✅ فرار از زندان #دولتو (۲)
در اين مدت، نه كسي به سراغمان آمد و نه چيزي از ما پرسيدند، تا اين كه آخر هفته، بازجويي شروع شد. اين بازجويي را يك #ستواندوم_فراري و خائن به عهده داشت و از لهجهاش كاملاً ميشد فهميد كه كُرد نيست.
حرفهايش اغلب در اين گونه موارد دور ميزد: «من ميدانم همه شما جاسوس هستيد و به نام #جهاد به اينجا آمدهايد، پس بهتر است پيش از اين كه مجبور شوم زبان شما را از پس گردنتان درآورم، به همه سؤالهايم پاسخ صحيح بدهيد.» ولي ما در پاسخ همه سؤالها، #شلاق و #شكنجهها، جز حقيقت چيز ديگري نداشتيم كه به او بگوييم. مرتب به خدا و تمام مقدسات قسم ميخورديم: «شما اشتباه ميكنيد، خدا شاهد است ما جاسوس نيستم و تنها به منظور خدمت به اين منطقه آمدهايم.» ولي او هرگز قانع نميشد و علاوه بر #پذيرايي از ما با #سيلي، #مشت، #لگد و #شلاق، با شقاوت تمام، #ريش ما را #ميكَند.
علاوه بر اين، تا آنجا كه ميتوانست، با عصبانيت تمام، به #زمامداران و #دولتمردان ما #اهانت ميكرد. چند بار از ما خواست پشت به انقلاب كنيم و حاضر به همكاري با آنان شويم. حتي چندبار در آن #سرماي_كشنده_كردستان، حدود #ده_دقيقه ما را در #داخل_يخچالهاي_بزرگ از نوع كانيتنر انداختند كه نزديك بود به طور كامل #منجمد شويم و #بميريم. بدين طريق، مدت #يك_هفته_تمام، زير انواع #شكنجههاي مختلف آنها قرار داشتيم.
گاهي به منظور #تضعيف_روحيه و #ايجاد_تزلزل و #وحشت در روحيه ما، ناگهان #بلندگوي نصب شده در اطراف محوطه اعلام ميكرد: «فلاني را براي #اعدام آماده كنيد!» ولي بعدها معلوم شد اين هم يك نوع بلوف به منظور ايجاد تزلزله در روحيه و درهم شكستن مقاومت آن شخص بوده است. در مدت بيست روز كه ما در زندان آنان بوديم، تنها يكي از برادران ما به نام #منصور_طاهري واقعاً محكوم به اعدام شد كه با مقاومت زياد، با #لبي_خندان از اين مرگ #استقبال كرد. پس از اعدام هم همه ما #جنازه آن #شهيد را به چشم خود مشاهده كرديم.
آنان #گوش و #بيني او را #پيش از كشتن و به #شهادت رساندن، به منظور اعمال فشار و شكنجه، #بريده و به شهادتش رسانده بودند؛ تا آنجا كه #قيافهاش مشخص #نبود و ما جنازه را با مشاهده ساعت مچياش كه در اين مدت هميشه آن را بر مچش ديده بوديم، شناختيم.
پس از گذشت بيست و پنج روز، گروه ديگري از برادران #جهادگر اعزامي از #مشهد را كه يكي از آنان پاسدار بود، دستگير و به زندان ما منتقل نمودند. بعد از مدتي كه گذشت و نسبت به هم اعتماد پيدا كرديم، خود او اين مطلب را به ما گفت. بدين طريق، #گروه_نوزده_نفري آنان، كه اكثرشان را نوجواناني مؤمن و مقاوم تشكيل ميدادند، به جمع ما افزوده شد. از اين جمع، يكي دو نفرشان #مهندس_مخابرات بودند. حدود پنج ماه و نيم تمام، همه ما در كنار هم در اين طويله زنداني بوديم. از قرار معلوم، گروههاي ديگري هم در مكانهاي ديگري زنداني بودند.
زماني به اين مطلب پيبرديم كه #روحاني_نماي_فاسد حجتالكفر و الكافرين #عزالدين(ضددين)حسيني به منظور #سخنراني به آنجا آمد و كليه زندانيان را براي گوش دادن به مزخرفات اين عامل امپرياليست در يك جا جمع كردند. او سخنراني خود را با تاختن به انقلاب و تهمت و ناسزا آغاز كرد.
هنوز چند دقيقهاي از سخنرانياش نگذشته بود كه طاقتمان سرآمد و در وسط سخنراني او شعارهايي سرداديم و همگي به صورت دسته جمعي فرياد زديم: #روح_مني_خميني، #بتشكني_خميني و بدين طريق، سخنراني سراپا هجو و مزخرفش را نيمهكاره در گلويش خفه كرديم.
دموكراتهاي جلاد با #ته_قنداق، #سرنيزه، #مشت و #لگد به جانمان افتادند و سعي كردند بدين طريق فريادمان را خاموش كنند و ما را وادار نمايند به ياوهگوييهاي ضددين حسيني گوش كنيم. تا جايي كه با كشيدن «گلنگدن» و مسلح كردن تفنگ، ما را #تهديد به #اعدام_دستهجمعي نمودند؛ ولي بچهها با #سروصورت_خونين و #دستوپاي #مجروح، در حال كتك خوردن، همگي سرود #خميني_اي_امام را سر دادند. صداي بغضآلود و پر از خشم و نفرتمان، در محوطه و كوههاي اطراف طنينانداز شد. ناگهان صداي #رگباري تكاندهنده از ميان اين فريادهاي خشمآلود در فضا پيچيد و باعث به #خاك و #خون غلتيدن عدهاي از #نوجوانان_حزباللهي و مقاوم ما گرديد.
برنامه سخنراني به هم خورد و سخنران محترم! سرافكنده از آنجا خارج شد. اين براي ما موفقيتي بزرگ بود؛ هرچند كه به قيمت جان دو، سه نفر از عزيزانمان تمام شد. بقيه ما را، سالم و مجروح، با عجله، زير ضربههاي ته قنداق، شلاق و لگد به داخل زندان برگرداندند.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
✅ فرار از زندان #دولتو (۳)
تعداد مجروحان، زياد و حال بعضي از آنان، بعلت شدت #جراحات و #خونريزي، بسيار وخيم بود. ما كه هيچگونه وسايل و كمكهاي اوليه و حتي يك تكه پارچه تميز اضافي هم در اختيار نداشتيم، مجبور شديم براي بستن زخمها و جلوگيري از خونريزي، با پاره كردن لباس زير خود، از آنها استفاده كنيم. با اين وجود، مداواي ما در مورد يكي از برادران به نام #محمود مؤثر نيفتاد و به شهادت رسيد. تير از يك طرف #گلويش وارد و از سوي ديگر با ايجاد #سوراخي_بزرگ بيرون آمده بود! در نتيجه پس از ۱۲ساعت ناليدن و #رنج_كشيدن، همانجا داخل زندان، در مقابل چشمهاي شگفتزده ما #پرپر شد و به #لقاءالله_پيوست و از تحمل رنج و شكنجه بيشتر راحت شد. در مدت #پنج_ماه و نيمي كه ما در آنجا زنداني بوديم، همه را #روزه بوديم و با يك وعده غذايي كه به ما ميدادند، از اين غروب تا غروب ديگر #افطار ميكرديم. هرچه كه فشار شكنجه آنان بيشتر ميشد، به همان نسبت، بر تحمل و مقاومت ما افزوده ميشد.
وضع #بهداشت و #نظافتمان هم در طول اين مدت، در ميان آن طويله پر از كثافت، واقعاً #اسفانگيز بود. زيرا آب مورد استفاده ما، يك دبه - در هر بيست و چهار ساعت - بود كه مجبور بوديم كه نيازهاي خود را با آن برطرف كنيم. بعدها پي برديم كه اين طويله مربوط به ساختمان بزرگ و اربابي يك #خان_فراري به نام #سيدجميل بوده است. هفتهاي يك بار در روزهاي جمعه، به اصطلاح براي هواخوري، ما را به داخل حياط بزرگ ساختمان ميآوردند. در اين چند ساعت هواخوري، تجمع بيش از دو نفر ممنوع بود؛ در صورتي كه داخل زندان تاريك طويله، همگي باهم بوديم. در دو ماه اول، كسي كاري به كارمان نداشت. پس از پايان دو ماه، #كار و #بيگاري_اجباري - به منظور #توسعه زندان، «دولتو» - آغاز شد. آنان ما را مجبور ميكردند از ساعت ۷ صبح تا ۸ شب به #كارسنگين و #طاقتفرسا بپردازيم. و #تكه_سنگهاي ناهموار و سنگين را از آن سوي دره و #بالاي_كوه، تا اين سو، #به_پشت يا #روي_شانههاي استخواني خود حمل كنيم.
بدتر از همه، دوري محل كار، از زندان بود و همه روزه، صبح اول وقت، مجبور بوديم با #دستهاي_بسته و پشت سر هم در محاصره شديد مأموران بيرحم و مسلح زندان كه از دو طرف اسلحه به دست، مواظبمان بودند، اين راه را طي كنيم. اگر كسي در زمان كار، به دليل #ضعف_جسماني، قادر به حمل سنگهاي سنگين نميشد، او را #از_بالاي_تپههاي پر از سنگ، #دست و #پا_بسته به پايين ميغلتاندند يا چند وعده، از آب و غذا محروم ميكردند. بالاخره پس از دو ماه كار سنگين و طاقتفرسا، بناي زندان دولتو كامل شد و ما را از داخل طويله به آنجا منتقل كردند.
#زندان_دولتو، در محلي بين سردشت و بانه، نقطهاي كوهستاني - دور از ديد و در محلي مخفي شده در ميان #جنگلهاي_طبيعي - قرار داشت كه فاصله آن با جاده اصلي، بسيار زياد بود. وسعت ساختمان اين زندان، حدود يكصدمتر بود كه با ارتفاع كمش، به #سلولهاي_چهارنفري مختلف تقسيم ميشد.
#سلولها_كاملاً_تنگ و #به_هم_فشرده بود؛ آنچنان كه هر چهار نفرمان مجبور بوديم #بحالت_نشسته در كنار هم بنشينيم و #هنگام_خواب، #كتابي در كنار هم دراز بكشيم. تنها منفذ و نورگير اين سلولها، يك نيم پنجره كوچك و باريك به اندازه يك هواكش بود. درب سنگين و آهني هر يك از سلولها، به داخل هال اصلي باز ميشد. پس از انتقال به زندان جديد، دوباره #محاكمههاي_فرمايشي و #بازجوييهاي بدون پايه و مدرك ما آغاز شد.
با گذشت پنج ماه و نيم از دستگيري و زنداني شدن ما، هوا كاملاً سرد و در آن نقطه كوهستاني، #غيرقابل_تحمل شده بود. هر يك از برادران زنداني و دربند كه در مقابل خواست و نظر بازجو، از خود شدت عمل يا مقاومتي نشان ميداد، به دستور بازجو او را به داخل #حوضچه_بزرگ ميان محوطه - كه #يخ_ضخيمي سطح آن را پوشانيده بود - ميانداختند. اين كار بوسيله چند نفر از دژخيمان قلدر دموكرات انجام ميشد. آنان چهار دست و پاي زنداني را ميگرفتند و با يك تكان او را با سر به داخل اين حوض يخزده پرتاب ميكردند. طولي نميكشيد كه زنداني بيچاره، در حالي كه از شدت سرماه نفسش بند آمده بود، از ترس جان، هراسان و سراسيمه از سمت ديگر حوض خود را به بيرون ميانداخت به محض بيرون آمدن، يك عده از اين جانيان كثيف، هيجان زده و خوشحال از اين جنايت خويش، به طرف او هجوم ميبردند و #دوباره دست و پايش را ميگرفتند و با #فرياد و #هلهلهكنان، از همان بالا او را به داخل آب يخ زده پرتاب ميكردند. سرانجام در حال اغما و نيمهجان، پيكر يخزده و بيحركتش را مثل يك تكه سنگ، به داخل سلولش ميانداختند، درب آهني سلول را محكم به هم ميكوبيدند و در حالي كه صداي خندههاي چندش آور و ديوانهوارشان در زير سقف هال بزرگ زندان پيچيده بود، از آن جا دور ميشدند.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت هفدهم🔅•✾••┈
☀️حضور حماسی در جنگ خندق
🔹قریش طعم شکست را چشید
(پس از جنگ اُحد، مشرکان بر این باور بودند که توانستهاند کمر اسلام را بشکنند؛ اما ناباورانه دیدند که رسول خدا و یارانش مصممتر از قبل در حال پیشروی و گسترشاند؛ این بار)
قریش به همراه تمامی قبایل عرب گرد هم آمدند و عهد و پیمانی بسیار مستحکم بستند و متعهد شدند که نبرد با مسلمانان را بطور جدی ادامه دهند و تا زمانی که رسول خدا و همه افراد مسلمان #خاندان_عبدالمطلب را به #قتل نرساندهاند؛ آرام نگیرند و صحنه را خالی نکنند. پس از عهد و پیمان، ساز و برگ کاملی برای جنگ فراهم آوردند و با شور و شعف به سوی مدینه آمدند و نزدیکی شهر مستقر شدند و تردید نداشتند پیروزی قطعی با آنان است. قبل از رسیدن آنان به مدینه، جبرئیل، گردهمایی قبایل عرب را به رسول خدا(ص) اطلاع داده بود. آن حضرت برای مقابله با آنان خندقی در اطراف شهر کندند تا خود مهاجران انصار بتوانند در پشت خندق سنگر بگیرند.
هنگامی که سپاه قریش به نزدیکی مدینه رسیدند، با خندق روبرو شدند و ناگزیر در اطراف آن تجمع کردند. آنها ما را محاصره کردند و خود را نیرومند و ما را ضعیف میدیدند. از این رو سروصداها به راه انداختند و ما را تهدید کردند.
رسول خدا آنان را به دین فراخواندند و نسبت خویشاوندی و مودت خود را به آنان یادآور شدند و بدان سوگند دادند؛ اما آنان نه تنها حق را نپذیرفتند، بلکه بر سرکشی خود افزودند. آن روز بزرگترین پهلوان قریش، بلکه برترین جنگجوی عرب، #عمروبن_عبدود، به میدان آمده بود و همچون شتر مست صدا در گلو میپیچاند و میغرید و #مبارز_میطلبید، پیوسته اشعار حماسی میخواند، گاهی با نیزهاش بازی میکرد و گاهی شمشیرش را میچرخاند. اما کسی از مسلمانان با مقابله با او برنخاست؛ زیرا کسی امید پیروزی بر او را نداشت تا بر سر غیرت بیاید و از روی بصیرت، در مقابل او اظهار وجود کند!
رسول خدا(ص) با اشارهای مرا فراخواندند و با دست خود عمامهای بر سرم بستند و همین شمشیر را که امروز همراه من است، به دست من دادند. برای مقابله با عمروبن عبدود رهسپار میدان نبرد شدم. (موقعیت سنی و جسمی من در برابر او چنان بود که زنان مدینه از نگرانی برای من گریستند و از کشته شدن من به دست وی بیمناک بودند)!
خداوند او را به دست من هلاک کرد؛ هر چند عرب برای او هماوردی تصور نمیکرد و پهلوانی در ردیف وی نمیشناخت
(در اینجا به فرق سر خود اشاره کردم و با نشان دادن جای ضربت شمشیر عمروبن عبدود گفتم:
این ضرب را او بر سر من نواخت و خدا نیز با جهاد و نبرد من، طعم شکست را به قریش و عرب چشاند و آنان را به ترس و گریز واداشت.)
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
✅ فرار از زندان #دولتو (۴)
در اين زمان، بلافاصله ديگر هم سلوليهاي او به سرعت دست به كار ميشدند و به منظور جلوگيري از #سينهپهلو و #سرماخوردگي_شديد، ابتدا به سرعت لباسهاي خودشان را به تن او ميپوشاندند و پتو، لباس، گوني و هرچه كه در داخل سلول داشتند، روي مصدوم ميانداختند و دستهجمعي شروع به مشت و مال و ماساژ دادن #بدن_يخزده او ميكردند. طولي نميكشيد كه مصدوم بيچاره، رفته رفته حال خود را بازمييافت، رنگ چهرهاش تا حدودي طبيعي ميشد و به هر حال، از مرگ حتمي نجات مييافت. خود من دوبار دچار اين #شكنجه_مرگبار شدم كه به وسيله #برادران_فداكارم نجات يافتم. علاوه بر اعمال اين شكنجههاي جسماني، آنان دست به انجام انواع شكنجههاي روحي مختلف هم ميزدند، مثلاً يك بار، يك نفر از پاسداران دستگير شده را كه قبلاً شناسايي كرده بودند، به داخل يك سالن مخصوص و نسبتاً بزرگي كه گنجايش همه را داشت، آوردند. ابتدا ما را دور تا دور سالن زير نظر افراد مسلح سرپا نگه داشتند؛ به طوري كه هيچكس جرأت تكان خوردن و هيچگونه عكسالعمل مخالفي را نداشت. در اين هنگام، پاسدار بيچاره را در حالي كه مرتب با ته قنداق تفنگ و لگد و مشت ميزدند، #افتان و #خيزان به وسط سالن كشيدند. سپس سه يا چهار نفر مرد قويهيكل از دموكراتهاي مزدور، از هر طرف به او هجوم آوردند و با لگد، مشت، شلاق، چوب، ته قنداق، سرلوله تفنگ و هرچه كه در دسترسشان بود، به جان او افتادند.
پاسدار مقاوم و مؤمن، ضمن تحمل همه اين ضربهها، شجاعانه با صداي بلند، شروع به #تلاوت آياتي از #قرآن مجيد كرد و با خداي خودش - پيش از اين كه كاملاً از پا درآيد - به راز و نياز مشغول شد.
دژخيمان آنچنان او را مضروب كردند كه #دست و #پايش شكست، #لبش_پاره، #بيني و #فكش به كلي خرد و سرو صورت #له_شدهاش، پر از جراحت و خون شد. گاهي چند نفر #انگشتهاي دست او را يكي يكي خم ميكردند و برخلاف مفصل ميپيچاندند و #چرق، چرق كاملاً #خرد ميكردند يا با انداختن انگشت از دو طرف، #دهان او را #جر ميدادند. در كليه اين احوال، همه ما دستهجمعي فرياد ياحسين... ياحسين... سر ميداديم، كه پاسخ اين ياحسين ياحسينهاي ما، جز شليك گلوله يا #ضربههاي ته قنداق و #لگد نبود. ولي همه ما، هيجانزده، بدون توجه به اين ضربههاي مرگبار، همچنان با فريادهاي خود ادامه ميداديم. گاهي كه وضع برادر پاسدار را #فوقالعاده_خطرناك و نزديك به شهادت ميديديم، چند نفري ناگهان با فرياد ياحسين، مردان مسلح را با خيز سريع كنار ميزديم و خود را روي #پيكرخونآلود و از پا درآمده قرباني بيگناه ميانداختيم. حتي خود من دوبار بياختيار، خود را روي پيكر خونآلود و در حال مرگ يكي از اين پاسداران انداختم كه نتيجه آن، چيزي جز وارد شدن ضربههاي محكم و خرد كننده قنداق و سرلوله تفنگ و #شكستن و از هم شكافتن سر و خرد شدن انگشت مياني دست راستم نبود. در اين موقع، كار كه به اين مرحله ميرسيد، همه برادران، بياعتنا به ضربههاي تفنگ، تيراندازي و ساير تهديدها، از جا كنده ميشدند و فريادكشان به وسط سالن ميريختند. دموكراتها هم به محض اين كه وضع را خطرناك ميديدند، ضمن خاتمه دادن به برنامه شكنجه خونين خود، به فكر آرام كردن بچهها و انتقال فوري ما به داخل سلولها ميافتادند. ۱۵ روز از انجام آخرين برنامه خونين آنان گذشته بود كه همه ۳٠نفر ما را از داخل سلولها به داخل يك اتاق ۳ در ۴ منتقل كردند. در همان شب، برادر #محمدكريمی، سرداري از خاك قهرمانپرور خراسان، ما را به دور خود جمع كرد و اظهار داشت: «برادران! بايد تا فرصت باقيست، فكري به حال خودمان كنيم و راه چارهاي براي نجاتمان پيدا نماييم. در غير اينصورت، مطمئن باشيد هيچ كدام از ما زنده نميمانيم.» همه بهتزده به چهره هم نگاه ميكرديم. آثار هيجان، اضطراب، ترس و وحشت، در چشمهاي از هم باز شده بيشتر برادران مشاهده ميشد. هيچكس جرأت حرف زدن نداشت. آخر اين پيشنهاد از نظر اكثر بچهها، امري محال و باور نكردني به نظر ميرسيد. سرانجام باز هم خود او رشته سخن را بدست گرفت و گفت: «ما چارهاي نداريم جز اين كه طرح يك #فراردسته_جمعي را براي خودمان بريزيم؛ هرچند كه منجر به كشته شدن همه ما در اين راه بشود. در اين صورت هم با شهادت، به مقصود خود رسيدهايم و چنانچه زنده بمانيم و نجات يابيم، جهادي ديگر انجام داده و از چنگ اين دژخيمان و شكنجههاي روزافزون آنان نجات يافتهايم.» كمكم برادران هم كه تحت تأثير كلام قاطع و دلايل قانعكننده او قرار گرفته بودند و موضوع برايشان جالبتر شده بود، تكاني خوردند و چند نفر يكصدا با هم سؤال كردند: «آخر چطوري؟» لبخند بر لبهاي آن برادرمان نقش بست.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
✅ فرار از زندان #دولتو (۵)
سرش را به علامت رضايت تكان داد و گفت: «قبلاً ميخواهم تعداد كساني كه حاضرند با ما در اين برنامه، تا پاي مرگ همكاري كنند، بدانم و بعد به شرح قضيه بپردازم. برادران! از حالا تا ۵ دقيقه فرصت داريد كمي فكر كنيد و پس از آن، آناني كه حاضر به همكاري هستند، با اشاره من، دستشان را بالا ببرند؛ زيرا قصد من اين است كه طرح بقيه عمليات رهايي را با نظر همكاران خودم بريزم.» بدين طريق، از حدود ۳٠ نفر زندانيان حاضر، تعداد ۱۸ نفر آماده همكاري براي اين فرار دسته جمعي شد. پس از اظهار آمادگي داوطلبان از جان گذشته، به مشورت نشستيم و طرح و پيشنهادهاي مختلفي را مورد بررسي قرار داديم.
