eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
2.4هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 الی بیت المقدس قسمت نهم ✍️...شب دهم اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ ، شب عملیات فرا رسید . چند ساعتی بود که پشت خاکریز به زمین چسبیده بودیم. نیروها یکی پس از دیگری در جاهای خود مستقر می شوند. همه منتظر فرمان بودیم، اکثرمان از گردان بلالی اهواز بودیم. عده ای از بچه های تازه نفس شمال کشور که تا به حال جنگ ندیده بودند را هم به ما ملحق کردند. چند وقتی بود که برای آمادگی جسمانی هر روز آفتاب نزده ده کیلومتر می دویدیم. بعد از موانع و سیم خاردار و خاکریزها می گذشتیم. سید محمد حجت زاده چند سالی از من بزرگتر است و حضورش در جنگ از من بیشتر. چند ماهی قبل از عملیات شبها با چند نفر از بچه ها می رفتیم کنار رودخانه و تا سپیده صبح کانال می کندیم. محمد حجت زاده و من پای ثابت این گروهیم. قرار بود این کانال راهی برای نفوذ در شب عملیات باشد. حفر قسمتی از کانال که از زیر جاده می گذرد، کاملا زیر زمین انجام می شد.، کانال را به اندازه ای حفر کردیم که یک مرد بتواند با تجهیزات نظامی اش به حالت ایستاده از آن عبور کند. اولین عملیاتی که من و او با هم شرکت کردیم ،عملیات امام مهدی بود. روز عملیات که نزدیک شد، محمد از طرف فرماندهان مامور بررسی خط شد. کارش این شد که دم دقیقه برود و موقعیت مکانی منطقه را بررسی کند. او می گفت: اگر شده برای هرمتر از این جا تا خرمشهر یک شهید بدهیم، باید اینکار را بکنیم تا شهر آزاد شود. نور مهتاب تنها نوری است که اجازه می دهد جلویمان را ببینیم. حدود یک ماه از فتح المبین می گذرد. عراقی ها آن طرف خط در لاک دفاعی به سر می برند. بیست هزار کشته و نوزده هزار اسیر آبروریزی بزرگی برای بعثیها بود که متحمل آن شدند. برای آنان باور حمله مجدد، آن هم بعد از یک ماه غیر ممکن است. صدای هلهله و آوازشان را در شناسایی های چند شب قبل می شنیدم. شاید هم حق داشتند... راوی این بخش : حسین امینیان ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 شهید آوینی در دیدار حضرت آقا 🔻بخشی از مصاحبه اقای مهدی همایون‌فر درباره ارتباط گروه روایت فتح با ایت‌الله خامنه‌ای: ✨ در تابستان سال ۶۵ بود که از دفتر ریاست‌جمهوری با من تماس گرفتند که رئیس‌جمهور می‌خواهند با اعضای گروه دیدار کنند. ✨ مرتضی به من، که آن موقع مسئول گروه بودم، گفت لطف کنید در این دیدار نگویید چه کسی متن می‌نویسد و می‌خواند. به من گفت اگر نظر من را می‌خواهی، نگو چه کسی چه کاری انجام می‌دهد و اگر آقا سؤالی داشتند، جواب بده. ✨ آقا گفتند این قلم و صدایی که پخش می‌شود خیلی زیباست. متن‌ها را چه کسی می‌نویسد؟ از آنجایی که مرتضی خیلی تأکید داشت بر اینکه از باب اخلاص نگوییم این‌ها کار کیست، به ایشان گفتم: آقا اگر بخواهید من بچه‌ها را به شما معرفی می‌کنم، ولی صاحب صدا و نویسنده می‌خواهند معرفی نشوند. آقا هم اصراری نکردند. ✨ در آن جلسه، شهید آوینی برای همان گمنامی که خدمت‌تان گفتم، در ردیف دوم نشست و صحبتی نکرد. متن کامل این گفتگو را میتوانید از طریق پیوند زیر بخوانید:👇 http://farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=29383 @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 افطاری‌ ساده رییس‌جمهور افطاری‌ساده رییس‌جمهور وقت، حضرت آیت‌الله‌خامنه‌ای و فرماندهان‌سپاه‌پاسداران دوران 🔸شهیدان باکری و خرازی نیز در این جمع حضور دارند. ☑️ @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 الی بیت المقدس قسمت نهم ✍️...شاید هم حق داشتند. نابرابری سلاحهای ما و آنها به نوعی خیالشان را راحت کرده بود . آنان اگر مارا می دیدند به سهولت فقط با فشار دادن یک شاسی تیربارها و ضدهوایی که در اختیار دارند ، می توانند مارا درو کنند ، در حالی که ما تفنگ کلاش و نارنجک و آرپی جی داریم . فکرش را هم نمی کنند که ما از آن همه کانال و موانع و سیم خاردار و میدان مین عبور کنیم و آنان را در خواب اسیر کنیم . من تا چند روز قبل در اطلاعات و عملیات تیپ بودم . حالا با نظر فرمانده تیپ به گروهان سید محمد حجت زاده آمدم تا معاون او در این عملیات باشم. ما یک گروهان از گردان شهید بهشتی از تیپ بیت المقدس بودیم ، ناصر چراغعلی فرمانده گردان و حسین کلاه کج فرمانده تیپ بود . شب عملیات فرا رسید . همگی در سکوت مطلق منتظر رمز عملیات هستیم . سکوت آن قدر است که حتی صداهای نفس های همدیگر را می توانیم بشنویم . برای پیشگیری از ضربه پذیری یگانهای رزم برای فرمانده گردانها و گروهانها چند جانشین تعیین شد. فرمانده گردان شهید بهشتی ناصر چراغعلی بود. او دو معاون داشت ، بعد از آنها از میان فرمانده گروهانها سید محمد حجت زاده به عنوان جانشین گردان تعیین شد. او از نظر تجربه و فرماندهی یک سرو گردن از همه فرمانده گروهانها بالاتر بود . صادق قلعه تکی از بچه های ملاثانی اهواز که قد بلندی داشت بی سیم چی گردان بود که سایه به سایه چراغعلی حرکت می کرد . گردان ما در منتهی الیه سمت راست منطقه عملیات وارد عمل شد. اگر نتوانیم با گردان ۵۸ تکاور ارتش الحاق کنیم ، سپر بلای بقیه گردانها می شویم ... ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 جنایت در حلبچه سال‌های پایانی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با فاجعه ضدبشری «حلبچه» و نسل کشی کُردها در جریان عملیات «اَنفال» در خاک کشور عراق از سوی صدام حسین، آنچنان پیوندی برقرار کرده است که سینه برگ‌های تاریخ را به خس‌خس و چشم جوامع بشری را به سوزش و ریزش اشک، نمناک می‌کند. جلّاد و مسئول اجرای این کشتارها کسی نبود جز، «علی حسن المجید» که به «علی انفال» و «علی شیمیایی» لقب گرفت. او پسر عموی صدام حسین رئیس جمهور اعدامی و دیکتاتور رژیم بعثی عراق بود که در مدت ۱۰۰ روز جان حدود ۱۸۳ هزار کُرد را که عمدتا هم زنان و کودکان بی‌گناه بودند در عملیاتی به نام «انفال»، گرفت. مقدمه این جنایت ضد بشری با بمباران شیمیایی شهر «حلبچه» کردستان عراق در روز ۲۵ اسفندماه سال ۱۳۶۶ آغاز شد. علی شیمیایی ابتدا توأم با بمباران متعارف شهرهای ایران از جمله تهران، شهر حبلچه را هم مورد حمله قرار داد تا با شکسته شدن «در» و پنجره منازل این شهر، مردم دیگر نتوانند در برابر کاربرد سلاح نامتعارف شیمیایی از خود مقاومتی نشان دهند. این عملیات در ابتدای سال 1988 از مرز گرمیان (یکی از مناطق کردستان در عراق) آغاز شد و مناطق «کرکوک»، «کفری»، «کلار»، «چَمچَمال»، «دوکان»، «سه دار»، «کوی» و... را طی کرد تا به منطقه «بادینان» رسید. اما انفال هشت مرحله بود. مرحله اول از این مرز آغاز شد و مرحله هشتم هم در منطقه بادینان خاتمه پیدا کرد. پس از اینکه عراق به کویت لشکر کشی کرد دست از این جنایت برداشت چرا که دیگر به منفعتش نبود. 🔴فیلم منتشرنشده پیکرهای شهدای حلبچه را در زیر ملاحظه فرمایید.