eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
885 ویدیو
21 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
11.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣راه کاروانِ عشق، از میان تاریخ می گذرد و هر کس، در هر زمره که می خواهد ما را بشناسد، داستان کربلا را بخواند ، اگرچه خواندن داستان را سودی نیست اگر دل کربلایی نباشد... شهید آوینی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
امیرِ مهربان آن روز صبح امیر علم داشت سرو گردن گاو شیخ را نوازش می کرد. سوداگر دوربین لوبیتلش را که همیشه به گردنش آویزان بود، به طرف او گرفت تا عکسی از او و گاو بگیرد. امیر خم شد و گاو را بوسید و سوداگر عکس اورا در همین حالت گرفت. مدتی بعد داستان آن را برای بچه ها تعرف کرد: «آن روز امیر علم و من با هم در جبهه فارسيات كنار كارون قدم می‌زدیم. امير در هدف گيری بسيار عالی و بی نظير بود ، يك تير خطا از امير نمی ديدی. چشم‌مان به مرغابی هایی که در كنار روستا در آب كارون شنا می کردند، افتاد. گفتم: « نشونه گيری دستی‌مون رو امتحان كنيم ؟» اولين سنگ من فقط مرغابی‌ها را پراكنده كرد و نوبت اميرعلم شد. به يك مرغابی سرسبز خوشگل خارج از گروه اشاره کردم و گفتم: «امیر نوبت توئه. اون مرغابي رو بزن.» امیر ریگ کوچکی برداشت و پرت کرد. ریگ درست به سر آن پرنده خورد و در آب سرنگون شد، بلافاصله به آب پريد و آن را از آب گرفت تا غرق نشود، ولی پرنده بیچاره در حال جان كندن بود. من مرغابی را قبل از مردن ذبح كردم. ناهاری شد برای بچه ها ولی خود امير، مغموم و آزرده حتی به آن لب نزد و من خودم را لعنت می‌كردم با آن پيشنهادم ... امير كوهی از مهر و محبت و عاشق حيوانات بود و آن عكس بوسيدن گاو هم پيرو همان حادثه، يادگار غليان عواطف او پس از آن شكار بود... علیرضا مسرتی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ مداحی امروز آهنگران برای سردار سلیمانی به سبک و سیاق دفاع مقدس در حضور رهبر انقلاب به خاک افتاد اما ناز شست‌اش بلند است از یمن تا شام دست‌ش https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهيد عبدالصادق نوری پور عاشق گردان نور ۱ عليرضا معينيان 🔻شهید صادق نوری را من از ماموریت طلائیه در سال 61 می شناختم که در گردان نصر بود. عملیات بیت المقدس هم همانجا بود، علاقه زیادی داشت که به گردان بیاید و بارها این رو بمن گفته بود که دوست دارم به گردان نور بیایم و تا آن موقع نام گردان، هنوز نور بود. در عملیات محرم بود که حاج اسماعیل او را بعنوان معاون گروهان بکار گیری کرد و بعدها به فرماندهی گروهان هم انتخاب شد و تا معاونت گردان هم پیش رفت. از لحاظ اخلاقی هم بسیار پر تلاش و صادق بود برادر کوچکش، عبدالکاظم نام داشت و در عملیات بدر به شهادت رسیده بود با این حال صادق جبهه را ترک نکرد و در روحیه اش کوچکترین خللی وارد نشد... ادامه در پست بعدی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
شهید عبدالصادق نوری پور عاشق گردان نور ۲ علیرضا معینیان 🔻صادق در حوزه هفت که در منطقه زیتون قرار داشت به تنهایی یک قطب به حساب می آمد و چنان جذابیت داشت که دیگر بچه های حوزه به هوای ایشون جذب گردان می شدند، چرا که می خواستند با او همراه و در کنارش باشند و از طرف دیگر تا او نیروها را تایید نمی کرد نمی توانستند وارد گردان بشوند. صادق تا عملیات والفجر 8 فرمانده گروهان بود و بعد از اینکه عبدالله به شهادت می رسد و شاه حسینی هم مجروح شدند حاج اسماعیل بعنوان معاون انتخابش کرد و از عملکردش هم بسیار راضی بود و معتقد بود آدم زرنگ و کاردانی است و نظر من را هم خواست که من نظرم این بود که اگر صادق هر جای دیگری می بود قطعا به فرماندهی گردان می رسید. و تا موقع شهادت در کربلای چهار، در همان سمت ماند و از بارزترین خصوصیات اخلاقی اش می‌توانم به خلوص و صفای باطنیش اشاره کنم. خدا رحمتش فرماید و درجاتش را متعالی کند. ادامه در پست بعدی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
35635.mp3
2.2M
شهید عبدالصادق نوری پور ۳ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
شهید عبدالصادق نوری پور معاون گردان ۴ رحيم قميشی 🔻در صبح عمليات كربلاي 4 نيروها رو در محل هاي آزاد شده مستقر كرديم، عمليات وضعيت خوبي نداشت و كارها خوب پيش نمي رفت. به اتفاق برادر نادر دشتی پور و شهيد صادق نوري شروع کردیم به اون بچه هایی که در خطوط مستقر شده بودند یک سرکشی کلی بکنیم و ببینیم که از لحاظ روحی و از لحاظ وضعیت استقرار نظامیشون چطور هستند. بچه ها با یک روحیه ی بسیار باز و شادابی مستقر شده بودند و ما هم ضمن اینکه بطور اشاره و کنایه ای به اونها می فهموندیم که وضعیت خیلی مناسب نیست و از سمت چپ و راست ممکنه دور بخوریم، اونها می گفتند که ما همینجا هستیم و مقاومت می کنیم و شما نگران نباشید. بعد از ساعتي نزدیک به بیش از 300 تا 400 نفر از نیروهاي عراقي وارد منطقه ما شدند و جایی قرار گرفتند که هم از بین بردنشون مشکل بود و هم فاصله ی ما رو با اون بچه هایي که در خط سوم عراق مستقر کرده بودیم قطع کرده بودند. يكباره درگیری اونها شروع شد و همينكه کامل وارد منطقه ی ما شدند به یکبار شروع کردند به رگبار زدن به طرفین. هم به سمت جلو شلیک می کردند كه ما بوديم و هم به سمت عقب که باز نیروهای ما بودند و اونقدر صدای رگبار کلاش و تیربارهاشون شدید بود که در فاصله ی 2 تا 3 دقیقه تمام فضای اون منطقه رو دود و باروت برداشته بود. ادامه در پست بعدی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1