سرانجام همگي در مورد يك طرح ارائه شده توسط برادر پاسدارمان، كه در حقيقت سرپرستي اجراي اين طرح و اداره آن را هم به عهده داشت، به توافق رسيديم. موضوع بدين قرار بود؛ تعويض نگهبان زندان ما، معمولاً در ساعت ۱۲ هر شب انجام ميشد. تعداد نگهبانان سرپرست ما جمعاً بالغ بر ۴ نفر ميشد؛ ۲ نفر در كنار ديوار مقابل در زندان و ۲ نفر ديگر هم در بالاي برجك بلند چوبي، واقع در روي پشتبام، به نگهباني ميپرداختند
توضيح اين كه بدليل كوهستاني و دور افتاده بودن منطقه، خيال آنان از اين كه ما تصميم فرار داشته باشيم، از هر لحاظ راحت بود. در نتيجه، براي توالت رفتن - هرچند بار در روز - سختگيري نميكردند. بدين لحاظ، به ما اجازه داده بودند كه براي قضاي حاجت، تحت نظر نگهبانان مقابل درب بزرگ خارج شويم و به تنها توالت مشترك كه براي ما و نگهبانان، در خارج از زندان ساخته بودند، برويم و بازگرديم. به خصوص در روزهاي جمعه كه روز هواخوري ما محسوب ميشد، اين آزادي عمل، بيشتر از مواقع ديگر بود. از طرفي، در اين روز، از تعداد نگهبانان دور زندان، به علت مرخصي رفتن تعدادي از آنان، كاسته ميشد و به حداقل ميرسيد. تصميم گرفتيم به منظور اجراي طرح فرار ۳نفر با تظاهر به بيرون رفتن براي قضاي حاجت، در اواخر روز در همان اطراف يا در پشت تنه درختهاي كهن حوالي توالت خارج از زندان خود را در گوشهاي پنهان كنيم و به اصطلاح براي اجراي برنامه كمين كنيم.
سه نفر ديگر (يا گروه دوم) با احتياط تمام، كمي آنطرفتر در فاصلهاي نزديكتر به عنوان گروه پشتيباني كننده از گروه اول به طريقي در گوشه و كنار كمين كنند و مواظب موقعيت و اجراي صحيح برنامه باشند.
گروه اول يا #گروه_حمله عبارت از من و ۲ نفر ديگر بوديم كه فعلا نام آنان را به خاطر ندارم. گروه دوم برادر پاسدار #كريمي و ۲ نفر ديگر از برادران داوطلب بودند. تصميم گرفتيم عمليات حمله خود را شب هنگام موقع تعويض نگهباني، پيش از اين كه ۲ نفر نگهبان مخصوص برجكها (هر نفر بالاي يك برجك قرار ميگرفت) فرصت كنند از دوستان نگهبان خود جدا شوند و از پلههاي برجك بالا بروند، انجام دهيم يعني در همان لحظههاي اوليه تعويض نگهباني و تحويل گرفتن پستها از نگهبانان قبلي و در لحظههايي كه طبق معمول، مشغول گلنگدن زدن و آزمايش اسلحه هستند درست در يك لحظه با اشاره به دست برادر كريمي- رهبر گروه فرار و همزمان با جهش او به طرف نگهباني، و در حال پا گذاشتن روي پله اول برجك، بر سر آنان بپريم و به هر طريقي كه شده آنان را #خلع_سلاح كنيم يا به كلي از پاي درآوريم.
تنها اسلحه يا وسيله ما در اين برنامه #تعدادي_دستمال_گردن (چفيه) بود كه آن را چند دور تاب داده كشيده و همچون طنابي ضخيم آماده انداختن به زير گلو و دور گردن نگهبان كرده بوديم تا اين جا همه چيز طبق برنامه به جا و به موقع انجام گرفته بود زمان حمله رسيد و نگهبانان تعويض شدند.
نگهبانان جديد سلاحها را از نگهبانان قبلي تحويل گرفتند و مشغول آزمايش و آماده كردن آنها براي رفتن به سر پستهاي خود شدند. نگهبانان قبلي كه از سرما يخ زده بودند معطلی را جايز ندانستند و به سرعت مشغول #دويدن به طرف محل زيست يا پاسدارخانه كه صدها متر آن طرف پشت و پايين تپه بود شدند. در اين موقع ما خودمان را پشت تنه ضخيم درختهاي نزديك به ديوار و توالت زندان پنهان كرده و آماده اشاره برادر كريمي بوديم. نگهبانان برجك، از نگهبانان مقابل در زندان جدا شدند و به طرف منتهي به برجك راه افتادند. نفر اول هنوز فرصت نكرده بود كه روي پله اول پا بگذارد كه #ناگهان پاسدار شجاع ارتش صاحبالزمان، همچون عقابي تيزچنگ به رويش پريد و به سرعت #چفيه بلند را به #دور_گردن او انداخت و بدون اينكه كمترين فرصتي به او بدهد #گردنش را در ميان #پنجههاي _قوي خود فشرد و به #درك واصلش كرد.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت هجدهم🔅•✾••┈
☀️فتح خیبر؛ پایانی بر افسانه یهود
🔹پرچم در دست محبوب خدا و رسول
رسول خدا(ص) #ابوبکر را فراخواندند و #پرچم_لشکر را به دست او دادند و #دستور_حمله به قلعهها و جنگ با #یهودیان را صادر کردند، #اما_ابوبکر_کاری_از_پیش_نبرد و با #دست_خالی به همراه یارانش بازگشت. روز بعد، رسول خدا(ص) #پرچم را #بدست_عمر_دادند و او را با گروهی روانه میدان کردند.
#عمر_نیز به_نتیجهای_نرسید و #با_تحمل_شکست بازگشت.
رسول خدا بعد از این دو شکست فرمودند: «قسم به خداوندی که جانم در دست اوست، فردا #پرچم را به #مردی خواهم سپرد که #خدا و #رسولش را #دوست_دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. وی #هرگز_از #میدان_جنگ_فرار_نمیکند و خداوند به دست او پیروزی را نصیب خواهد کرد.»
🔸آن روز به #چشم_درد_سختی گرفتار بودم و از درد به خود میپیچیدم.
رسول خدا کسی را در پی من فرستاد. من #باهمان_حال نزد ایشان رفتم. وقتی آن حضرت مشاهده کردند که به شدت از درد چشم رنج میبرم، #دست_خویش بر چشمان من نهادند و فرمودند: خداوندا، #علی را از #گزند_سرما و #گرما #محافظت_فرما!
☀️دروازهء #قلعه_خیبر را با دست خود #از_جا_کَندَم
#همراه با رسول خدا به سوی خیبر پیش رفتیم. مردان جنگجوی یهود و #پهلوانانی از #قریش و #غیرقریش، با لشکریان سواره و پیاده و با سازوبرگ کامل همچون کوه در برابر ما ایستاده بودند و در پناه #دژهای_محکم و #نیروهای_فراوانشان، #جسورانه و #شجاعانه میجنگیدند و ما را به نبرد فرا میخواندند. مبارز میطلبیدند. برخی هم در جنگ بر یکدیگر سبقت میجستند. هر کدام از دوستان و همراهان من که به نبرد آنها رفت، نتیجهای نگرفت، تا اینکه به تدریج چشمها همچون کاسهی خون شد و هرکس به فکر خویش افتاد. همراهان به یکدیگر مینگریستند و همگی میگفتند : #ای_ابوالحسن_برخیز!
رسول خدا مرا خواستند و #ماموریت_فتح_قلعه_خیبر را به من واگذار کردند. من هر جنگجویی که از قلعه خارج شد و به نبردم آمد، کشتم و هر قهرمانی را که عرض اندام کرد زمینگیر کردم.
چونان شیری بر آنها یورش بردم تا همگی به قلعه #گریختند و در پشت دژهای محکم پناه گرفتند. دربِ قلعهء خیبر را #با_دست_خود_از_جا_کندم و #به_تنهایی_وارد_قلعه شدم. هر کس عرض اندام کرد، #کشته_شد و بقیه به اسارت در آمدند و #من_قلعه_را_فتح_کردم.
🔺در آن حال، #جز_خدا_کسی_یاور_من_نبود.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
✅ فرار از زندان #دولتو (۷)
سرانجام به دهكدهاي به نام #اوقلان_احمد رسيديم. من و برادر #كريمي، اسلحه به دست، وارد آبادي شديم. درب اولين خانه روستايي را زديم.
تقاضاي مقداري نان و يك لنگه كفش پاي راست كرديم. سپس جهت را كه پرسيديم، معطلش نكرديم. ساعت ۶ بعد از ظهر فرداي روز فرارمان بود. تا آن ساعت، #يكسره_راهپيمايي كرده و لحظهاي نياسوده بوديم. به راه ادامه داديم تا اين كه ساعت ۸ شب بعد، به دهكده ديگري رسيديم. درب يكي از كلبههاي دهقاني را كوبيديم. پيرمردي روستايي به مقابل درآمد. از او سراغ خانه كدخدا را گرفتيم و همراه او به منزل كدخدا رفتيم. نام كدخدا #حاج_ممي بود. شب را در منزل كدخدا ماندیم تا ساعت ۴ به سوی جاده بانه شتافتيم. ساعت ۸ صبح بود كه به جاده بانه سردشت رسيديم و با يك دستگاه خودرو نيسان، خود را به پاسگاه ژندارمري محل رسانديم.
در اين هنگام، يك نفر استوار ژاندارم به نام استوار #منوچهري كه سرگروهباني پاسگاه را به عهده داشت، با مشاهده و اطلاع از وضع ما، برافروخته و هيجان زده، مردانه جلو آمد و خودش وسيله حمل ما را فراهم كرد.
حتي براي تأمين امنيت بيشتر، به هر يك از برادران غيرمسلح ما، به امانت، يك قبضه اسلحه با فشنگ تحويل داد و خودش هم از لحاظ اطمينان، سوار بر جيپ شد و ما را تا مركز سپاه پاسداران #بيجار همراهي كرد. به محض رسيدن به مقر سپاه، به گرمي از ما استقبال كردند. پس از كمي استراحت، به زنجان رفتيم و از آنجا به تهران منتقل شديم. پس از رسيد به تهران، مدت يك ماه و نيم تحت مداوا و درمان قرار گرفتيم.
پاهايم از شدت سرمازدگي ورم كرده و از شدت ورم، در حال از هم پاشيدن بود. اكنون كه چندين سال از معالجهام ميگذرد، هنوز هم #پاي_عليلم تاب و تحمل كوچكترين خستگي و سرما را ندارد.
ساعت از نيمه شب گذشته بود. همهمان حلقهوار به دور او، روي پتوي كف آسايشگاه نشسته بوديم و اصلا متوجه گذشت زمان نبوديم. هنوز هم ساكت و آرام، چشم به دهانش داشتم. در طول صحبت، تحت تاثير خاطرات تلخش، بارها چهرهاش در هم و رنگ به رنگ شده بود. به هنگام ذكر خاطرات شكنجه و كشتار دوستانش، اغلب فروغي از خشم و تأثر در چشمهايش زنده ميشد. در اين زمان، برخلاف انتظار همه ما، ناگهان قيافهاش از هم باز شد! لبخندي كمرنگ بر لبهايش نقش بست و آه سردي كشيد. مقداري از آجيل باقي مانده در ته بشقات را در دهانش ريخت. نگاهي به صورت تك تک حاضرین انداخت و با خوشحالي تمام گفت: بزرگترين پاداشي كه پس از تحمل اين همه محروميت، شكنجه و زنداني بودن نصيب همگيمان شد، ميدانيد چه بود؟
#افتخار_ملاقات_باامام_عزيز، اين اميد همه مستضعفين زمان! با مشاهده چهره قدسي و نوراني و #بوسهزدن بر #دستهايش، خستگي و رنجها از تنمان برطرف شد و روح تازهاي در كالبد فرسودهمان دميده شد. گويي كه خداوند عمر تازهاي به ما بخشيد.
چند نفر از شيفتگان رهبر سازش ناپذيرمان، به محض مشاهده سيماي نورانياش، تاب تحمل از دست دادند، جسارت كردند و چهره امام خميني، محبوب هم انقلابيون تاريخ انسانها را بوسيدند. او نيز با خوشرويي و عطوفت تمام، دست محبت بر چهره محنت كشيده ما كشيدند و فرمودند:"شما در راه اسلام، اين همه مقاومت كرديد و خدمت بزرگي انجام داديد. صحبتم با اين مبارز قهرمان و رزمنده شجاع اسلام از خطه قهرمان پرور اصفهان، در آسايشگاه " گردان بهداري" پادگان دو كوهه، در حالي كه ساعتي از نيمه شب گذشته بود، به پايان رسيد؛ در صورتي كه او هنوز از خاطرات بعدياش كه چگونه به محض بهبود يافتن، داوطلب اعزام به جبهههاي نبرد حق عليه باطل شد و در چند عمليات رزمي شركت كرد، براي ما نگفته بود.
البته خوانندگان عزيز حتما از بقيه ماجراي خونين زندان دولتو، مبني بر #قفلكردن_درهاي_آهني_زندان بر روي ۲٠٠ نفر از #جوانان باقيمانده بيگناه و فداكار اسلام، فرار كردن دموكراتها از محوطه و دادن " گرا" به #هواپيماهاي_دشمن، #بمباران و #قتل_عام همه آنان اطلاع دارند. جنايتي كه روي چنگيز و محمدرضاي خائن را سفيد كرد.
راوي: غلامحسين قراگوزلو / خبرگزاري فارس
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت نوزدهم🔅•✾••┈
☀️ مادرم مرا حیدر نامید
هنگامی که پرچم در دست به نزدیکی قلعههای خیبر رسیدم، #مرحب، قهرمان نامدار یهود، به جنگ من شتافت. زرهی آهنی بر تن و کلاه خودی از سنگ بر سر گذاشته بود. او رجز میخواند و میگفت: من مرحبم که اهل خیبر همگی مرا میشناسند
قهرمانی هستم که شمشیر تیزش همگان را به حیرت انداخته است.
☀️مبارزی کارآزموده و با تجربهام.
من در پاسخ او چنین رجز خواندم:
منم آن که مادرم مرا حیدر نامیده است
من مانند شیران بیشه شجاعتم
شما را با پیمانه شمشیر برانداز میکنم
و بر خاک هلاکت میافکنم.
جنگ میان ما شروع شد و هر یک ضرباتی بر دیگری وارد کردیم. در فرصتی مناسب، چنان ضربتی بر سر او فرود آوردم که کلاه خود سنگی او را شکست. ضربت چنان بود که شمشیرم سر او را شکافت و تا دندانهای وی فرورفت و جسم او در همان جا نقش بر زمین شد.
☀️فتح قلعه خیبر با نیروی الهی
به خدا سوگند، آن نیرو و توانی که با آن درِ قلعه خیبر را از جا کندم و به اندازه چهل ذراع به پشت سر خود انداختم، نیروی بدنی بر اثر خوردن غذا نبود. آن نیرو از قدرت ملکوتی و تاییدات الهی بود و از جانی نشات میگرفت که با نورخدا روشن شده بود و البته هر آنچه از تائیدات ملکوتی و جان نورانی دارم، از رسول خداست و من پرتوی از نور او به شمار میآیم.
به خدا سوگند، اگر همه عرب برای نبرد با من متحد شوند، من هرگز از مقابل آنها نمیگریزم؛ بلکه با تمام وجود با آنها میجنگم و اما نشان نخواهم داد. آری؛ هرکس که از مرگ نهراسد، دلش در توفان حوادث آرام و پابرجاست.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت بیستم🔅•✾••┈
☀️بشارتی از رسول خدا
پس از فتح قلعهء خیبر به حضور رسول خدا رسیدم. آن حضرت با گرمی از من استقبال کردند و فرمودند:
«ای علی میترسم که امتم همانند #مسیحیان که درباره عیسی #سخنان_کفرآمیز و #اغراق_گونه گفتند، درباره تو چنان سخنانی بر زبان آورند، وگرنه امروز مطالبی را درباره #فضیلت تو میگفتم که پس از آن بر هر جمعی گذر کنی، #خاک_پای_تو و #قطرات_آب_وضوی تو را برای #تبرک و #شفا برگیرند! اما به همین مقدار بسنده میکنم که تو از من هستی و من از تو هستم، تو #وارث من هستی و من وارث تو هستم، تو برای من همانند #هارون برای #موسی هستی، جز اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود.
📍تعهدات مرا تو بر عهده میگیری. جنگ و مبارزهی تو مطابق و هماهنگ با سنت و روش من خواهد بود. در آخرت نزدیکترین فرد به من هستی و در آن روز اولین کسی خواهی بود که در کنار #حوض_کوثر با من ملاقات می کنی . تو در سیراب کردن مومنان از حوض کوثر ، جانشین و خلیفه ی من خواهی بود . منافقان را از اطراف آن حوض دور خواهی کردو تو اولین فرد از امت من هستی که همراه من وارد بهشت خواهی شد.
در آن روز، #شیعیان_تو بر منبرهایی از نور خواهند ایستاد و از #حوض_کوثر خواهند نوشید و سیراب خواهند شد و با چهرههای غرق در نور #به_دور_من حلقه خواهند زد. من نیز در آن روز، شیعیان تو را #شفاعت خواهم کرد.
آنها #همسایگان من در #بهشت خواهند بود. اما دشمنان تو، در آن روز از شدت تشنگی بیتاب و روسیاه و گرفتار خواهند بود!
ای علی، کسانی که به نبرد با تو برخیزند، در حقیقت با من در نبرد هستند و کسانی که تسلیم امر تو باشند، در مقابل من تسلیم هستند. تو در آشکار همانند من رفتار میکنی و رازهای درون سینه من است. تو #دروازهی_علم و #دانش #من_هستی. فرزندان تو فرزندان من هستند؛ زیرا #گوشت_تو از #گوشت_من و #خون_تو از #خون_من است. همیشه و پیوسته، حق همراه تو و بر زبان تو جاری است .
آنچه میگویی حق است که اعماق دل تو را فراگرفته و پیوسته در مقابل دیدگان تو قرار دارد. ایمان با گوشت و خون تو آمیخته شده است، همانگونه که با گوشت و خون من مخلوط شده است. خداوند به من دستور داده است به تو #مژده دهم که #تو و #خاندانت و #دوست_دارانت در #بهشت خواهید بود و دشمنان تو در آتش خواهند بود.
ای علی، کسانی که بغض و دشمنی تو را در دل دارند، به حوض کوثر راه نخواهند یافت و دوستداران تو از حوض کوثر محروم نخواهند شد.
با شنیدن این بشارتها مژدهها، پیشانی بر خاک گذاشتم و سجده شکر به جا آوردم و خدا را سپاس گفتم که نعمت اسلام و قرآن را به من ارزانی کرده و مرا نزد خاتم پیامبران و سید رسولان این چنین محبوب قرار داده است.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت بیست و یکم🔅•✾••┈
☀️قرائت سوره برائت در مکه
📍اگر میتوانستند، مرا قطعه قطعه میکردند
هنگامیکه رسول خدا(ص) تصمیم گرفتند مکه را فتح کنند، دوست داشتند به عنوان آخرین بار اتمام حجت کنند تا جای عذروبهانه برای مشرکان باقی نماند و همانگونه که در آغاز آنها را به سوی خدا دعوت کرده بودند، بازهم به آنها فرصت دهند تا بیندیشید و انتخاب کنند. این چنین بود که نامهای به تمام قبایل عرب و مشرکان نوشتند و آنان را از خدا بیم دادند و از عواقب کارهایشان برحذر داشتند. در آن نامه وعده عفو و گذشت به آنها دادند و به آمرزش خدا امیدوارشان کردند و در آخر نامه، سوره برائت را برای آنان نوشتند تا بر آنها قرائت شود.
رسول خدا(ص) بعد از نوشتن نامه، از اصحاب خود خواستند که یک نفر داوطلب رساندن نامه به مکه شود؛ اما کسی از اصحاب پیش قدم نشد و نوعی سنگینی و هراس در چهره آنان موج میزد.
رسول خدا که چنین دیدند، یکی از آنان(ابوبکر) را فراخواندند و نامه را به او دادند تا عازم مکه شود؛ اما جبرئیل بر رسول خدا نازل شد و پیام خداوند را ابلاغ کرد که ای محمد، این ماموریت را باید خود تو به انجام رسانی یا کسی از تو باشد. در پی این فرمان، رسول خدا ماموریت را به من محول کردند تا نامه و پیامشان را به اهل مکه برسانم.
من به مکه آمدم. شما آنان را خوب میشناسید. اگر میتوانستند، حاضر بودند مرا قطعه قطعه کنند و هر عضو مرا بر سر یک کوه بگذارند؛ حتی اگر به قیمت از دست دادن جان و مال و خاندانشان تمام شود! در چنین وضعیتی، نامه رسول خدا را به آنان رساندم و برایشان خواندم.
آنها با #تهدید و #تندی به من جواب دادند و زن و مرد همگی، اظهار #بغض و #دشمنی و #کینهتوزی کردند؛ اما من، چنان که میدانید، پایداری کردم و از خود مقاومت نشان دادم.
☀️انتصاب به جانشینی رسول خدا(ص) در غدیرخم
📍آخرین حج با پیامبر(ص)
رسول خدا(ص) در بازگشت از آخرین سفر حج خود، به منطقهی غدیر خم رسیدند. آنجا دستور دادند نبردی آماده کنند. سپس حضرت بالای منبر رفتند و دست مرا گرفتند و بلند کردند، بدانسان که زیربغلشان نمودار شد. سپس با صدای بلند و رسا در میان انبوه جمیعت فرمودند: «هرکس که من مولای او هستم، علی مولای اوست. خدایا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن دارد.»
با این کلام صریح رسول خدا(ص) پذیرش ولایت من عین ولایتالهی شد و دشمنی با من عین دشمنی با خدا دانسته شد.
در همان روز غدیر بود که خداوند این آینه را نازل کرد:
«الیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم و اَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُم الاِسلامَ دینا»
( امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم )
بدین ترتیب، با ولایت من دین خدا کامل شد و رضای خداوند به دست آمد.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت بیست و دوم🔅•✾••┈
☀️هر که من مولای اویم، این #علی مولای اوست
رسول خدا در #غدیرخم مرا به مقام #ولایت و #زمامداری مردم منصوب کردند و در ضمن خطبهای که در آن روز ایراد فرمودند، به مردم چنین گفتند:
ای مردم، خداوند ماموریتی را بر عهد من گذاشته است که به خاطر آن سینهام تنگ شده است و نگرانم؛ زیرا از نپذیرفتن مردم هراسناکم و احتمال میدهم که جمعی زیر بار آن نروند و به مقابله با من برخیزند. اما خداوند متعال مرا تهدید کرده است در صورتی که دستور او را اجرا نکنم، بازخواستم کند.
به دستور رسول خدا، به عنوان(الصلاه جامعه) ندا دادند. مردم گرد آمدند و پیامبر خطبهای ایراد کردند و فرودند:
ای مردم ؛ آیا میدانید و باور دارید که خداوند متعال مولای من است و من مولای مومنان هستم و بیش از خود مومنان، اختیار آنان را دارم؟
همه حاضران در جمع پاسخ دادند: آری ای رسول خدا.
آنگاه پیامبر فرمودند: #برخیز_علی_جان!
من اطاعت کردم و برخاستم.
پیامبر (ص) فرمودند:
🔸هرکس که من مولای اویم، این علی مولای اوست. خدایا دوست بدار کسی که علی را دوست دارد و دشمن بدار هرکس علی را دشمن دارد.
در این هنگام #سلمان از جا برخاست و از رسول خدا پرسید: ای رسول خدا آیا ولایت علی همانند ولایت شماست؟
رسول خدا پاسخ دادند:
آری، ولایت او همانند ولایت من است. هرکس که من صاحب اختیارتر و اولی به او از خودش هستم، علی نیز صاحب اختیار و اولی به او از خود است.
#اولین_وصی_من_علی است که برادر، یاور، وارث، وصی من و جانشین من در میان امت من است و بعد از من ولی هر مومنی خواهد بود. بعد از او فرزندم #حسن و سپس #حسین جانشینان من هستند. بعد از حسین، ۹ تن از فرزندان او، یکی پس از دیگری جانشینی مرا به عهده خواهند داشت. قرآن با آنان و آنان با قرآن خواهند بود و هیچگاه بین آنان و قرآن جدایی نخواهد افتاد تا اینکه در کنار حوض نزد من آیند.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۲۴ 🔅•✾••┈
گفتم: ای رسول خدا، شما بفرمایید که سخن شما نیکوتر است.
پیامبر(ص) فرمودند: ای ابوالحسن، من که از تو جدا شدم گرسنه بودم، ولی درد گرسنگی را از تو پنهان کردم. وقتی وارد خانه عایشه شدم، هرچه منتظر ماندم، از غذا خبری نشد و معلوم شد اوهم چیزی برای پذیرایی از من ندارد! دست به دعا برداشتم و از خدا طلب غذا کردم. جبرئیل حاضر شد و این مرغ را برای من هدیه آورد و گفت: خداوند متعال به من وحی کرده این مرغ را که از بهترین غذاهای بهشت است، نزد شما آورم.
من شکر خدا را به جای آوردم و دعا کردم: پروردگارا، بندهای را که علاقمند به توست و من را نیز دوست دارد تا در خوردن این غذا با من همراهی کند. پس از این دعا قدری صبر کردم، ولی کسی نیامد! در مرتبهء دوم دعا کردم، این بار صدای کوبیدن در خانه بلند شد.
به عایشه گفتم: در را باز کن تا میهمان وارد شود. اکنون خدا را شکر میکنم که اجابت دعای من، تو بودی. زیرا خدا تائید کرد که تو خدا و رسولش هستی. شروع کن علی جان.
پس از آنکه غذا را با رسول خدا(ص) خوردم، به من فرمودند: علی جان اکنون تو تعریف کن چرا دیر آمدی.
عرض کردم: ای رسول خدا، از شما که جدا شدم به منزل رفتم، با فاطمه و حسن و حسین ساعتی را سپری کردم. سپس برخاستم تا به حضور شما برسم. آمدم و در زدم، عایشه گفت که شما خوابیدهاید. از همان راهی که آمده بودم چند قدمی بازگشتم.
ولی با خود گفتم: چطور میشود رسول خدا در این موقع خواب باشد؟ برای همین بازگشتم و باز در خانه را زدم؛ اما عایشه گفت: پیامبر مشغول کاری است. من با شرمندگی باز گشتم؛ اما احساس کردم که قلبم گرفته است و بیطاقت شدهام. بار سوم بازگشتم و در را محکمتر کوبیدم که شما صدای آن را شنیدید و فرمودید: بیا داخل، علی.
رسول خدا(ص) با شنیدن این مطالب فرمودند: خداوند مقدر کرده بود که تو در کنار من از این غذا بخوری.
سپس پیامبر(ص) روی به عایشه کردند و پرسیدند: چرا این گونه رفتار کردی؟
او گفت ای رسول خدا، خیلی علاقه داشتم که پدرم برسد و همراه شما از این غذا بخورند!
رسوا خدا(ص) فرمودند: این #اولین بار نیست که #تو با #علی_نادرست_رفتار_میکنی.
🔺من از حس قلبی تو به علی آگاهم.
🔺سرانجام کار به جایی خواهند رسید که تو برای جنگ با او نیز اقدام خواهی کرد!
#عایشه با تعجب پرسید : ای رسول خدا، مگر ممکن است که #زنان با #مردان_بجنگند؟!
رسول خدا فرمودند: #ای_عایشه تو حتما #با_علی #جنگ_خواهی_کرد و #گروهی_از_اصحاب_من در این #جنگ تو را #همراهی و #تشویق خواهند کرد.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۲۵ 🔅•✾••┈
ماجرای جنگ #تو(عایشه) با #علی در تاریخ باقی خواهد ماند و همه امت درباره آن سخن خواهند گفت. نشان و علامت این جنگ آن است که تو بر #شتری سوار خواهی شد که #همانند_شیطان است. در مسیر این جنگ، با #حمله و #پارس_سگهای حواب مواجه خواهی شد. تو در آن مکان به بازگشت اصرار میکنی و #جمعی به #دروغ شهادت خواهند داد که آن محل #حواب نیست. آنگاه به سوی شهری حرکت میکنید که اهل آن شهر اصحاب و یاران تو هستند.
آن مکان دورترین شهرهاست از آسمان و نزدیکترین شهر هاست به دریا. تو از آن جنگ با #شکست و #ذلت باز میگردی.
علی در آنروز تو را باجمعی از #یاران و #اصحاب_معتمدش به سوی وطن باز میگرداند. او خیرخواه توست و بیش از آنکه تو خیرخواه خود باشی او برای تو #دلسوز است. در آن حادثه، علی تو را نصیحت خواهد کرد که کاری نکن ارتباط همسری تو را بار سول خدا قطع کنم و در قیامت همسر پیامبر نباشی!
آری، علی میتواند بعد از وفات من ارتباط همسری هر یک از همسرانم را با من پایان دهد و در روز قیامت نیز #بین_من و #آن_همسر جدایی خواهد بود!
#عایشه با شنیدن این سخنان گفت: ایکاش بیش از رسیدن آن روز بمیرم!
پیامبر فرمودند: #هیهات ، هیهات! . . . سوگند به خدایی که جان من در اختیار اوست، آنچه گفتم #اتفاق_خواهد_افتاد؛ چنان که گویی من این ماجرا را با چشم خود میبینم.
سپس رو به من کردند و فرمودند: علی جان، برخیز که وقت نماز ظهر رسیده است. برویم تا بلال اذان و اقامه بگوید .
به مسجد رفتیم و بلال اذان و اقامه را گفت و نماز را به امامت رسول خدا خواندیم.
☀️مسدود شدن همه درها به جز درِ خانهی من
رسول خدا دست مرا گرفتند و فرمودند: موسی از خدا خواست که مسجد او به دست هارون تطهیر شود.
من نیز از خدا خواستهام که مسجد مرا به دست تو و نسل تو تطهیر کند.
رسول خدا پس ازاین توضیح به سراغ #ابوبکر فرستادند و دستور دادند که درِ خانهاش را که به مسجد باز میشود، مسدود کند. او ابتدا کلمه #استرجاع به زبان آورد و سپس از دستور خدا اطاعت کرد و درِ منزل خویش را مسدود کرد. رسول خدا پس از وی، به سراغ #عمر و #عباس نیز فرستادند و دستور بستن درِ خانهها را به آنها نیز ابلاغ کردند.
پس از این اقدامات، رسول خدا به اصحاب خویش چنین توضیح دادند: من به میل و خواست خود ورودی خانههای شما را به مسجد نبستم و به خواست خودم اجازه باز بودن در خانه علی اصرار نکردم. این هر دو دستور از جانب خداوند بود.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۲۶ 🔅•✾••┈
☀️نگرانیهای رسول خدا
🔹کینههای عمیق باقی مانده از بدر و اُحد
به همراه رسول خدا در اطراف شهر مدینه راه میرفتم. به باغی رسیدیم به آن حضرت گفتم: یا رسولالله چه باغ زیبایی است!
پیامبر(ص) فرمودند: خیلی زیباست؛ ولی در بهشت برای تو زیباتر از این است.
به باغ دیگری رسیدیم. عرض کردم: یا رسول الله، این باغ چقدر زیباس!
پیامبر فرمودند: زیباست؛ ولی برای تو در بهشت زیباتر از این است.
تا اینکه از هفت باغ گذشتیم. در هر کدام من عرض میکردم: یا رسولالله چه زیباست! و حضرت میفرمودند: در بهشت برای تو زیباتر از این است.
وقتی راه خلوت شد، رسول خدا مرا در آغوش گرفتند و با گریه شدید فرمودند: پدرم فدای بییاور شهید!
عرض کردم چرا گریه میکنید ای رسول خدا؟
پیامبر فرمودند : کینههای انباشتهای در دل برخی افراد است که آنها را بعد از وفات من بر تو آشکار میکنند. این کینهها از جنگ بدر و جنگ احد در دلها باقی مانده است.
عرض کردم: آیا در آن هنگام دین من سالم خواهد بود؟
پیامبر فرمودند :
آری، در آن روز دین تو سالم خواهد بود. ای علی، بشارت باد تو را. زیرا در این دنیا همراه من و در آخرت نیز با من خواهی بود. تو برادر و جانشین من هستی، تو #انتخاب شدهء من، #وزیر، #وارث و #اداکننده_تعهدات من هستی . تو قرض مرا ادا و به وعدههای من وفا میکنی و ذمه مرا رها میسازی و امانتهای در دست مرا به صاحبانشان باز میگردانی. تو طبق سنت من با #ناکثین و #قاسطین و #مارقین از امت من میجنگی. رابطه تو با من همانند رابطه #هارون با #موسی است. هارون الگوی مناسب و زیبایی برای توست، آن هنگام که قومش او را ضعیف شمردند و تا مرز کشتن او پیش رفتند. پس تو نیز بر ستم قریش و همدستی آنان در برابر خود صبر پیشه کن؛ چرا که تو چنان هارون نسبت به موسی و پیروانش هستی و آنان همچون گوساله سامری و پیروانش هستند. هنگامی که موسی هارون را به جانشینی خود در میان آنها انتخاب کرد، به او دستور داد که اگر مردم گمراه شدند و او را یارانی داشت که به کمک وی بشتابند، با گمراهان مقابله و جهاد کنند. اما اگر یارانی پیدا نکرد، دست نگه دارد و خونش را حفظ کند و بین آنان اختلاف نیندازد.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۲۷ 🔅•✾••┈
#علی_جان، خداوند هر پیامبری را که مبعوث کرد، گروهی با اختیار و علاقه و گروهی دیگر بدون خواست قلبی تسلیم او شدند. بعد از پیامبران، در بین آن دو گروه درگیری پدید آمد.
آنان که بدون علاقه قلبی تسلیم شده بودند، بر گروه اول مسلط شدند و حتی به قتل آنها اقدام کردند و موجب بیشتر شدن اجرا و پاداش آنها شدند.
ای علی، هر #امتی بعد از پیامبرشان #اختلاف کردند، در نتیجه اختلاف، #باطل گرایانشان بر حق گرایانشان #غالب شدند. امت ما نیز همانند امتهای گذشتهاند و خداوند در این امت نیز راه #تفرقه و #اختلاف را باز گذاشته است! و البته خدا میخواست، میتوانست آنان را در مسیر هدایت گرد آورد، تا آنجا که حتی دو نفر با هم اختلاف نداشته باشند و در امور الهی با هم درگیر نشوند و کسی فضیلت و برتری انسانهای با فضیلت و برجسته را انکار نکند.
آری، اگر خدا میخواست حتی در همین دنیا از #ظالمان انتقام میگرفت و نعمتش را از آنها دریغ میکرد، تا برای همگان روشن شود که #اهل_باطل در مسیر #گمراهی قدم بر میدارند و #اهل_حق به سوی سعادت رهسپارند.
اما خداوند چنین نخواسته و تقدیر الهی این است که #دنیا محلی برای #انجام_اعمال و #آخرت محل قرار و صحنه جزا و پاداش باشد:
(لِیَجزِیَ الَذِّینَ أَساوُا بِما عَلِموا و یجزِیَ الَّذینَ أحسَنوا بِالحُسنَی)
(تا آنان که بد کردند، به سبب عملشان جزا داده شود و آنان که نیکی کردند، به نیکی جزا داده شوند.)
پس از شنیدن سخنان رسول خدا(ص) عرض کردم: خداوند را به خاطر نعمتهایش شکر میگذارم و در برابر آزمونهای او صبر میکنم و به تقدیرات او راضی هستم.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۲۸ 🔅•✾••┈
☀️خضاب محاسن با خون سر
من خواستم و پرسیدم: ای رسول خدا، در این ماه بهترین و با فضیلتترین عمل چیست؟
در پاسخ فرمودند: ای اباالحسن، بهترین عمل در ماه رمضان #اجتناب_از_حرامهای_الهی است.
پس از این سخن، #اشک از چشمان رسول خدا(ص) سرازیر شد. عرض کردم: چرا گریه میکنید ای رسول خدا؟
فرمودند: برای #حادثهای که در #چنین_ماهی برای تو اتفاق خواهد افتاد! گویا میبینم که تو #در_حال_نماز هستی و #بدبختترین_فرد_امت، شمشیر را بر سر تو فرود میآورد و #محاسنت را با #خون سرت #خضاب میکند.
عرض کردم: ای رسول خدا، آیا در آن حال #دین من #سالم است؟
فرمودند: آری، با سلامت همراه است.
سپس فرمودند:
علی جان، آن کس که تو را به #قتل رساند، #گویی به قتل من #مبادرت کرده است.
آن کس که تو را #غضبناک کند، گویی مرا #ناراحت کرده است و آن کس که به تو #اهانت کند، در حقیقت به من #خیانت کرده است. زیرا تو برای من #همانند_جان_هستی و #جان_تو از #جان_من #سرشت_تو از #سرشت_من است.
خداوند من و تو را باهم آفریده است و هردوی ما را انتخاب کرده است. مرا به #نبوت و تو را به #امامت برگزیده است. کسانی که امامت تو را انکار کنند، نبوت نیز مرا انکار کردهاند!
ای علی، #تو_وصی_من، #پدر_فرزندانم، #همسر_دخترم و #جانشین_من_در_امتم هستی.
هم در حیات من و هم پس از وفات من. هر آنچه تو امر کنی، گویی من امر کردهام و هر آنچه تو نهی کنی، گویی من نهی کردهام. سوگند به آن خدایی که مرا به نبوت مبعوث و در میان خلق خوش برترین قرار داده است، #تو_حجت_خدا_بر_خلق او
و #امین_خدا_بر_سر_او
و #جانشین_خدا_در_میان_بندگانش هستی.
☀️ارتحال رسول خدا(ص)
🔹گشایش هزار باب علم
رسول خدا(ص) در #بستر_بیماری آرمیده بودند؛ همان بیماری که به ارتحال آن حضرت انجامید. در آن روزها پیامبر(ص) به صورت #سرّی و #دور_از_چشم_دیگران، هزار باب دانش را به روی من گشودند که از هر باب آن، هزار باب دیگر بر روی من گشوده میشد.
اگر مسلمانان پس از وفات آن حضرت از من #پیروی میکردند و #رهنمودهای مرا میپذیرفتند، از آسمان و زمین برکات الهی بر آنان نازل میشد و از نعمتهای آسمان و زمین بهرهها میبردند.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۲۹ 🔅•✾••┈
☀️شیعیان و یاران علی
یک روز قبل از اینکه رسول خدا(ص) از دنیا بروند، #سر_مبارکشان را به #سینهام گرفته بودم. آن حضرت آهسته به من فرمودند: علی جان، به این آیه قرآن و سخن خدا توجه کردی:
( آنان که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مردم هستند. )
آیا میدانی#خیرالبریه چه کسانی هستند؟
عرض کردم: خدا و رسولش بهتر میدادند.
پیامبر(ص) فرمودند: مقصود از این افراد، #شیعیان و #یاران_تو_هستند. وعده من با آنان #کنار_حوض_کوثر است. در روز قیامت، روز سختی که #امتها از شدت هراس به زانو در میآیند، خداوند همه خلق را برای عرضه اعمالشان به پیشگاه خود فرا میخواند و آدمیان ناگزیر به حضور در آن خواهند بود، در آن شرایط سخت منادیان الهی #تو و #شیعیان تو را فرا میخوانند و شما با چهره نورانی و غرق در سرور و شادی و بهرهمند از کرامتهای الهی پاسخ میدهید و بارگاه خداوند حاضر میشوید.
رسول خدا(ص) در ادامه فرمودند: علی جان، به این آیه نیز توجه کن:
(آنان که از اهل کتاب و مشرکان کافرشدند، در آتش جهنم جاودان خواهند بود و آنان بدترین مردم هستند.)
مقصود از این افراد، یهود و بنیامیه و شیعیان و پیروان آنها هستند که روز قیامت با بدبختی و در شدت گرسنگی و روسیاهی مبعوث میشوند.
☀️در آغوش من چشم از جهان فرو بست
رسول خدا(ص) در حالی که سر برسینه من داشتند، جان به جان آفرین تسلیم کردند. ایشان در میان دستان من جان سپردند و من برای تبرک دستهایم را بر چهرهاش کشیدم.
مسئولیت غسل رسول خدا(ص) با من بود. با کمک ملائکه آن حضرت را غسل دادم. گویی در و دیوار با من هم ناله و هم نوا بودند! فرشتگان گروه گروه فرود میآمدند و اندکی بعد پرواز میکردند و باز میگشتند. گوش من پُر بود از صدای آهسته ملائکه که بر آن حضرت نماز میخواندند، تا آنگاه که او را به خاک سپردیم.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۳٠ 🔅•✾••┈
☀️اشکهای بسیار، در فراق تو اندک است
پرو مادرم فدای تو باد! چه نیکو زندگی کردی و چه نیکو چشم از جهان بستی! با رحلت تو، رشتهای گسسته شد که با مرگ دیگران گسستی همانند آن رخ نداده بود. زیرا با رحلت تو رشته پیامبری گسست و خبرهای آسمانی از زمین دریغ داشته شد.
مصیبت فقدان تو چنان بزرگ است که هر مصیبتی در مقایسه با آن کوچک مینماید. مصیبتی است که بر همه دلها سایه افکنده و همه را در غم فرو برده است.
اگر مرا به صبر و خویشتنداری فرمان نداده و از بیتابی و ناشکیبایی نهی نکرده بودی، چنان در فراق تو میگریستم که اشک چشمانم فرو خشکد. هرچند باز هم درد فراق التیام نمییابد و رنج و اندوهم پایان نمیگیرد و البته این همه در مصیبت تو ناچیز و اندک است.
پدر و مادرم فدای توباد! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و در خاطر خود نگاه دار!
☀️جدایی از رسول خدا(ص) مصیبتی بس بزرگ
صبرو شکیبایی نیکوست، جزدر غم از دست دادن تو
بیتابی و ناشکیبایی نکوهیده است، مگر در اندوه فقدان تو
مصیبت از دست دادن تو مصیبتی بس بزرگ است
و هر مصیبتی در مقایسه با آن، ناچیز خواهند بود.
☀️صبر بر فراق رسول خدا(ص)
در میان همه مسلمانان، مونسی جز رسول خدا(ص) نداشتم. همه انس من با آن حضرت بود. به هیچ کس مانند او نزدیک نبودم و به اندازه او اعتماد نداشتم. صمیمیترین و نزدیکترین فرد به او بودم و او یگانه پناهگاه من بود... .
با رحلت رسول خدا(ص) آن چنان غم و غصه بر سر من فروریخت که اگه آن همه بر کوهها فرود میآمد، تحمل از دست میدادند.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۳۲ 🔅•✾••┈
رسول خدا(ص)، همه کسانی که پدر یا پسر یا برادر یا دیگر نزدیکانشان در جنگها بدست من کشته شده بودند و به گونهای دشمنی با من در دلشان بود و نیز تمام #مهاجر و #انصار و #مسلمانان_ضعیف و #منافقان را به #لشکر اسامه فرستادند تا فقط آن یک گروه از مردم پاکدل و با ایمان در حضورش بمانند که سخنان نابجا بر زبان نیاورند و مرا از خلافت و زمامداری امت پس از رسول خدا(ص) باز ندارند.
#آخرین_کلام رسول خدا(ص) این بود که لشکر اسامه هر چه سریعتر روانه شود و هیچ یک از افراد تحت فرماندهیاش از همراهی با او تخلف نکنند. رسول خدا(ص) در این زمینه بسیار تاکید وسفارش فرمودند و #دستورهای #صریحی صادر کردند تا این لشکر به حوزه ماموریتش رهسپار شود؛ اما متاسفانه با رحلتشان، وضع غیرمنتظرهای پیش آمد:
همان مردانی که ایشان تحت فرماندهی اسامه به بیرون از مدینه فرستاده بودند، #اردوگاههای خود را #رها کردند و #آشکارا دستور پیامبر را #نادیده_گرفتند و از ادامه همراهی با لشکر اسامه #امتناع کردند و او را #تنها گذاشتند و دوان دوان به #مدینه_بازگشتند تا #پیمان خلافت مرا که با رسول خدا(ص) بسته بودند، #نقض_کنند و #عهد_خدا و #رسولش را #بشکنند و با هیاهو و داد و فریاد برای خود #پیشوایی_دیگر برگزینند .
