🍂
🔻 مطالب
#راهیان_نوری
━•··•✦❁❁✦•··•━
🔅 طلاییه در منتهی الیه جنوب غربی دشت آزادگان واقع شده است. مرز ایران در محدوده طلاییه به صورت یک زاویه قائمه است که به آن "دال طلاییه" گفته میشود.
🔅 یادمان طلاییه منطقه عملیاتی خیبر و بدر
پس از پایان جنگ، در این مکان، مقری برای جستوجوی پیکر مطهر شهدا دایر شد و در مکانی که تعداد زیادی از پیکرهای شهدا یافته شد، حسینیهای به نام حضرت ابوالفضلالعباس (ع) بنا گردید که در آن پنج شهید گمنام به خاک سپردهشده است. این یادمان در ۸ کیلومتری غرب پاسگاه طلاییه قدیم و در منتهاالیه جنوب غربی مرز (در نزدیکی قسمت دال طلاییه) و در فاصله ۳۰۰ متری سهراهی شهادت قرار دارد.
🔅 باوجودآنکه عملیات اکتشاف نفت، این مناطق را تا حدی دستخوش تغییر کرده، اما دژها و خاکریزهای عملیاتی در جنوب و غرب این یادمان هنوز مشهود است.
🔅 ارتش عراق برای پیشروی بهسوی حمیدیه و اهواز، از این معبر نظامی وارد خاک ایران شد و پس از عقبنشینی و شکست مقاومت نیروهای مرزی ایران، بهسوی جاده خرمشهر – جفیر – کرخه کور، پیشروی کرد. طلاییه یکی از محورهای مهم عملیاتهای خیبر و بدر و کلید حفظ جزایر مجنون در طول جنگ بود. در میان جبهههای جنوب، سنگینترین نبردها اول در شلمچه صورت گرفت و بعد در طلاییه. این منطقه شاهد شهادت مردان بزرگی چون مهدی باکری، حمید باکری و حاج ابراهیم همت بوده است.
🔅 پس از طی مسافتی حدود ۴۵ کیلومتر از جاده اهواز – خرمشهر، به سهراهی جفیر میرسیم. یک جاده فرعی ما را به سمت غرب تا نزدیکی مرز ایران و عراق میبرد. در کنار مرز، پاسگاه طلاییه واقعشده است و این منطقه تا شعاع چند کیلومتری معروف به طلاییه میباشد. طلاییه از توابع بخش هویزه و دهستان بنی صالح بوده، در منتهاالیه جنوب غربی دشت آزادگان واقعشده است. از جنوب و غرب به کشور عراق و از شرق به کوشک و از شمال به سهراهی فتح و چهارراه برزگر محدود میشود. در غرب طلاییه، هورالهویزه و سه طرف آن بیابانی خشک است.
🔅 منطقه طلاییه به دلیل همجواری با هورالهویزه، آبگرفتگی عظیمی ایجاد کرد و در هرکجای این منطقه بنا بر کار شناسانه، موانع مختلف و پرخطری تدارک دید و سنگرهای کمین و خاکریزهای متعددی ایجاد و روزبهروز آنها را تقویت کرد. ارتش عراق با ایجاد خاکریزهای بلند و مقاوم که در اصطلاح نظامی به دژ معروف است و موانع مختلف و متعدد در مقابل آنها؛ ازجمله کانالهای آب و میدانها مین و خاکریزهای مختلف و آبگرفتگیهای وسیع، ادعا میکرد که خطوط دفاعی بارلو ایجاد کرده است، ولی تفاوت کاربردی خطوط دفاعی بارلو با دژهای بارلوی عراق در این بود که اعراب مصری نتوانستند از خطوط بارلو بگذرند، ولی رزمندگان اسلام بارلوی عراق را در هم شکستند و به عمق جبهه ارتش بعث عراق نفوذ کردند.
#راهیان_نور
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #پل_شحیطاط/۸۱
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
غلام پور برای ابلاغ دستور فرماندهی کل شخصا به قرارگاه نصرت آمد.
آن روز صبح هنوز ساعت ۹ نشده بود که غلام پور وارد سنگر علی هاشمی شد. بعد از سلام و احوالپرسی با تعجبِ نگاه و چشمان پرسش گر علی هاشمی مواجه شد.
ـ چرا با تعجب نگاهم میکنی؟
ـ این موقع روز آمدن شما به قرارگاه نصرت عادی نیست؟!
ـ بله درست است.
ـ در خدمتم. چیزی شده است.
ـ بله. پیغام آقا محسن را آورده ام.
ـ بفرمایید در خدمتم. چه پیغامی؟
ـ شما باید اولین عملیات پیش تاز را داشته باشید.
ـ چرا؟
ـ دستور آقا محسن است.
ـ دلیلش؟
او میگوید همان طور که علی هاشمی اولین عملیات شناسایی را در هور بهمراه نیروهایش انجام داد باید اولین تک پیشتاز را هم خودش انجام بدهد.
ـ ممنون محبت ایشان هستم. ما انجام وظیفه کردیم.
ـ علی آقا، یادت هست اولین افرادی که برای شناسایی در هور فرستادی چه کسانی بودند؟
ـ بله، خوب یادم است.
ـ چه کسانی بودند؟
ـ عبدالمحمد سالمی و سید ناصر سید نور و حالا قصد دارم این بار هم آنها این ماموریت را انجام بدهند. البته محسن نوذریان را هم اضافه کرده ام. نظر تو که غیر این نیست؟
ـ هر طوری صلاح میدانی. همه اینها بچههای قوی و کار بلدی هستند.
ـ نه اینها بهترین افراد من هستند.
ـ او بلافاصله به دفترش گفت: محسن نوذریان، عبدالمحمد و سید ناصر را صدا بزنید بیایند کارشان دارم.
اول از همه محسن آمد و علی حرف هایش را مفصل با او زد و او رفت. غلام پور در حالی که مشغول حرفهای خودش بود صدای دو نفر را شنید که داشتند با هم عربی حرف میزدند. او چون خودش عرب بود خوب میفهمید آنها باهم چه میگویند.
از درب سنگر علی هاشمی که هر دو وارد شدند. غلام پور یادش آمد اینها همان دو نفری هستند که کربلا و نجف رفتند و او مدتها حیران آمدن آنها بود. غلامپور دست در جیب پیراهن خاکی اش کرد و مهر تربت کوچکی را در آورد و نشان هر دوی آنها داد و گفت: من هنوز یادم است.
عبدالمحمد سرش را پایین انداخت و گفت: حاج احمد شرمنده ایم. دیگر خجالت مان نده.
ـ نه فقط خواستم ارادت و محبت شما را یادآوری کرده باشم.
علی هاشمی گفت: طبق دستور فرماندهی کل باید آماده عملیات باشید.
سیدناصر بلافاصله گفت: کی؟ ما؟
ـ بله شما. تو و عبدالمحمد و محسن نوذریان.
ـ کجا؟
غلامپور گفت: عجله نکن، همه چیز را میگویم.
او تمام ماموریت را برای آنها روی نقشه تشریح کرد.
عبدالمحمد گفت: پس باید خودم را آماده کنم.
ـ هر طور میدانی فقط زود عجله کن. آقا محسن منتظرست.
نیم ساعت بعد هر دو آنها خداحافظی کردند و به سراغ کارشان رفتند. غلام پور هم بعد از چند دقیقه با علی هاشمی خداحافظی کرد و به اهواز برگشت.
علی هاشمی بعد از رفتن غلام پور داشت به حرفهای او فکر میکرد که چگونه به عبدالمحمد میگفت این ماموریت حساس است و شاید راه برگشتی نباشد. رفتن شما با خودتان است ولی برگشت شما با خداست.
تا دو روز هر عصر عبدالمحمد میآمد و گزارش آماده سازی کارش را برای علی هاشمی توضیح میداد و او دستور حل بسیاری از مشکلات او را میداد.
محسن هم تمام فیلم مسیر پل شحیطاط را از حمید رمضانی گرفت و دقیق نگاه میکرد.
زمان به سرعت میگذشت. دیگر خبری از شناساییهای شبانه نبود. هور، چبایش، العماره، کوت، نجف همه و همه ساکت بودند و کسی از بچههای شناسایی آن جا تردد نمیکرد.
معلوم نبود که قرار است چه اتفاقی بیفتد. عبدالمحمد برای گزینش افرادش با تمام وجودش دقت میکرد تا آدمهای اهل آن کار را انتخاب کند.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
همراه باشید
کانال حماسه جنوب، لینک عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #پل_شحیطاط/۸۲
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
عبدالمحمد وقتیاز علی هاشمی پرسید چقدر این عملیات حساس است، شنید که میگفت، غلام پور طوری حرف میزند که انگار عملیات ویژهای است. میدانی که عراق وقتی از جایی غیر منتظره ضربه بخورد سعی میکند هر طوری شده با آتش تهیه، پاتک، زرهی، قدرت آتش هوایی آن جا را مجدداً بدست بیاورد.
ـ منظورت از این حرفها چیست؟ یعنی کار ما این طوری است؟
ـ نه اصلاً این مشکل نیست.
عبدالمحمد خاطرهی خوبی از ماموریت هایش نداشت. او شاهد دستگیری، اسارت و یا مجروحیت و شهادت برخی از نیروهایش بوده و احتیاط میکرد مشکلی برایشان پیش نیاید.
علی هاشمی گفت: عبدالمحمد تو تمام هم و غم خودت را بگذار روی توکل کردن به خدا. باقی کارهایت حل میشوند.
ـ روی چشم. همین کار را خواهم کرد. تا حالا همین طور عمل کرده ام.
ـ خدا حفظت کند.
او از سید ناصر خواست لیستی از نیروهایی که یکساله گذشته در عملیاتهای شناسایی همراه شان به هور آمدند را تهیه کند. بعد از آماده شدن لیست، عبدالمحمد عدهای را خط زد و برای هر کدام آنها دلیلی داشت.
سیدناصر با تعجب گفت: چرا این افراد را خط میزنی؟
ـ نمیشود آنها را بکار بگیریم.
ـ چرا؟ اینها آدمهای شجاعی هستند.
ـ اینها که شنا بلد نیستند. اینها هم عملیات نیامدهاند. این گروه هم آمادگی جسمی ندارند.
سید ناصر قبول کرد که این گروه از لیست خط بخورند.
یک ساعتی با هم روی لیست حرف زدند و عاقبت یک گروه پیشتاز برای آغاز درگیری انتخاب شدند. او در حالی که با خودکار آبی اش بازی میکرد به سید ناصر گفت: ما اولین گروه هستیم که باید به خط عراقیها بزنیم.
ـ این کار خداست. خدا را شکر در هر دو کار ما پیش قدم هستیم.
ـ یک بار دیگر خط و حدهایمان را بررسی کنیم.
ـ حد ما معلوم است. چون وظیفه قرارگاه نصرت در عملیات حد فاصل القرنه ـ روطه میباشد.
ـ هدف اولیه چیست؟
ـ هدف اولیه تصرف القرنه و قطع تقاطع جاده القرنه، المدینه و جاده العماره است
ـ حد گروه ما کجاست؟
ـ حد خط نیروهای ما در این عملیات از آخرین نقطه خودی تا "پل شحیطاط" است.
عبدالمحمد با گزینش نیروهایش موضوع آموزش آنها را در دستور کارش قرار داد و سعی کرد به صورت ویژه آنها را آمادهی عملیات نماید.
او هر روز عصر به قرارگاه میرفت و به علی هاشمی گزارش کارش را مثل همیشه میداد و خوشحال برمی گشت. علی هاشمی از این که میدید عبدالمحمد برای شروع کارش سر از پا نمیشناسد خوشحال بود و برایش دعا میکرد.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
همراه باشید
کانال حماسه جنوب، لینک عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
17.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 #نماهنگ زیبای
"راهیان نور"
🔻 با نوای
حاج صادق آهنگران
•┈••✾🔘✾••┈•
کانال حماسه جنوب، لینک عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 مطالب
#راهیان_نوری
" چذابه "
━•··•✦❁❁✦•··•━
🔅 چذابه در ۱۷ کیلومتری شمالغرب شهر بستان، درست چسبیده به نوار مرزی ایران و عراق واقع شده است. این بخش از دشت آزادگان در بین مردم به ویژه رزمنده هایی که جنگ در آنجا را تجربه کرده اند به «تنگۀ چذابه » شهرت دارد. چذابه از یک سو به رمل و از سوی دیگر به هور الهویزه متصل است که همین مسئله باعث شده تا به آنجا «تنگ چذابه » یا «تنگۀ چذابه » گفته شود. عرض این ناحیه از ۲ تا ۴ کیلومتر متغیر است و در مسیر فکه – بستان قرار دارد.
🔅 ارتش عراق در هجوم اولیه اش به خاک ایران چذابه را به عنوان یکی از ۵ معبر اصلی ورود به خوزستان انتخاب کرد. دلیل این انتخاب هم امکان دستیابی به شهرهای بستان و سوسنگرد بود. در هنگام لشکرکشی سربازان صدام مدافعین اندک مستقر در چذابه دفاع جانانه ای انجام دادند ولی جمعیت کمتر از ۱۰۰ نفر آنها برای مقابله با لشکر ۹ زرهی عراق و تیپ ابن ولید که با صدها تانک در حال پیشروی بودند کافی نبود.
🔅 پاسگاه مرزی سوبله اولین مکان تجاوز ارتش بعث در چذابه بود که با مقاومت نیروهای اندکی از ژاندارمری و سپاه چند ساعتی پا برجا ماند ولی با شهادت آنها به دست دشمن افتاد.
چذابه از تاریخ ۳ مهر ۵۹ اشغال شد و تا عملیات طریق القدس در تصرف عراقی ها ماند. رزمندگان ایران در هشتمین روز از نهمین ماه سال ۱۳۶۰ چذابه را آزاد کردند ولی در آستانۀ عملیات فتح المبین ارتش بعث بخش کوچکی از آن را یک بار دیگر اشغال کرد. این بار شهید حسن باقری با چهار گردان پاسدار و دو گردان ارتشی در عملیاتی بنام مولای متقیان (ع) وارد عمل شد و نخسین روز اسفند ۱۳۶۱ ، روز آزادی کامل چذابه نام گرفت.
🔅 رادیو بغداد آمار تلفات ارتش عراق را در عملیات شکست حصر آبادان ۸۰ نفر و و در طریق القدس ۳۴ نفر اعلام کرده بود ولی در این عملیات ۲۰۰ نفر اعلام کرد که نشان از تلفات سنگین سربازان صدام در نبرد مولای متقیان (ع) دارد.
🔅 در جریان اجرای عملیات خیبر یک عملیات ایذایی برای فریب دشمن در چذابه اجرا شد که نزدیک به ۴۰۰ نفر از رزمندگان اسلام در آن مفقودالاثر شدند.
🔅 منطقه چذابه در دوران عادی، برای پذیرایی از کاروان های راهیان نور یادمان با شکوهی بنا شده و هشت شهید گمنام در آنجا دفن گردیده اند.
برای زائرین راهیان نور از ۴ مسیر امکان دسترسی به زیارتگاه شهدای گمنام چذابه وجود دارد.
مسیر نخست: جاده اندیمشک به سمت شوش – سه راه دهلران – پل نادری – سه راه قهوه خانه – چنانه – پاسگاه فکه – یادمان چذابه ( حدود ۱۲۰ کیلومتر )
مسیر دوم: شوش – چنانه – پاسگاه فکه – یادمان چزابه ( حدود ۹۷ کیلومتر )
مسیر سوم: جاده شوش به سمت اهواز – عبدالخان – بستان – یادمان چذابه (حدود ۶۱ کیلومتر)
مسیر چهارم: اهواز – حمیدیه – سوسنگرد – بستان – یادمان چذابه ( حدود ۹۵ کیلومتر )
#راهیان_نور
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