🍂
🔻 #پل_شحیطاط/۶۴
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
به طرف مقبره هانی بن عروه رفتیم که متاسفانه صحن بسته بود. از آنجا به طرف کربلا حرکت کردیم و ساعت ۹:۳۰ بعدازظهر رسیدیم ولی هر دو صحن بسته بود.
به هتلی که کنار حرم ابوالفضل قرارداشت رفتیم. مسئول هتل از یکایک ما کارت شناسایی خواست و گفت که در این جا زیاد سخت گیری میکنند. بیشتر کارگران و مسافران هتل مصری بودند. صبح زود به هنگام اذان، وارد صحن ابوالفضل (ع) شدیم. پس از نماز و زیارت به طرف صحن حضرت امام حسین (ع) رفتیم. در فاصلهی دو صحن، عدهای مسافر که حدود پانزده خانوار بودند دیده میشد. داخل صحن خلوت بود و ما توانستیم راحت از قبل زیارت کنیم. در بین حرمین چند عکس گرفتی و پس از صرف صبحانه به طرف بغداد حرکت کردیم. از ابتدای شهرهای سیب، اسکندریه، و محمودیه گذشتیم. در نزدیکی محمودیه چند پادگان نظامی وجود داشت و نیز در اطراف بغداد پایگاه ضدهوایی دیده میشد. از کنار پالایشگاه الدویره که داشت کار میکرد گذشتیم. بدون توقف در انتظامات اول بغداد وارد شهر شدیم و سپس وزارت برنامهریزی که چندی قبل توسط مجاهدین عراقی منفجر شده بود رفتیم. چند بار به طور کامل در شهر دور زدیم و از آنجا به طرف شهر سامرا حرکت کردیم. در بین راه فقط در یک جا بیش از هفده دکل رادیو تلویزیون دیدیم.
ساعت ۹:۳۰ به ابتدای شهر سامرا رسیدیم. ابتدا از یک سد بزرگ گذشتیم و از آن جا وارد صحن مطهر امام علی النقی (ع) و امام حسن عسکری (ع) شدیم.
عدهای از کارگران مشغول بازسازی صحن و یک مسجد که در صحن واقع شده بود، بودند. به علت مسن بودن اغلب مردم شهر سامرا، نیروهای امنیتی کمتر دیده میشد و ما با ارامش بیشتری به زیارت مشغول شدیم. توی حرم، عکسهای شجره نامه صدام به در و دیوار آویخته بودند. از آنجا به سمت محل غیبت امام زمان (ع) رفتیم. داخل زیارتگاه عدهای از کارگران مشغول کار بودند. گداهای سامرا به زور از مردم پول میگرفتند.
ساعت ۱۱:۳۰ از صحن خارج شده و به طرف بازار شهر رفتیم. توی بازار، چند مجله و باتری خریدیم. در بین راه کنار حوزه علمیه توقف کردیم. چند طلبه را دیدیم و با آنها احوالپرسی کردیم و سراغ یکی از استادان آنها را گرفتیم. مدرسه علمیه، زیرنظر وزارت اوقاف اداره میشد. در خیابان زنان زیادی با حجاب دیده میشد. در داخل شهر گشتی زدیم و ساعت ۱۲ به طرف بغداد برگشتیم. ساعت یک به شهر بغداد رسیدیم. چون راه سامرا به مرز ترکیه منتهی میشد، توی راه ماشینهای حامل مواد غذایی و صنعتی و غیره را مشاهده کردیم. بلافاصله وارد صحن مطهر امام موسی کاظم (ع) و امام محمد تقی (ع) شدیم. نماز ظهر و عصر را در آن جا خواندیم و پس از زیارت به طرف قبر شیخ مفید رفتیم. ساعت ۱۲:۳۰ از صحن خارج شدیم. در خیابان مشرف به صحن ناهار خوردیم و سپس به طرف مرکز شهر رفتیم.
