eitaa logo
دفاع همچنان باقیست
1.1هزار دنبال‌کننده
36.1هزار عکس
8.2هزار ویدیو
728 فایل
«لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ» مؤمن انقلابی، از صحنه مبارزه کناره‌گیری نمی‌كند. کسانی که از میدان مبارزه عقب‌نشینی می‌کنند، گروهى بی‌ایمان هستند. @Admin_Channel_Defa لینک ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
تو قَد کشیده ای،یاکه عمو کمان شده؟ و یا دوباره علمدار نوجوان شده بخند حضرتِ عباسِ سیزده ساله که خنده یِ تو برایِ حسین،جان شده دلم برای حسن تنگ شد تو را دیدم کریم زاده کریم است، این همان شده بگو علی و بگو مجتبی، بگو تکبیر بگو که نامِ تو کابوسِ شامیان شده بلند شو که نبینند می خورم به زمین که این غریبِ جوانمُرده ناتوان شده چه آمده به سَرَت که سرِ تو میاُفتد چه دید مادرم اینجا که نیمه جان شده به خیمه ناله‌ی نجمه،نزن نزن شده بود به گریه هر قسمِ من بمان بمان شده سپاه رویِ تو اُفتاد و آسیابت کرد پُر از تَرک تنت از ضربِ این و آن شده تو را برایِ رساندن زِ خاکها کَندم که نیمی از تو عیان، نیمه‌ای نهان شده صدای سینه ی تو میرسد به خیمه، بگو مزاحمِ نفست چند استخوان شده؟ چقدر رویِ تو را جایِ نعل پُر کرده چقدر روی دهانت پُر از دهان شده : 🖤 بر بیت بیت پیکر تو خیره‌ مانده‌ام آه ای غزل چگونه ببینم قصیده ات؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير،
روی جسمش نیزه و تیر و سنان افتاده بود زیر خنجر سر پناه کاروان افتاده بود شمر، با چڪمه به روی سینه اش می ایستاد در کنارش مادری قامت کمان افتاده بود جای خود را با لگدهای سَنان تعویض کرد خنجر کُندی که دیگر از توان افتاده بود یادگار مادر او را به غارت برده اند جامه‌ ی شاهی به دست این و آن افتاده بود شمر از گودال بیرون آمد و از بخت بد برق انگشتر به چشم ساربان افتاده بود نعلها طوری عمل کردند که از پیکرش گوشه‌ی گودال قدری استخوان افتاده بود در نگاه تار او اهل حرم می سوختند قرعه‌ی آتش به نام کودکان افتاده بود روی نیزه بستن سر، کار آسانی نبود از قضا این کار ار، دست کاردان افتاده بود بارش ظلمت، بیابان را به خون آغشته کرد بر زمین آیات ناب آسمان افتاده بود دخترش کنج خرابه ناگهان تبخال زد چون که یاد ضربه‌های خیزران افتاده بود : دست و پا كمتر بزن خيلى اذيت مى شوم مى شود زير لگد چشمى به خواهر وا كنى بى حيا آهسته تر، آهسته تر خنجر بزن كاشكى از گريه هاى مادرش پَروا كنى سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير،