این محبّت آسمانی است یا زمینی است؟
این کشش فقط خیالی است یا یقینی است؟
اینکه میکِشد مرا بهسوی تو چه جذبه ای است؟
حالو روز عاشقان چگونه اینچنینی است
تاول شکفته زیر پای زائر تو را
بوسه میزنم که موسم ستارهچینی است...
از نجف پیاده سوی کربلا روان شدن
مثل اشکهای الغدیری امینی است
کربلا چه قرنها بر او گذشته و هنوز
از معلمان مهربان درس دینی است!...
عشقعشقعشقعشقعشقعشقعشقعشق
این صدای پای زائران اربعینی است
#مهدی_جهاندار
#اربعین
@mehdi_jahandar
هدایت شده از شهرستان ادب
24.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی #محمدرضا_طهماسبی در مراسم پیاده روی #اربعین، #کاروان_شاعران_و_نویسندگان_ایرانی، آبان ۱۳۹۶
(به مناسبت شب اول ماه #محرم)
🔗 کتاب #واژگان_واژگون اثر «محمدرضا طهماسبی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/واژگان-واژگون
☑️ @ShahrestanAdab
#زیارت
#اربعین
#پیاده_روی_مجازی
پیاده روی مجازی به طرف کوی معشوق🚩🚩🚩
سلام باتوجه به اینکه راهپیمایی بزرگ اربعین امسال برگزارنخواهد
شد با کلیک بر روی لینک زیر به صورت مجازی درسرزمین عشق و عاشقی قرار بگیرید
لازم به ذکر است که تصاویربه صورت سه بعدی بوده وبا کلیک بر روی علامت قرمز که درهرتصویرمشاهده میشود به حرکت خود ادامه داده تا وارد کربلا ونقطه ی پایانی سفرشوید.
التماس دعا
👇
http://haram360.ir/
به وقت #دلتنگی
🔹🔹🔹🔹🔹
یادش به خیر!
شب بود و هوا سرد و کمی یخ زده بودیم
گفتم به رفیقم که چه سوزی! چه هوایی!
با خنده در آن سردی شب گفت برادر!
یک جرعه برو چای بزن، بلکه نچایی
از موکب پشتی قدحی چای گرفتم
می گفت که این بادۀ عشق است، نه چایی
تا جامی از آن باده زدم عقل پرید و
حیرت زده گفتم که چه تشبیه به جایی...
🔹🔹🔹🔹🔹
#اربعین
ا.ح.کمال
🔹🔹🔹🔹🔹
زائران صاف وساده می آیند
نامه ها سر گشاده می آیند
عابدان شکسته دل اینجا
پی دار العباده می آیند
سالکان از طریق طی الارض
چشم بر هم نهاده می آیند
اربعینی تبارها هر سال
جاده ها را پیاده می آیند
گاه مثل مسافری تنها
گاه با خانواده می آیند
یا حسین آمده به استقبال
یا حسن اذن داده می آیند
عاقلان در پی برات بهشت
مستها بی اراده می آیند
دست در دست پیر میخانه
سرخوش از پای باده می آیند
که علی دست قادر ازلیست
رشته ماسوی به دست علیست
احمد علوی
#ناب
#اربعین
🔹🔹🔹🔹🔹
هدایت شده از حامد کاشانی
زیارت اربعین .pdf
625.7K
زیارتنامه #اربعین با ترجمه آسان و خط درشت
@kashani1395
🔹🔹🔹🔹🔹
#یا_حسین
#اربعین
چتر را می بندم و روی زمین می ایستم
زیر باران امام اولین می ایستم
اذن می خواهد به ایوان نجف داخل شدن
بین صف پشت سر روح الامین می ایستم
تا مگر من را ببیند شمس چشمان علی
کاهم و تا مرگ زیر ذره بین می ایستم
جسم و جانم جملگی قربانی دست خدا
تا ابد پای امیرالمومنین می ایستم
سرزنش عزم مرا چندین برابر می کند
میخم و سرشار عزمی آهنین می ایستم
می روم پای پیاده از نجف تا کربلا
من برای مِی شدن تا اربعین می ایستم
هر که پامالم کند مرگش فراخواهد رسید
مثل مین با مسلمین من پای دین می ایستم
إنّ فی حَبل الوَتین نبضٌ أُسَمّیهِ الحسین
تا قیامت با همین حبل المتین می ایستم
هرکجا نام حسین آید وسط خواهم گریست
هرکجا نام یل ام البنین می ایستم
محسن رضوانی
#کانون_شعر_دعبلانه
🔹🔹🔹🔹🔹
8.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#معرفی_مستند
#مستند
🌹شما چه کسی هستید؟🌹
🔹مستندی که به عشق و دلدادگی تعدادی از زوار و خدّام اربعین اباعبدالله علیه السلام می پردازد که بسیار دیدنی و احساسی ست.
🔹بعید می دانم کسی ببیند و اشکش جاری نشود.
👇👇
http://www.doctv.ir/category/7606
التماس دعا🌹
#کربلا
#اربعین
#دلتنگی
#جامانده
#اربعین
#شعر_منتخب
🔹فرصت نیست🔹
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق!
اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست
غمیست در دل جاماندههای کربوبلا
که هرچه هست یقین دارم از حسادت نیست
میان ما که نرفتیم و رفتهها، شاید
تفاوتیست در آغاز و در نهایت نیست
همیشه آنکه نرفتهست بیقرارتر است
همیشه آنکه نرفتهست، کمسعادت نیست...
خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد
نباید این همه دل دل کند که فرصت نیست
📝 #مریم_کرباسی
🌐 shereheyat.ir/node/3330
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
#اربعین
#کربلا
#چارپاره
🔹کاروان...🔹
کاروان رفت و اهلِ آبادی
اشک بودند و راه افتادند
چند فرسخ نگاه بدرقه را
در پی کاروان فرستادند
شوق رفتن به سرزمین بهشت
خسته میکرد کوه و صحرا را
غافل از این که راهزنها نیز
در کمیناند کاروانها را
دور شو، کور شو! صدا برخاست
قلبها را پر از مخاطره کرد
کاروان را به طرفة العینی
دستۀ دزدها محاصره کرد
ما نه سوداگریم نه تاجر
نیست جز نان و آب رهتوشه
زاد راه است التماس دعا
بار ما هست شوق ششگوشه
چشم سردسته ناگهان تر شد
لرزش شانهاش نمایان شد
بار دیگر نقاب خود را بست
اشک او در غرور پنهان شد
روی زانوی خود نشست آرام
راه را با اشارهای وا کرد
بعد سی سال سردی و تلخی
چایی روضه کار خود را کرد
کاروان نقطۀ سپیدی شد
محو شد رفته رفته در تصویر
همچنان ایستاده در صحرا
راهزن، بیتپانچه، بیشمشیر
نه کلاهی، نه خرقهای، تنها
یک لباس سپید بر تن داشت
از پشیمانیاش خبر میداد
چکمهای که به دور گردن داشت
سال شصت و یک غم و اندوه
کاروان حسین برمیگشت
دست غارت حریص شد، حتی
از سر کهنه پیرهن نگذشت
آب آزاد شد ولی آتش
در دل خیمهها پراکندند
قافیه کاشکه ربودن بود
زیور از گوش دختران...
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/1701
✅ @ShereHeyat