از بغداد به طرف عزیزیه حرکت کردیم. در بین راه شرکتهای متعدد به چشم میخورد. در نزدیکی عزیزیه چند دکل رادیو تلویزیون دیدیم. همچنین در بین راه چند کامیون ایفا که از عماره به طرف منطقهی والفجر۸ *حرکت میکردند ۸ دستکاه کاتیوشا که از بغداد به طرف عماره میرفتند مشاهده شد. در تمام طول این مسیرها پایگاههای ضدهوایی دیده میشد. بعد از شهر عزیزیه چون شب شده بود و در بین راه چیزی دیده نمیشد در شهر الکوت شام خوردیم. ساعت ۹:۳۰ شب، به شهر العماره رسیدیم. الحمدلله از تمامی پستهای انتظامی بدون توقف گذشتیم. پس از خواندن نماز، با برادران همراه در مورد وضعیت کار و طرحهای شناسایی آینده و لزوم رعایت بیشتر مسایل امنیتی صحبت کردیم.
در حالی که قصد داشتیم بخوابیم، به طور معجزه آسا و عجیبی برادر سالمی پیشنهاد کرد همین الان به طرف هور حرکت کنیم. ساعت ۱۲ به طرف هور چنکه حرکت کردیم و در نزدیکی باغ سیدهاشم کنار عدهای از دوستان خوابیدیم. فردا صبح مطلع شدیم که نیروهای بعثی، قسمت به قسمت شهر العماره را بازرسی کردهاند و ۱۵۰ نفر از سربازان فراری را دستگیر نمودهاند.
* طرح عملیاتی والفجر ۸، از قبل در برنامه عملیاتی سپاه قرار داشت که بعد منتفی اعلام شد.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
همراه باشید
کانال حماسه جنوب، لینک عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 روند شروع تجاوز
دشمن بعثی به ایران اسلامی۴
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
🔅 مقاومت
جنگ در حالی آغاز شد که هنوز بیش از ۱۹ ماه از آغاز انقلاب اسلامی نگذشته بود، نظام جمهوری اسلامی تثبیت نشده و در گوشه و کنار کشور حوادث مختلفی رخ میداد. سپاه و کمیته به همراه نیروهای مردمی تأمین امنیت در داخل کشور را به عهده داشتند و ارتش همچنان تا انطباق با وضعیت جدید فاصله داشت.
در همین حال بحران مناطق کردنشین، توان آزاد سپاه و درصدی از توان موجود ارتش را درگیر کرده بود. تحلیل فرماندهان نظامی مبنی بر عدم احتمال هجوم سراسری عراق، موجب بیتوجهی به پدافند جبهه میانی و جبهه جنوبی شده بود. لذا هنگام هجوم سراسری عراق، نیروی خودی بهطور کامل غافلگیر شد. به عبارت دیگر، درک نیروهای انقلابی از ماهیت دشمن و قریبالوقوع دانستن حمله سراسری عراق، تا زمان اشغال منطقه خان لیلی، هرگز مورد تأیید فرماندهان عالی نظامی کشور قرار نگرفت و از آن تاریخ به بعد نیز بسیج تجهیزات و یگانها به کندی انجام شد. طوری که اولین یگانهای کمکی، ۲ گردان از لشکر ۲۱ حمزه بود که چند روز پس از آغاز جنگ به منطقه عملیاتی رسید و بقیه یگانها نیز پس از آنکه پیشروی دشمن متوقف شد، وارد منطقه عملیاتی شدند. به عبارت دیگر در بُعد استراتژی، به علت عدم تشخیص تلاش اصلی دشمن و در بُعد تاکتیک با تدبیر "دادن زمین به منظور گرفتن زمان" از سوی بنیصدر، زمینهای ارزشمندی از دست رفت.
ادامه دارد -----
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #تاریخ_شفاهی
🔅 نقش مصر
در جنگ ایران و عراق ۵
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
یک ی دیگر از عرصه های همکاری مصر و عراق، در زمینه تسلیحات شیمیایی بوده است. مصر یکی از معدود کشورهای جهان است که خیلی زود به تسلیحات شیمیایی دست یافته است. شواهد متقنی نیز وجود دارد که از چنین تسلیحاتی در جنگ یمن (۱۹۶۳-۱۹۶۷ ) استفاده کرده است. این کشور دارای بیش از سیصد واحد صنعتی فعال در زمینه صنایع شیمیایی است که در هنگام ضرورت قابلیت تولید تسلیحات شیمیایی را دارند."
این سابقه و توانایی ها، ادعاهایی را درباره همکاری مصر و عراق در طول جنگ هشت ساله با ایران در زمینه تولید تسلیحات شیمیایی مطرح کرده است. به طوری که روزنامه جروسالم پست در ۱۹۸۹ به نقل از منابع قابل اعتماد نوشت : «مصریان سال ها با عراق در زمینه تولید و ذخیره سازی تسلیحات شیمیایی همکاری کرده اند . روزنامه نیویورک تایمز نیز با درج گزارشی در این زمینه نوشت: « مصر در طول جنگ هشت ساله ایران و عراق در کنار تسلیحات متعارف در خصوص تسلیحات شیمیایی نیز با عراق همکاری کرده است. البته، دولت مصر چنین ادعاهایی را رد کرده و مدعی است که همکاریشان با عراق در صنایع شیمیایی جنبه تدافعی داشته است. وزیر مشاور در تولیدات نظامی مصر در این باره می گوید: «همکاری های مصر و عراق در زمینه صنایع شیمیایی جنبه تدافعی داشته است. مصر تنها در زمینه تولید وسایل و تجهیزات حمایتی و حفاظتی در برابر تسلیحات شیمیایی و راه اندازی کارخانه های دفاعی - صنعتی با عراق همکاری کرده است .
مصر گذشته از زمینه های سخت افزاری که در بالا به آن اشاره شد، در زمینه های نرم افزاری نیز در طول جنگ به عراق کمک کرده است. هر چند سطح این نوع همکاری ها دقیقا روشن نیست، اما بر پایه گزارش های معتبر منابع بی طرف، تعداد نامعلومی از افسران نظامی مصر طبق برنامه مهاجرت اختیاری» مصر با ارتش عراق در جنگ همکاری کردند. برنامه مهاجرت اختیاری به افسران مصری اجازه می داد تا با تقاضای بازنشستگی پیش از موعد برای مشاورت، رایزنی و حتی ایفای نقش های رزمی تخصصی نظامی به ارتش عراق بپیوندند. این عده با تشکیل گروه های ارزیاب ضمن بررسی وضعیت جبهه های جنگ، پیشنهادهای لازم را برای اتخاذ تاکتیک های جنگی در عملیات ها به همتایان عراقی شان ارائه می کردند.
ملاحظات و انگیزه های مصر برای ایفای نقش فعال در جنگ ملاحظات و انگیزه هایی که مصر را به سوی ایفای نقش فعال در جنگ ایران و عراق سوق داد، می تواند در دو سطح ملی و منطقه ای که در تیررس برد منافع ملی مصر قرار دارند مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد.
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #پل_شحیطاط/۶۵
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
روز دوم مهر ۱۳۶۲ بود که سیدهاشم از الکحلا با ماشین تویوتای سواری اش به هور آمد تا عبدالمحمد و سیدنور را برای ماموریت شناسایی ببرد.
عبدالمحمد ابتدا از وضعیت شهر العماره پرسید: اوضاع عادی شده است؟
ـ بله. خیلی عادی شده است.
ـ شاید فریب است.
ـ شاید.
ـ تورهای بازرسی چطور؟
- آنها هم خیلی کم شدهاند.
ـ پس میشود در شهر برویم.
ـ بله. مشکلی نیست.
ـ پس حرکت کنیم.
او به همراه سیدهاشم و سید نور راهی شدند. اول از همه آنها سراغ کیوسک روزنامه فروشی رفتند و عبدالمحمد روزنامه آن روز را گرفت و شروع به خواندن کرد. تیتر اول این بود: به جان سیدالقائد سوء قصد شد.
آنها پس از خریدن روزنامه به یک عکاسی رفتند تا تعدادی عکس پرسنلی بگیرند.
عکاس اولین سوالی که کرد این بود: عکس پرسنلی برای کجا؟
عبدالمحمد بلافاصله با تندی گفت: به تو چه مربوط است؟
ـ چرا ناراحت میشوی؟ سوال کردم. فحش ندادم. اصلاً جواب نده.
ـ مگر فضولی؟
ـ نه همین طور خواستم بپرسم. اصلاً برای هرکجا میخواهی بگیر. به من چه مربوط است.
سیدناصر که از عکس العمل عبدالمحمد خوشحال شده بود. دست او را گرفت و گفت: عیب ندارد آقا. حالا بنده خدا یک سوالی کرد.
همگی عکسهای پرسنلی شان را گرفتند در حالی که آنها صورتشان را با تیغ زده بودند و تنها سبیل پُرپشتی داشتند.
سیدهاشم در حالی که به سمت ماشین میرفتند نگاهی به اطراف کرد و گفت: ابوعبدالله! الان باید کجا برویم؟
ـ معلوم است. قلعه صالح در شهر العزیر
ـ بسیار خوب. برویم.
هنوز دویست متری از حرکت ماشین نگذشته بود که با یک پست بازرسی مواجه شدند که قبلاً آنجا نبود.
سیدهاشم در حالی که دستپاچه شده بود گفت: ابوعبدالله چه کنیم؟
ـ هیچ. آرام و خونسرد. خبری نیست. چرا دست پاچه شدی؟
عبدالمحمد که داشت اطراف تور بازرسی را وراندازی میکرد دید عدهای سرباز پشت یک تیربار در سنگری ایستادهاند.
یکی از مامورین جلو آمد و گفت: همه از ماشین سریع پیاده شوید.
عبدالمحمد زودتر از همه پیاده شد و باقی هم بعد او پیاده شدند.
مامور دیگری به سراغ آنها آمد و گفت: همگی کارت هویت تان را نشان بدهید.
هرکس کارت شناسایی اش را نشان میداد واو که با دقت به تطابق عکس و فرد نگاه میکرد، بعد از دیدن هر کدام میگفت رد شو.
عبدالمحمد و سیدناصر و سیدهاشم، هرسه نفر برگههای مرخصی سربازی شان را نشان دادند. سیدصادق و سیداحمد کارت دانش آموزی شان را نشان دادند. در همین حین مامور راهنمایی و رانندگی جلو آمد و روبه سیدصادق گفت: گواهینامه ات را نشان بده.
ـ نعم سیدی.
متحیر مانده بود که مامور بازرسی متوجه نشود. چون کارت دانش آموزی او با کارت گواهینامه اش نمیخواند و وضع خراب میشد و همه را دستگیر میکردند.
در دلش شروع به خواندن آیه الکرسی و وجعلنا کرد. او میخواند و به مامورها فوت میکرد. میدانست اگر اینجا لو بروند در حالی که در پایان ماموریت شان هستند ضربه جبران ناپذیری خواهند خورد و هرچه را تا حالا کار کردهاند بر باد میرود. سعی کرد آرامش خودش را حفظ کند.
او نگران خودش نبود. تمام نگرانی او برای عبدالمحمد و سیدنور بود که همه کارهایشان را کرده و قرار بود دو سه روز دیگر راهی ایران شوند تا به علی هاشمی گزارش کارش را ارائه بدهند. او میدانست این اطلاعات چقدر ارزش دارد.
سعی کرد خونسردی خودش را از دست ندهد. تندوتند آیه الکرسی میخواند. در یک لحظه رو به مامور راهنمایی گفت: اجازه بده قدری بروم جلوتر تا راه برای دیگران باز شود.
منتظر جواب مامور نشد و حدود ۲۰ متری جلو رفت و کارت گواهینامه اش را نشان مامور بعدی داد که او هم اصلاً متوجه نشد. سیدناصر گفت: سید چه شده؟ چرا این قدر مضطرب شدی؟
ـ آخرکارت دانش آموزی ام در دست مامور قبلی بود. در کارت گواهینامه ام سن من ۱۹ سال بود و در کارت دانش آموزی ام ۱۶ سال و این تفاوت خطرناک بود و میتوانست به دستگیری مان منجر شود.
مامور قبلی برای لحظهای سربرگرداند و دید سیدصادق حدود ۲۰ متری از او فاصله گرفته و جلو رفته است. با حالت عصبانیت فریاد زد: کی به تو گفت بروی جلوتر؟
ـ عذرمی خواهم. دیدم ترافیک شده است.
مامور بعدی گفت: من او را چک کردم. مشکلی ندارد.
سیدصادق برای عادی نشان دادن خودش گفت: سیدی من قصد داشتم راه باز شود. اگر ناراحت شدید عذر خواهی میکنم. قصد بدی نداشتم.
ـ تو غلط کردی این کار را کردی. تو چه کاره ای؟
ـ سیدصادق هیچ جوابی نداد و منتظر عکس العمل بعدی مامور اول شد که بعد از چند دقیقه گفت: گم شوید و از جلوی چشمم دور شوید.
ـ نعم سیدی. عفواً عفواً.
همگی سوار ماشین شدند و با خونسردی از تور بازرسی گذشتند و بعد از نیم ساعتی وارد شهر العزیر شدند.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
همراه باشید
کانال حماسه جنوب، لینک عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #پل_شحیطاط/۶۶
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
عبدالمحمد بدون هیچ حرفی تنها اطراف را نگاه میکرد. گویی داشت خیلی چیزها را در ذهنش میسپرد.
ساعت ۱۱ صبح بود که به خیابانهای اصلی شهر العزیر وارد شدند. در شهر دو نهر آب به عرض پانزده متری از غرب به شرق وجود داشت که چهار پل بتونی بر روی آنها قرار داشت. در فاصلهی بسیار کمی پل دیگری در غرب شهر العزیر بر روی رودخانه دجله قرار داشت.
سیدهاشم رو به سید ناصر کرد و گفت: سید این شهر از شهرهای مهم عراق است که به خطوط مقدم جبهههای عراق چسبیده و تمام یگانهای نظامی، کلیه نیازهای لجستیکی وآذوقهای خود را از طریق این شهر تامین مینمایند.
ـ العزیر جزو استان بصره است؟
ـ نه. بعد از شهر العزیر، محدودهی استان بصره شروع میشود.
آنها بعد از آن که در شهر دوری زدند و از بعضی مکانها عکس برداری کردند به منزل یکی از آشنایان سیدهاشم رفتند وبعد از استراحت و خوردن نهار دوباره آمادهی گشتن در شهر شدند.
عبدالمحمد در گزارشهای روزانه اش درباره این روز در دفترچه اش شروع به نوشتن کرد. با خودکار آبی اش نوشت:
«امروز وارد شهر العزیر شدیم. در بدو ورودمان مواجه شدیم به محل تلاقی دو رودخانه دجله و فرات. در این منطقه پل عظیم و بزرگی قرار داشت که متحرک بود و عراقیها از آن برای عبور دادن کشتیهای خود از روی رودخانه فرات استفاده میکردند. پل دیگری نیز در سمت جنوبی این پل در حال احداث است. مهندسین وکارگرها با عجله و سرعت مشغول احداث آن میباشند. در این منطقه یعنی در سمت جنوبی، سنگر پدافند هوایی قرار دارد که تاکنون توانسته است دو فروند از جنگندههای ما را منهدم و ساقط نماید. در دو طرف جاده، یگانهای پشتیبانی قوات محمد قاسم المقداد، قوات السعد با ذکر نام مستقر هستند.»
عبدالمحمد ریز به ریز ماموریت را مینوشت و سعی میکرد چیزی از قلم نیفتد. او بعد از نوشتن گزارش آن را برای تیم همراهش خواند وگفت: هرکس احساس میکند جایی را کم نوشته ام یا اصلاً ننوشته ام بگوید تا اضافه کنم.
سیدناصر وقتی دید هیچ کس چیزی برای اضافه شدن بر نوشتههای عبدالمحمد ندارد روبه سیدهاشم کرد و گفت: کمی درباره راههای ورودی و خروجی این شهر بگو.
ـ ابتدای شهر یک سه راهی وجود دارد که یک راهش به النشوه میرود. در انتهای شهر ناصریه و ابتدای شهر بصره یک مرکز دژبانی وجود دارد که فقط هنگام خروج از بصره ماشینها را بازرسی میکنند. شهر بصره از چند قسمت، عشّار، بصره قدیم و بصره جدید تشکیل میشود.
ـ اطلاعات خوبی بود. ممنون شما هستم. چقدر خوب شهر و منطقه را میشناسی.
ـ من بچه این منطقه هستم.
بعد از آنکه حرفهای بچهها تمام شد عبدالمحمد گفت: یاعلی حرکت میکنیم.
آنها ابتدا به سمت بصره حرکت کردند وطبق اطلاعاتی که سیدهاشم میداد اول به قسمت بصره قدیم رفتند و بعد از این که تمام منطقه را شناسایی کردند به سمت بازار مرکزی کویتیهای بصره راهی شدند.
در شهر بصره، جلوی تمام ادارات دولتی سنگربندی شده بود و بر در و دیوار شهر شعارهایی برعلیه جمهوری اسلامی نوشته شده بود.
در هر خیابان، سنگرهای اضطراری درست شده بود که نیروهای نظامی در صورت لزوم بتوانند از آنها استفاده کنند.
سیدناصر بادیدن شعارهای علیه جمهوری اسلامی گفت: تو را به خدا نگاه کن چقدر شعار برعلیه ایران نوشتهاند.
سیدهاشم گفت: این شعار نویسی کار مردمی نیست، کار دولت است.
ـ معلوم است چون مردم خوش شان از دولت صدام نمیآید.
گروه حدود یک ساعتی در شهر بصره با ماشین دور زدند که عبدالمحمد گفت: سیدهاشم بس است دیگر وقت آن است که از بصره برویم بیرون.
ـ بیرون؟ کجا باید برویم؟
ـ برویم به طرف زبیر.
ـ روی چشم ابوعبدالله.
سیدهاشم به راننده گفت: گاز ماشین رابگیر و برو زبیر.
در دروازه ورودی شهر زبیر ماشینها میبایست از روی پل عظیم و بزرگی رد میشدند که روی کانال زبیر درست شده بود.
عبدالمحمد از سیدصادق پرسید: عرض این کانال چقدر است؟
ـ فکر میکنم حدوداً صدمتری باشد که درکنار آن جاده آسفالتی قرار دارد.
ماشین وارد شهر شد. گنبدهای زیبای مساجد شهر از دور به چشم میآمدند.
سیدناصر گفت: سید هاشم این شهر عجب مساجدی دارد!
ـ بله اینها مساجد برادران اهل سنت هستند.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
همراه باشید
کانال حماسه جنوب، لینک عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 کلیپ دلنشین شهدای شاخص
هم اکنون در کانال
حماسه جنوب / شهدا 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 گذری بر عملیات ثامن الائمه (ع)
شکست حصر آبادان..
شش مهر ۱۳۶۰
#کلیپ
#مستند
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 روند شروع تجاوز
دشمن بعثی به ایران اسلامی ۵
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
در هر دو جبهه جنوبی و میانی اوضاع به شدت نامناسب بود. نیروی اندکی در برابر ۱۰ لشکر عراق آرایش داشتند. تنها چیزی که میتوانست توازن را به نفع خودی برگرداند، استفاده از توان و روحیه انقلابی بود، یعنی همان چیزی که دشمن روی آن حسابی بازنکرده بود و از قضا فرماندهان عالی نظامی نیز به علت نوع اندیشه خود، کارایی نیروی انقلابی را نشناخته و به آن میدان نمیدادند. در عین حال این نیرو به دلیل ویژگی خود، در همان روزهای اول جنگ متناسب با وضعیت جدید ظهور کرد و در گلوگاهها در برابر ارتش عراق ایستاد و در نقاطی چون خسروی، باباهادی، فکه، گیلانغرب، شمال اهواز، سوسنگرد، آبادان و از همه مهمتر خرمشهر حماسه آفرید، و با مقاومت جانانه خود مسیر جنگ را تغییر داد.
به این ترتیب دیری نپایید که با تشکیل هستههای مقاومت، متشکل از مردم و نیروهای مسلح انقلابی اعم از سپاه و عناصری از ارتش، حرکت ماشین جنگی عراق سد شد.
ادامه دارد -----
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🌸🔷🌷 روز مهندس رو به خالقین شاهکار "پل بعثت" یا به تعبیر برخی ژنرالهای نظامی"پل ناممکن" تبریک میگم،پلی که برای ساختش 1300 مهندس جهادگر ایرانی گرمای خوزستان،عطش و گرسنگی رمضان و بمباران بعثها رو تبدیل به صحنه خودسازی انقلابی کرده بودن
صنعتگر حقیقی خداست.
🍂 روز مهندس
به خالقین شاهکار "پل بعثت"
و به تعبیر برخی ژنرالهای نظامی
"پل ناممکن" مبارک باد.
پلی که برای ساختش 1300 مهندس جهادگر ایرانی گرمای خوزستان، عطش و گرسنگی رمضان و بمباران بعثیها را به صحنه خودسازی انقلابی تبدیل کردند
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #تاریخ_شفاهی
🔅 نقش مصر
در جنگ ایران و عراق ۶
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
وقوع انقلاب اسلامی در ایران حکومت مصر را بسیار نگران کرد. این نگرانی چند علت عمده داشت: نخست این که پیروزی انقلاب و برقراری حکومت اسلامی در ایران، اسلام گرایان مصری را بیش از گذشته نسبت به امکان ایجاد حکومت اسلامی در مصر امیدوار کرده بود. این امیدواری می توانست باعث تحریک و تشویق آنها به تشدید فعالیت هایشان علیه حکومت گردد. دوم این که، رویکرد حکومت اسلامی ایران نسبت به غرب و اسرائیل شباهت های نسبتا زیادی با دیدگاه های اسلام گرایان مصری داشت. سوم این که، ایران آشکار از مبارزات جنبش های اسلامی در سایر کشورها از جمله مصر که کانون حرکت های اسلامی است، حمایت می کرد. چهارم این که، حکومت اسلامی ایران تضادهای عمیقی با حکومت مصر به دلیل قرارداد کمپ دیوید، عادی سازی روابط با اسرائیل و رابطه نزدیک سیاسی - نظامی با امریکا، داشت.
حکومت مصر مسائل مزبور را تهدیدی جدی علیه امنیت خود می دانست. و از این رو، در پی فرصتی مناسب برای مقابله با آن بود. حمله عراق به ایران این فرصت را پدید آورد، مصر نیز از این فرصت استفاده کرد تا نیاز ذخایر تسلیحاتی خود فراهم کند و عراق در برابر ایران، بتواند تمایلات آرمان گرایانه و فرامرزی این کشور را مهار تبدیل کند.
کسب منافع اقتصادی یکی دیگر از ملاحظات و انگیزه هایی بود که مصر را به سمت حمایت از عراق سوق داد. در طول جنگ، مصریان به عراق به عنوان بازار مطلوبی برای فروش تسلیحات می نگریستند. این مطلوبیت یک علت بسیار مهم داشت و آن هم تشابه نوع تسلیحات موجود در انبارهای مصر با تسلیحاتی بود که عراق در جنگ مورد استفاده قرار می داد. بیشتر تسلیحات مهم و استراتژیک مصر و عراق در آغاز دهه ۸۰ ساخت اتحاد شوروی بود که در دهه های ۶۰ و ۷۰ خریداری شده بودند. این تشابه به مصر امکان می داد تا قطعات یدکی مورد نیاز ماشین جنگی عراق را از محل ذخایر تسلیحاتی خود فراهم کند. گذشته از این با توجه به محدودیت هایی که به واسطه سیاست های بین المللی کنترل تسلیحات برای کشورهای درگیر در جنگ وجود داشت، مصر از یکطرف ذخایر تسلیحاتی خود را به روی عراق گشود؛ اقدامی که دقیقا در راستای سیاستی بود که این کشور از میانه دهه ۷۰ برای جایگزینی تسلیحات ساخت شوروی با تسلیحات غربی در پیش گرفته بود و از طرف دیگر، نقش واسطه را میان عراق و تولید کنندگان تسلیحات ایفا کرد و با این اقدام منافع مضاعفی به دست آورد. طبق اطلاعات و آمارهای موسسه تحقیقات صلح بین المللی استکهلم، مصر در فاصله سال های ۱۹۸۳- ۱۹۸۷ (۱۳۶۲- ۱۳۶۶) رتبه چهاردهم را در میان کشورهای صادر کننده تسلیحات در جهان داشته است که در این میان، فروش های تسلیحاتی به عراق سهم عمده ای را در احراز این رتبه داشته است.
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #پل_شحیطاط/۶۷
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
عبدالمحمد که طبق معمول داشت شهر را با تمام وجود نگاه میکرد گفت: بچهها نگاه کنید در شهرهای استان بصره هیچ خبری از خرابی و بمباران نیست. بیچاره مردم ما در شهرهای خرمشهر، آبادان، اندیمشک که با موشکهای عراقی و بمباران هواپیماهای آنها چقدر دچار خرابی شدهاند.
سیدناصر گفت: اینجا چون بصره است خبری از خرابی و بمباران به خودش ندیده است.
عبدالمحمد گفت: نیم ساعتی در شهر میگردیم بعد میرویم منزل.
آنها بعد از آن که به مراکز و خیابانهای اصلی سر زدند، به منزل یکی از اقوام سیدهاشم رفتند. طبق معمول ابتدا از امنیت خانه مطمئن شدند و سپس زنگ خانه را به صدا در آوردند.
صاحب خانه که پیرمردی خوش سیمایی بود به استقبال شان آمد و آنها را به داخل خانه دعوت کرد. او بعد از پذیرایی مفصلی که از میهمانها کرد گفت: من مدتی در ایران بودم. ایران را خوب میشناسم.
عبدالمحمد پرسید: شما ایران بودید؟
ـ بله.
ـ کجا؟
ـ شهر آبادان.
ـ آنجا چه کار میکردید؟
ـ من هجده سال در شرکت نفت آبادان کار میکردم.
آن قدر فارسی را کامل و راحت حرف میزد که سیدناصر گفت: تو که بهتر ازما فارسی حرف میزنی.
ـ بله. هجده سال آبادان بودن، عمر کمی نیست.
عبدالمحمد سوال کرد: در مورد کانال زبیر چه میدانی؟
ـ دیروز یک کشتی برای آزمایش کردن کانال از آن عبور کرد و هیچ مشکلی پیش نیامد.
عبدالمحمد حدود نیم ساعتی مشغول سوال کردن از پیرمرد بود. بعد از تمام شدن سوالات رو به بچهها کرد و گفت: آماده رفتن باشید.
سیدهاشم سوال کرد: حالا کجا برویم؟
ـ باید به شعیبه برویم.
ـ چرا آنجا؟
ـ آنجا رادار بزرگی وجود دارد که در کنار یک فرودگاه نظامی است.
همگی به سوی شعیبه حرکت کردند و برای دیدن رادار مجبور شدند از فاصله دور از اطراف فرودگاه رد شوند.
عبدالمحمد تند وتند چیزهایی مینوشت که معلوم بود مشخصات فرودگاه و رادار را یاداشت میکرد.
بعد از شناسایی رادار آنها به جنوب شهر زبیر یعنی محل سه راهی بصره ـ کوت که جادهای بود که راه آهن بصره را قطع میکرد رفتند.
سیدهاشم اطلاعات آنجا را داشت و با دیدن آن منطقه گفت: ابوعبدالله! اینجا شرکتهای بزرگ نفتی، پتروشیمی و سایتهای ادرای هستند که تمام کارکنان آنها اتباع خارجی و از ملیتهای ژاپنی، فرانسویاند.
تمام شناسایی آنها حدود ۴۵ دقیقه طول کشید وآنها بلافاصله به بصره برگشتند.
عبدالمحمد که انگار استاد جغرافیای دانشگاه است گفت: سیدناصر یال غربی رودخانه بصره را نگاه کن. ببین چقدر آن را با گونیهای خاکی و شنی، سنگربندی کرده اند؟ آن کشتیهایی که لنگر انداختهاند در اثر پیش آمد جنگ از کار افتادهاند.
سیدناصر که داشت حرفهای عبدالمحمد را با دقت گوش میداد، یک مرتبه گفت: نگاه کنید اینجا فرودگاه است. چقدر سیم خاردار و نگهبان در اطراف آن قراردارد.
عبدالمحمد توضیح داد که این فرودگاه از فرودگاههای حساس و مهم بصره است و نقش زیادی در ارتباط برای فرماندهان عراقی دارد.
سیدهاشم به حرف آمد و گفت: ابوعبدالله. الان در مسیرمان که جلو میرویم، پل سندباد قرار دارد.
ـ پل سندباد دیگر چه پلی است؟
ـ این پل یکی از بزرگترین پلهای عراق است.
ـ طول آن چقدر است؟
ـ یک کیلومتر
چند دقیقه بعد آنها اول پل سندباد بودند که سربازی با تابلوی ایست آنها را متوقف کرد و بدون مقدمه گفت: عبور ماشین از روی پل ممنوع است.
سید هاشم گفت: به چه دلیل ممنوع است؟
ـ ماشین شخصی حق عبور از روی پل را ندارد.
ـ حالا ما چه کنیم؟
ـ سریع سر و ته کنید و برگردید.
ـ پس از کجا باید برویم؟
ـ از پل دوبه ای.
عبدالمحمد اشاره کرد که خیلی بحث نکن. ماشین برگشت و از روی پل دوبهای که عرض آن حدود هشت متر و طول آن هفتصد متر بود، گذشتند تا وارد شهر شوند.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
همراه باشید
کانال حماسه جنوب، لینک عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