شگفت اینکه در #انتخاب_خلیفه، نظر هیچ فردی از خاندان #عبدالمطلب را #جویا_نشدند؛ زیرا هدف اساسی آنان، #شکستن_بیعت با #من بود که از قبل بر عهدهی آنان استقرار یافته بود.
آنان مشغول #عهدشکنی و #انتخاب_خلیفه بودند و #من مشغول فراهم آوردن #مقدمات_دفن_پیکر_مطهر رسول خدا(ص).
برای من رها کردن پیکر آن عزیز و پرداختن به کاری دیگر روا نبود؛ زیرا #حفظ_حرمت_پیامبر(ص) و تکریم او بر هر کار دیگری مقدم بود.
این پیشامد شگفت و #عهدشکنی_تلخ، قلبم را که از فراق رسول خدا(ص) مجروح بوده و عزیزی را از دست داده بود که پس از خدا، تنها معتمدش بود، به درد آورد. با وجود این حادثهی تلخ، بلافاصله #گرفتاری_تلختری پیش آمد و من بازهم شکیبایی ورزیدم.
☀️گاهِ فرا رسیدن آزمون بزرگ
بعد از دفن پیکر مطهر رسول خدا، مشغول مسطّح کردن مرقد آن حضرت بودم که برایم آوردند مردم با #ابوبکر بیعت کردهاند. با شنیدن خبر، این آیات را تلاوت کردم:
(بسم الله الرحمن الرحیم. الم. آیا مردم گمان کردند همین که بگویند ایمان آوردیم به حال خود رها میشوند و آزمایش نخواهند شد؟! ما کسانی را که پیش از آنان بودند (آزمودیم و این ها را نیز امتحان می کنیم) باید علم خدا درباره راست گویان و دروغگویان تحقق یابد. آیا کسانیکه اعمال ناروا انجام میدهند، گمان میبرند بر قدرت ما چیره میشوند؟! چه بد داوری میکنند!)
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۳۳ 🔅•✾••┈
☀️اختلاف چگونه جان گرفت؟
آنگاه که رسول خدا(ص) رحلت کرد، #گروهی از مردم در کار #حکومت با یکدیگر #درگیر شدند و به ستیز با یکدیگر پرداختند. سوگند به خدا، به فکر کسی خطور نمیکرد که #عرب خلافت را پس از رسول خدا(ص) از #اهلبیت او #دریغ_کند؛ چنان که انتظار نمیرفت پس از بیعت مردم با من و قرار گرفتنم بر مسند خلافت، آن #عهد را #بشکنند.
شتافتن جمعی از مردم از هر سو برای #بیعت با #ابوبکر واقعهای بس شگفت و نگران کننده بود؛ چه اینکه من خود را در میان مردم به جانشینی رسول خدا(ص) از هرکس دیگری شایستهتر میدیدم و به راستی از کسانی که این امر را برعهده گرفتند، استحقاق بیشتری داشتم. با این همه دست از خلافت باز کشیدم.
☀️اختلاف مهاجران و انصار
هنگامی که خداوند متعال پیامبرش(ص) را به جانب خود فراخواند و روحش بر گرفت، قریش{ #بدون_توجه به پیمانی که رسول خدا(ص) از آنان گرفته بودند} گفتند: #امیروحاکم باید فردی #از_میان_ما باشد. در مقابل آنان انصار قد برافراشتند و گفتند: امیر باید از میان ما انتخاب شود. قریش گفتند: چون محمّد(ص) از قریش است، ما به حکومت سزاوارتریم، و انصاردر برابر استدلال آنها تسلیم شدند واین حق را برای آنان پذیرفتند و حکومت را به ایشان تسلیم کردند. این در حالی است که اگر استدلال قریش را درست بدانیم و خویشاوندی با پیامبر(ص) را ملاک برتری قریش بر انصار بشمار آوریم، باید بپذیریم که #نزدیکترین فرد به رسول خدا(ص) #شایستهترین فرد برای #خلافت است{و در این صورت، آیا کسی از من به رسول خدا(ص) نزدیکتر بوده است؟!} اگر هم این استدلال از اساس پذیرفته نشود، قریش هیچ امتیازی بر دیگران نخواهد داشت و سهم انصار از حکومت و قدرت، از بقیه بیشتر خواهد بود.
به هر حال نمی، دانم آیا اصحاب من(مهاجران از قریش) از اینکه #حق_مرا_ضایع_کردهاند، هیچ نگرانی ندارد و احساس امنیت میکنند؟! یا اینکه من به عنوان نزدیکترین فرد به رسول خدا(ص) در امر خلافت حقی نداشتهام و آنان که با شعار قرابت، حق را به مهاجران داده و از انصار دریغ کردهاند، در حقیقت به انصار، ستم روا داشتهاند؟! آنچه میدانم این است که #حق_من_زیر_پا_گذاشته_شد؛ هرچند من آن را برای همانها واگذاشتم و از خداوند میخواهم که از آنها بگذرد.
☀️موضع انصار
قریش به تصمیم قاطع رسید که مرا از #حق_مسلمم، یعنی #جانشینی_رسول_خدا(ص) بازدارد و تلاش کرد #انصار را از #مشارکت در حکومت #بینصیب کند. این در حالی بود که انصار سهم والایی در یاری رسول خدا(ص) داشتند و پشتوانه مستحکمی برای دفاع از اسلام بودند. در این هنگام، انصار ساکت ننشستند و مدعی شدند: اکنون که کار حکومت را به علی واگذار نمیکنید، پس شخصیت بزرگ ما، #سعدبن_عباده، برای حکومت شایستهتر و بر شما مقدم است.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۳۴ 🔅•✾••┈
☀️امتناع از بیعت
بعد از بیعت مردم با #ابوبکر، مرا نزد وی بردند و خواستند که با او بیعت کنم. در پاسخ آنان گفتم :
«من از او به این مقام شایستهترم و برا ی شما بهتر است که #با_من بیعت کنید. شما در مقابل انصار، به نزدیک بودن خود به رسول خدا استدلال کرده و از این راه، اولویت خود را بر انصار ثابت کردید و آنها نیز دلیل شما را نپذیرفتند و در مقابل شما تسلیم شدند و زمام حکومت را به شما سپردند. ولی نوبت که به ما رسید، با آنکه میدانید #نزدیکتر از #اهلبیت به رسول خدا(ص) کسی نیست، میخواهید جانشینی آن حضرت را از ما دریغ کنید.
من نیز با همان منطق و برهانی که شما با انصار سخن گفتید، با شما سخن میگویم و احتجاج میکنم : #من به رسول خدا(ص)، چه در حال حیات آن حضرت و چه بعد از ارتحالش، از همه شما نزدیکترم. من #وصی و #وزیر_اویم. #اسرار و #علوم او نزد من به #ودیعت گذاشته شده است. من #صدیق_اکبر و #فاروق_اعظمم. من #نخستین_مومن به رسول خدا و #تصدیق کننده اویم.
در میدان جهاد، من بیش از همه با مشرکان مبارزه کرده و سپر بلا شدهام. من بیشتر از همه به کتاب خدا و سنت رسولش #آگاهم. من به دین خدا و عواقب امور #داناترم. زبان من #گویاتر و دلم #ثابتتر و قلبم #آرامتر است .
پس دیگر برای چه در مسئله خلافت با من منازعه میکنید؟! اگر در دل خود از مخالفت با خدا بیم دارید، خودتان انصاف داشته باشید و با همان دلایل که انصار شما را سزاوارتر دیدند، شما نیز حق و اولویت مرا در نظر بگیرید؛ وگرنه دیری نمیپاید که به ستمکاریتان اعتراف میکنید.
بعد از این سخنان، #عمر گفت: اکنون زمان این حرفها گذشته است، مردم با ابوبکر بیعت کردهاند و تو نیز تا بیعت نکنی، رهایی نخواهی داشت. به او گفتم:
شیر خلافت را بدوش؛ زیرا از آن، سهمی نیز به تو خواهد رسید. پا فشاری امروز تو بر این کار برای بهره برداری است که فردا نصیب خواهد شد و به خدا سوگند، سخنت را نمیپذیرم و دوست ندارم با تو همنشین باشم و بیعت نیز نخواهم کرد.
ابوبکر که سخن مرا شنید، گفت: اگر بیعت نکنی، تو را به آن مجبور نخواهم کرد. #ابوعبیده_بن_جراح از جای برخاست و گفت: ای پسر عمو، ما هرگز انکار #فضیلتهای تو را نداریم. #قرابت تو با رسول خدا #سابقهی_درخشانت در اسلام، #دانش_سرشارت در دین و #یاری_رسانیات به مسلمانان در مواقع حساس جای انکار ندارد؛ اما نکته مهم این است که تو هنوز #جوانی و در مقابل، ابوبکر مردی جاافتاده و پرتجربه از میان قوم توست. او برای تحمل سنگینی مسئولیت خلافت تواناتر است. به علاوه اینکه مردم با وی بیعت کردهاند و کار تمام شده است؛ پس بهتر است تو نیز در برابر او تسلیم شوی. البته اگر در آینده عمری برای تو باقی باشد، خلافت را به تو واگذار میکنند و در آن روز هیچ کس با تو مخالفت نخواهد کرد؛ چرا که تو شایسته آنی. این تذکر را هم به تو بدهم که در اوضاع حساس فعلی نباید آتش فتنه را تو شعله ور کنی؛ زیرا خود میدانی که دل اکثر عرب با تو همراه نیست و از تو کینهها در دلها وجود دارد.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۳۵ 🔅•✾••┈
اینجا بود که خطاب به آن جمع گفتم :
ای گروه مهاجر و انصار، شما را به خدا، خدا را در نظر بگیرید. سفارش پیامبرتان را دربارهی من فراموش نکنید و دستاورد محمد(ص) را از خانه و محل وی به منازل و خود منتقل نسازید و اهل حق را از حق و جایگاهی که میان مردم دارند، بازندارید. به خدا سوگند، خداوند در مسئله خلافت و جانشینی پیامبرش(ص) تدبیر کرده و حکم را صادر کرده است و رسول خدا(ص) نیز به همه امر آگاهی داشتند.
شما هم کاملا آگاهید که ما اهلبیت به تصدی امر خلافت، از شما سزاوارترینم. آیا در میان شما کسانی وجود دارند که عالِم به کتاب خدا و دین شناس و آگاه به امور رعیت باشند؟! به خدا سوگند، جمع این ویژگیها فقط در میان اهلبیت است، نه در شما. پس، از هوی و هوس پیروی نکنید که در این صورت بیش از پیش از حقیقت دور خواهید شد و گذشته خود را با این رفتارهای غلط تباه خواهید ساخت.
