفت
آخر آنجا که من من نبودم
آری از من من بهتری گفت
من نبودم، چه بودم؟ که بودم؟
هرچه بودم فراموش کردم
هرچه گفتم من دیگری گفت
من فقط مو به مو گوش کردم
هرچه دیدم به چشمی دگر بود
من به گوشی دگر گوش کردم
هرچه گفتم زبانی دگر گفت
بودنم را فراموش کردم
خیس باران فقط مویه کردم
از خودم شکوه کردم دمادم
حرفهای دلم را بلد بود
چیز دیگر نیامد به یادم
گفتم ای جان! دل من گرفته
دوست دارد ببارد بموید
ابر دلتنگِ هر سو دویده
غیرِ باران چه دارد بگوید؟
یادِ او خوش که خطّ نگاهش
دید بال کبوتر ندارم
یادِ من داد هر سو که رفتم
چشم از گنبدت برندارم
کاشکی تا ابد تا همیشه
بندهی آستان تو باشم
خادمِ زائرانت اگر نه،
زائرِ خادمان تو باشم
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/لحظه-های-بی-ملاحظه
#شعر_رضوی
☑️ @ShahrestanAdab
هدایت شده از شهرستان ادب
🔻دزدِ قدیم
(تازهترین سرودۀ انتقادی استاد #مرتضی_امیری_اسفندقه)
▪️«در هیچ دوره دزد چنین معتبر نبود
دزدی گناه بود در ایران هنر نبود
او را ندیده بود کسی و نمیشناخت
نامی نداشت دزد و چنین نامور نبود
خاور نمیشناختش و هیچ جلوهای
از او هر آینه به شبِ باختر نبود
دستش نبود رو و نمیزد به طبلِ فُحش
در پرده بود دزد و چنین پردهدر نبود
از او سراغ، اهلِ محل هم نداشتند
اینگونه در تمامِ جهان مشتهر نبود
دزد قدیم زحمت بسیار میکشید
سردرد داشت دزدی و بیدردسر نبود
دزدان قدیم در دلِ شب راه میزدند
در روشنایِ روز از آنها خبر نبود
دزدی شگون نداشت به وقتِ اذانِ صبح
دزدِ قدیم، سارقِ وقتِ سحر نبود
رویی نداشت دزد که حاضر شود به جمع
در خلق هیچ، از همه اینگونه سر نبود
میزد به چاک رویی اگر دیده بود گاه
یعنی به فکرِ خواستنِ آستر نبود...»
🔗 ادامۀ این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11646
🔗 آثار استاد امیریاسفندقه را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
www.adabbook.com/
#شعر_اعتراض
☑️ @ShahrestanAdab
هدایت شده از شهرستان ادب
🔻نامسلمان
(چند رباعی تازه از #میلاد_عرفانپور)
▪️کفریم، تو زنده کن به ایمان ما را
عیبیم، تو رحم کن بپوشان ما را
صبر تو کشاندهست به عصیان ما را
اینقدر مخواه نامسلمان ما را
▪️کی میشود از مهر تو، شرمنده نشد
یا بندهنوازی تو را بنده نشد؟
از خشم تو بندۀ گنهکار گریخت
اما به کسی جز تو پناهنده نشد
▪️آن محرم چشمههای تسنیم، کجاست
آن سینۀ خالی از غم و بیم، کجاست
گیریم که بگذرد خداوند از ما
ذوقی که بهشت را بفهمیم کجاست؟!
▪️اشک آوردم، آتش آه آوردم
هم نامه و هم روی سیاه آوردم
هرکس به تمنای تو چیزی آورد
من هیچ نداشتم، گناه آوردم
▪️با آنکه دمی نبوده خرسند از من
هرگز نبریدهاست پیوند از من
از این همه عیبپوشیاش حیرانم
انگار حیا کرد خداوند از من!
▪️از تن بگذر، تدارک رفتن کن
تاریک نمان، چشم و دلی روشن کن
عریانی محشر است، در پیش رفیق!
احرام نبستی، کفنی بر تن کن
▪️ای نفس! تو را نمازِ خجلتباریست
هر رکعت تو، منت بیمقداریست
مغرور مشو، به داغ پیشانی خویش
در فاصلۀ دوسجده، استغفاریست
▪️در سینه، هزار عیب پنهان داریم
از کعبۀ دل، روی به شیطان داریم
هیچیم و غم فلان و بهمان داریم
موریم و گلایه از سلیمان داریم
🔗 آثار «میلاد عرفانپور» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
Adabbook.com
☑️ @ShahrestanAdab
هدایت شده از شهرستان ادب
24.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی #محمدرضا_طهماسبی در مراسم پیاده روی #اربعین، #کاروان_شاعران_و_نویسندگان_ایرانی، آبان ۱۳۹۶
(به مناسبت شب اول ماه #محرم)
🔗 کتاب #واژگان_واژگون اثر «محمدرضا طهماسبی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/واژگان-واژگون
☑️ @ShahrestanAdab
هدایت شده از شهرستان ادب
🔻شعرهای صادقانه
(شعری از #محمدمهدی_خانمحمدی به مناسبت میلاد #امام_صادق علیهالسلام)
▪️با نگاه روشنت پلک سحر وا میشود
تا تبسم میکنی خورشید پیدا میشود
خط به خطّ صفحۀ پیشانیات اشراقی است
صبح صادق در همین تصویر معنا میشود
فیلسوفان را اشارات تو عاشق میکند
آرزومند شفایت ابنسینا میشود
مست از یاقوت سرشار کلامت میشویم
با جواهرهای نابت فقه پویا میشود
از حدیثت عالمان اعجاز را آموختند
هر که یک دم با تو بنشیند مسیحا میشود
احسنالصدق است هر بیتی که در وصف شماست
شعرهای صادقانه بهترینها میشود
🔗 #هیاهو را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/هیاهو
#شعر_آیینی
☑️ @ShahrestanAdab
هدایت شده از شهرستان ادب
🔸مجموعه شعر #مرور_پنجره_ها سرودهٔ #سیدوحید_سمنانی در پانزدهمین دورۀ جشنواره «شعر فجر» برگزیده شد. گفتنیست این مجموعه شعر توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است.
🔹مؤسسۀ شهرستان ادب و همۀ هنرمندان همراه با این مجموعه این موفقیت را به آقای سمنانی تبریک گفته و برای این شاعر خوب کشورمان آرزوی توفیقات روزافزون دارد.
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
www.adabbook.com
☑️ @ShahrestanAdab