┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت شانزدهم🔅•✾••┈
☀️همه فرار کردند . . .
هنگامی که در جنگ اُحد، مسلمانان از میدان نبرد فرار کردند و از اطراف رسول خدا(ص) پراکنده شدند! حالتی به من دست داد که تا آن روز چنین حالتی را تجربه نکرده بودم.
با تمام توان، پیشاپیش پیامبر(ص) شمشیر میزدم که لحظهای برگشتم و پشت سر خود را نگاه کردم؛ ولی حضرت را ندیدم! با خود فکر کردم پیامبر کسی نیست که از جنگ فرار کند. در میان کشتهها هم نبود؛ پس شاید خداوند او را از میان ما برده و در آسمان جای داده است! در این هنگام غلاف شمشیر خود را شکستم و با خود گفتم: در ادامهء راه رسول خدا با این شمشیر آن قدر میجنگم تا به شهادت برسم.
با تمام توان بر دشمن حمله کردم، آنها از مقابل من گریختند و راه باز شد که ناگاه دیدم رسول خدا بر روی زمین افتاده است و بر اثر #زخم_فراوان از حال رفتهاند. خود را به بالای سر آن حضرت رساندم. ایشان چشمانشان را باز کردند و از من پرسیدند : مردم چه کردند؟
عرض کردم: آنان به دشمن پشت کردند و شما را در میان دشمن رها ساختند و فرار را بر قرار ترجیح دادند.
در این هنگام، گروهی از افراد دشمن حملهی جدیدی کردند و #قصد_جان رسول خدا را داشتند.
پیامبر به آنان اشاره کردند و به من فرمودند: یا علی، حملهء آنان را پاسخ بده.
من نیز حمله کردم و از چپ و راست شمشیر زدم تا جمع آنها از هم پاشید و پا به فرار گذاشتند.
☀️(لحظاتی آرامش در جنگ پدید آمد)
رسول خدا به من فرمودند: یا علی، آیا صدای فرشتگان را که زبان به مدح و ثنای تو گشودهاند؟ و فرشتهای که نام او رضوان است، ندا سرداده است: «لا سیف الا ذوالفقار، لا فتی الا علی!» (شمشیری همچون ذوالفقار و جوانمردی همانند علی نیست!)
با شنیدن این بشارت، اشک شوق از چشمانم جاری شد و خداوند را بر این نعمت و لطفی که به من ارزانی کرده بود، شکر گزاردم.
☀️در حسرت شهادت
(جنگ اُحد به پایان رسید)
جمعی از یاران رسول خدا به شهادت رسیدند؛ ولی شهادت نصیب من نشد.
محرومیت از شهادت، بر من سخت گران آمد! رسول خدا با مشاهده ناراحتی و افسوس من، فرمودند: یا علی، مژده باد تو را روزی شهادت نصیب خواهد شد!
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist