eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بـه عالمی نفــــروشم دمی زحالــم را که انتــظار فـرج قیمتی ترین چیز است . . . #اللهم_عجل_لولیک_الفرج @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#یادش_بخیر به شهادت خود در عملیات بدر یقین داشت و هنگامی هم که امضاء می کرد، می نوشت ش-آ-الف- این برای ما یک چیز مبهمی بود که حالا این یعنی چه هر کسی از او علت این مسئله را سوال می کرد به او نمی گفت... ⤵
حماسه جنوب،خاطرات
#یادش_بخیر به شهادت خود در عملیات بدر یقین داشت و هنگامی هم که امضاء می کرد، می نوشت ش-آ-الف- این
🍃🌸 حدود بیست یا بیست و پنج روز قبل از عملیات دچار مشکلی جسمانی شده بود و پزشکان متخصص به ایشان تذکر داده بودند که اگر رعایت نکنید و به خودتان استراحت ندهید احتمال اینکه از ناحیه پا فلج بشوید زیاد است. فرمانده گردان هم این مسئله را فهمیده بود و هر چه که به ایشان اصرار می کرد که حداقل شما ده روزی را استراحت کنید و بعدً برای عملیات بیائید ایشان اصلا قبول نمی کردند. خلاصه اصرارش می کردیم اصلا زیر بار نمی رفت و با آن لهجه زیبای خرم آبادیش و با آن لبخند معنی دارش جواب می داد مگر حالا قرار است که زنده بمانم که بروم و استراحت بکنم که پای خود را از دست ندهم. ⤵
نزدیک عملیات هم که شد یک روز قبل از عملیات تمام بچه ها بدلیل اینکه نیروهای بعثی از بمبهای شیمیائی بر علیه نیروهای ما استفاده می کردند، خودشان را به ماسک ضد شیمایی مجهز کرده بودند ولی #داود این کار را انجام نداد. رفتم و #داود را کنار کشیدم و گفتم که داود چرا ماسک ضد شیمیائی نمی زنی باز ایشان لبخند معنی داری زد و گفت: سید مگر قرار است من آن طرف آب زنده باشم که ماسک ضد شیمیائی احتیاج داشته باشم. ⤵
حماسه جنوب،خاطرات
نزدیک عملیات هم که شد یک روز قبل از عملیات تمام بچه ها بدلیل اینکه نیروهای بعثی از بمبهای شیمیائی
🍃🌸 خلاصه شب عملیات فرا رسید و داود توی همان شب اول هنگام شکسته شدن خط زخمی شد و هنگام انتقال او به عقب به شهادت رسید. شب قبل از عملیات داود مناجات نامه ای را نوشته بود و احساس خودش را کاملا در آن ذکر کرده بود که الان دارم به شهادت نزدیک می شوم و خدایا دارم به تو نزدیک می شوم و اینها رو دقیقا توی مناجات نامه اش نوشته بود. 🕊🌹 راوی : سید حسن کربلایی @defae_moghadas
نیروهای رزمنده مسجد حاج علوان اهواز _ گردان جعفر طیار (س) اهواز @defae_moghadas
حماسه جنوب،خاطرات
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃 آبراه هجرت خاطره رزمنده اندیمشکی پرویز پور حسینی (عملیات کربلای ۴) 🔺قسمت چهارم بع
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃 آبراه هجرت خاطرات رزمنده اندیمشکی پرویز پور حسینی (عملیات کربلای 4 ) 🔻قسمت پنجم یک ماه از آموزش ما گذشته بود که دوربین 🎥 فیلم برداری آوردند تا از نیروها فیلم بگیرند . چون بعد از هر عملیات تعدادی از بچه ها به شهادت (🌹🌹🌹🌹🌹) می رسیدند و این فیلم ها به فیلم تاریخی تبدیل می شد . 😔 یکی از برادران گردان فیلم برداری را انجام می داد ، به گوشه و کنار چادرها سر می زد و به طور غافلگیر ( 👀 ) از نیروها فیلم می گرفت. نیروها لباس غواصی پوشیدند . بعد یک مانور آموزشی ترتیب دادند و آنها را روی اسکله کنار آب به خط کردند . فیلم بردار📽📹 هم از فرصت استفاده کرد اول با برادر کریم سرابی مصاحبه کرد و او هدف از حضورش در جبهه را تشریح نمود . بچه ها یکی یکی از جلو دوربین می گذشتند و وارد آب 🏊🏊🏊می شدند. وقتی همه نیروها وارد آب شدند ، برادر طاهری فریاد زد : « گروهان حدید » .... بچه ها یک صدا گفتند : « همه دلاورند » .... 😍👌🌹 بعد بچه ها در همان مانور نمایشی ، به یک جزیره حمله کردند و آن را به تصرف درآوردند . برادر جمالی به همه گفت بیایید هر کدام یک عکس یادگاری بگیرید تا برای سر قبرشان ( 🌷شهدا شرمنده ام 🌷) بزرگ کنند . واقعا عده ای آخرین عکس زندگی خود را می گرفتند . 🔴 ادامه دارد ⏪ ________/\_______ حماسه جنوب، خاطرات @defae_moghadas 🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃 آبراه هجرت خاطرات رزمنده اندیمشکی پرویز پور حسینی ( عملیات کربلای 4 ) 🔻قسمت ششم روز بعد از عکس📸 گرفتن خبردار شدیم عملیات نزدیک است و باید به منطقه برویم . چادرها جمع شدند و ما را به پادگان کرخه بردند . در آنجا دیدیم بچه های گروهان و فتح هم هستند و دارند وسایل خود را جمع می کنند . به خط شدیم و به صورت منظم به طرف آنها حرکت 🏃🏃🏃کردیم . در این حین برادر مهدی مداح گردان به بچه ها گفت : «هر چه من گفتم شما هم تکرار کنید » بعد برادر بهداروند شروع به خواندن کرد : « ای مسئولان گردان ! از نو غذای کم داده ... تدارکات گردان ! » 😂😄😉 بچه ها هم خنده کنان این جمله را تکرار می کردند و به جلو می رفتند تا به بقیه نیروها رسیدیم . چون مدتی بود همدیگر را ندیده بودیم یکدیگر را در آغوش گرفتیم و روبوسی 😘 کردیم . گردان را به صورت کاروان به روستای در کنار اروند کنار بردند . وقتی رسیدیم شب شده بود . شب را استراحت کردیم صبح بعد از صبحانه لباس غواصی پوشیدیم و کنار ساحل اروند خروشان رفتیم . جایی که سال گذشته نیروهای فتح گردان حمزه حماسه بزرگ والفجر ۸ را به پا کرده بودند . دو ساعتی در آب شنا کردیم و آموزش 🏊🏊🏊🏊 دیدیم . روز دوم هم یک مانور نمایش با گروهان بلال انجام دادیم . برادر سید صفوی ، معاون گردان بلال برنامه مانور را شرح داد . ستون مانند ماری وارد آب شد . همین طور که پیش میرفتیم به سیمهای خاردار و هشت پرهای خورشیدی می رسیدیم که بچه های تخریب ، سیم خادارها را به وسیله ی انبرهای مخصوص می بریدند و معبر را باز می کردند . عاقبت به خاک ریز دشمن فرضی رسیدیم و آنجا را فتح کردیم . این آخرین مانور ما بود . 😊 🔴 ادامه دارد ⏪ ______/\______ حماسه جنوب، خاطرات @defae_moghadas 🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
چادر های پشت پادگان کرخه قبل از عملیات کربلای ۴ @defae_moghadas