(بشیربن سعدانصاری با شنیدن این سخنان به من گفت: ای ابالحسن، اگر انصار این سخنان تو را قبل از بیعت با ابوبکر شنیده بودند، هیچ کدام در بیعت با تو اختلاف نمیکردند. به او و افرادی که در مجلس، سخنان مرا میشنیدند، گفتم:
ای مردم، آیا سزاوار بود که جنازهی رسول خدا(ص) را بر زمین باقی میگذاشتم و بدون توجه به تجهیز و کفن و دفن ایشان میآمدم و بر سر خلافت، منازعه میکردم؟!
به خدا سوگند، هیچ انتظار نداشتم کسی خود را برای خلافت مطرح کند و در این زمینه با ما اهلبیت به منازعه برخیزد و کاری همانند کار شما را مرتکب شود؛ زیرا رسول خدا(ص) در روز غدیر برای هیچ کس جای عذر و بهانه و حرفی باقی نگذاشتند.
☀️امتناع«سعد» و «فَروه » از بیعت با ابوبکر
هنگامی که سعد بن عباده دید مردم با ابوبکر بیعت میکنند، با صدای بلند اعلام کرد: ای مردم، اگر من مدعی خلافت شدم، از آن روست که دیدم قصد دارید علی را از دایره خلافت دور نگاه دارید. اینک اعلام میکنم تا علی بیعت نکند، من با کسی بیعت نخواهم کرد و شاید اگر او هم بیعت کند، من چنین نکنم.
سپس بر مرکب خود سوار شد و به حوران رفت و در آنجا ماند تا از دنیا رفت.
فروة بن عمر انصار نیز در اعتراض به این بیعت با صدای بلند با مردم سخن گفت و از آنها پرسید: ای جماعت قریش، آیا در میان شما کسی هست به سان علی شایستهی خلافت باشد و امتیازات او را داشته باشد؟!
قیسبن مخزمه زهری گفت: در بین ما کسی با چنین ویژگیهایی وجود ندارد.
فروه : آیا به راستی در علی امتیازات و ویژگیهایی هست که در دیگران نباشد؟
قیس: آری، علی امتیازاتی دارد که در هیچکدام از ما نیست.
فروه: پس با چه استدلالی از بیعت با او خودداری کردید؟!
قیس: اجتماع مردم برای بیعت با ابوبکر.
فروه: به خدا سوگند، مطابق شیوههای گذشته جاهلی خود عمل کردید و سنت رسول خدا را از یاد بردید.
اگر ولایت را در اهل بیت پیامبر خود قرار میدادید، از زمین و آُسمان بر شما نعمت فراوان نازل میشد.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۳۶ 🔅•✾••┈
☀️اتمام حجت با مردم در موضوع خلافت و امامت
مراجعه به خانه اصحاب همگام با فاطمه، دختر رسول خدا(ص)
{بعد از خاکسپاری پیکر مطهر رسول خدا(ص) قرآن را جمع آوری کردم و سپس به اتمام حجت با اصحاب و یاران رسول خدا(ص) رو آوردم.}
به همراهی #فاطمه، دست پسرانم، #حسن و #حسین، را گرفتم و به #خانه_یکایک_مجاهدان بدر و پیشگامان اسلام از مهاجران و انصار رفتم و آنان را درباره #حقّم به خدا سوگند دادم و به #یاری_خویش فرا خواندم؛ ولی جز چهار نفر دعوت مرا پاسخ ندادند.
آن چهار نفر، #سلمان و #ابوذر و #مقداد و #زیبر بودند.
از خاندان من نیز کسانی حضور نداشتند که بتوانند از من پشتیبانی کنند و با کمک آنان بتوانم حقم را بگیرم. #حمزه در نبرد احد و #جعفر در نبرد موته کشته شده بودند و من بین دو نفر که یکی فاقد توان و جایگاه لازم بود و دیگری تند خو بود، مانده بودم؛ یعنی #عباس و #عقیل که تازه به اسلام روی آورده بودند و با کفر #فاصله_اندکی داشتند. در چنین اوضاعی مرا به #پذیرش_بیعت مجبور کردند و بر من غالب شدند. من آن روز آیهای را تلاوت کردم که #هارون به برادرش گفت:
(ای پسر مادرم، این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا بکشند.)
من از هارون الگو گرفتم و با پیمانی که از رسول خدا(ص) نزد من بود، حجتی قوی در دست داشتم.
☀️چگونه غدیر به فراموشی سپرده شد؟
{هفت روز از ارتحال رسول خدا(ص) میگذشت که سخنرانی مفصلی در مدینه ایراد کردم و در اثنای آن به مردم گفتم:}
مصیبتی بزرگتر و رخدادی دشوارتر از مصیبت رحلت رسول خدا(ص) سراغ ندارم؛ زیرا خداوند با وجود او نبوت را به کمال رساند و بهانهها را از دست همگان گرفت و عذرهای مردم را ناموجه ساخت. او واسطه میان خدا و خلق بود؛ تا آنجا که خدا عمل هیچ کسی را بدون وساطت پیامبر(ص) نمیپذیرد و تقرب به درگاه خویش را فقط با اطاعت رسولش برای افراد میسر میسازد؛ همانگونه که فرمود:
(کسی که از پیامبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است و کسی که روی گرداند، تو را نگهبان او نفرستادیم.)
بدین ترتیب بود که خداوند طاعت رسولش را عین طاعت خود شمرد و نافرمانی او را همانند نافرمانی از خود اعلام کرد و بدینسان اختیاراتی را که به رسولش(ص) تفویض کرده بود، شناساند و جایگاه کسانی را که از رسول(ص) پیروی کنند و افرادی که از فرمانهایش سر میپیچند، مشخص کرد و این حقایق را در آیاتی از قرآن به روشنی تشریح کرد.
خداوند برای تشویق مردم به پیروی از رسولش فرمود: (بگو: اگر خدا را دوست میدارید، ازمن پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهتان را ببخشید.)
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۳۷ 🔅•✾••┈
بنابر این پیروی از رسول خدا(ص) دوستی با خداست و خشنودی او موجب آمرزش گناهان و کمال خوشبختی و رسیدن به بهشت است و در مقابل، روی گردانی از رسول خدا، موجب دشمنی با خدا و خشم و قهر خداوندی و دوری از درگاه اوست که سرانجامش گرفتار شدن در جهنم است و این سخن خداوند است.
(هرکس از گروههای مختلف به او کافر شود، آتش وعده گاه اوست.)
مقصود از کفر در این آیه، سرپیچی از فرمان رسول خدا است.
اما موقعیت من چنین بود که خداوند متعال توسط من، بندههای خود را در بوته آزمایش قرار داد، مخالفان دین را به دست من از میدان خارج کرد، منکرانش را با شمشیر من نابود کرد و مرا وسیله نشاط و شادمانی مسلمانان و همچنین عامل مرگ زورگویان و جباران قرار داد.
لطف خدا در حق من این بود که توفیق یاری رسانی به رسولش را نصیبم ساخت. شرافتی که خداوند به من بخشید، این بود که از علم سرشار رسولش بهره مندم کرد. رسول خدا مرا به طور ویژه، وصی خود قرار داد و برای جانشینی در میان امتش انتخابم کرد. در گردهمایی انبوهی از مهاجران و انصار، دربارهء من فرمود: (ای مردم، علی برای من همچون هارون است برای موسی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست.)
مومنان در پرتو عنایت الهی، گفتار رسول خدا را فهمیدند؛ زیرا میدانستند که هارون برادر تنی موسی بود، اما من برادر تنی محمد(ص) نیستم، چنان که من پیامبر نیستم تا درخواست پیامبری کنم.
مقصود رسول خدا این بود که مرا جانشین خود در میان امت قرار دهد، چنان که موسی هارون را جانشین خود قرار داد:
(جانشین من در میان قومم باش و آنها را اصلاح کن و از روش مفسدان پیروی مکن.)
وقتی گروهی از مردم سخن از جانشینی رسول خدا بر زبان آوردند و خود را برای جانشینی آن حضرت بعد از ارتحالش مطرح کردند، آن حضرت بعد از اتمام کردن مناسک #حجةالوداع و در بازگشت به مدینه، وقتی به #غدیرخم رسیدند، دستور دادند وسیلهای شبیه منبر، ایشان فراهم کنند تا بر بالای آن بایستند و با مردم سخن بگویند.
رسول خدا بر آن بلندی دست مرا بالا بردند و با صدای رسا خطاب به مسلمانان فرمودند:
#هرکه_من_مولای_اویم، #علی_نیز_مولای_اوست. خدایا دوست بدار هرکه را دوستدار اوست و دشمن بدار هرکه را دشمن اوست.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۳۸ 🔅•✾••┈
با این سخن رسول خدا(ص) #معیار دوستی با خدا، #دوستی_با_من و معیار دشمنی با خدا دشمنی با من شد و خداوند رحمان روز این آیه را نازل کرد :
(امروز، دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم.)
با نزول این آیه، پذیرش ولایت من موجب کمال دین و رضایت پروردگار متعال معرفی شد.
بدانید که من درمیان شما همانند #هارونم در میان #آلفرعون و همچون #باب_حطه در #بنیاسرائیل و چونان #کشتی #نوح در قوم نوح. من #نبأ_عظیم و #صدّیق_اکبرم ودر آیندهای نه چندان دور، با وعدهی الهی روبرو خواهید شد. به راستی این حکومت چه ارزشی دارد؟!
آیا مدت و لذتش بیش از یک دم لیسیدن غذا و یک لحظه چشیدن نوشیدنی و اندکی استراحت و چرت زدن است؟! و البته در پس این لحظههای کوتاه، گرفتاریهای طولانی و هلاکتهای وحشتناک دامنگیر سرکشان خواهد شد.
#اندکی از این #گرفتاریها مصیبتی است که در دنیا #شاهد آن خواهند بود؛ اما #اصل_گرفتاری در #آخرت است که عذابالهی را خواهند چشید و بدیهی است که خداوند از هیچ یک از اعمال آنها غافل نیست.
عقوبت در انتظار کسانی است که راه را کج رفتند و شیوه درست را وارونه جلوه دادند. آنان دلایل روشن و حجتهای قاطع را انکار کردند، با رهبران حق مخالفت ورزیدند، از روشنیهای موجود فاصله گرفتند و خود را به ورطه تاریکی افکندند.
🔸آنان سراب را آب پنداشتند
🔸نعمت را به عذاب
🔸خوشبختی را به نگون بختی
🔸خوشی را به تلخی
🔸و وسعت را به تنگناهای سخت
مبدل ساختند و همه امور را در هم آمیختند.
این افراد یقین داشته باشند که به قطع، وعدهء الهی تحقق خواهد یافت:
(روزی که همگان #صیحه_رستاخیز را به حق میشنوند، آن روز، روز #خروج از #قبرهاست. ماییم که زنده میکنیم و میمیرانیم و بازگشت همه تنها بسوی ماست در روزی که زمین به سرعت از روی آنها شکافته میشود و از قبرها خارج میشوند و این جمع کردن برای ما آسان است. ما به آنچه آنها میگویند، آگاهتریم و تو مأمور به اجبار آنها نیستی پس به وسیله قرآن، کسانی را که از عذاب من م، ترسند متذکّرساز.)
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist