35635.mp3
2.2M
❣ شهید عبدالصادق نوری پور ۳
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣شهید عبدالصادق نوری پور
معاون گردان ۴
رحيم قميشی
🔻در صبح عمليات كربلاي 4 نيروها رو در محل هاي آزاد شده مستقر كرديم، عمليات وضعيت خوبي نداشت و كارها خوب پيش نمي رفت.
به اتفاق برادر نادر دشتی پور و شهيد صادق نوري شروع کردیم به اون بچه هایی که در خطوط مستقر شده بودند یک سرکشی کلی بکنیم و ببینیم که از لحاظ روحی و از لحاظ وضعیت استقرار نظامیشون چطور هستند.
بچه ها با یک روحیه ی بسیار باز و شادابی مستقر شده بودند و ما هم ضمن اینکه بطور اشاره و کنایه ای به اونها می فهموندیم که وضعیت خیلی مناسب نیست و از سمت چپ و راست ممکنه دور بخوریم، اونها می گفتند که ما همینجا هستیم و مقاومت می کنیم و شما نگران نباشید.
بعد از ساعتي نزدیک به بیش از 300 تا 400 نفر از نیروهاي عراقي وارد منطقه ما شدند و جایی قرار گرفتند که هم از بین بردنشون مشکل بود و هم فاصله ی ما رو با اون بچه هایي که در خط سوم عراق مستقر کرده بودیم قطع کرده بودند. يكباره درگیری اونها شروع شد و همينكه کامل وارد منطقه ی ما شدند به یکبار شروع کردند به رگبار زدن به طرفین.
هم به سمت جلو شلیک می کردند كه ما بوديم و هم به سمت عقب که باز نیروهای ما بودند و اونقدر صدای رگبار کلاش و تیربارهاشون شدید بود که در فاصله ی 2 تا 3 دقیقه تمام فضای اون منطقه رو دود و باروت برداشته بود.
ادامه
در پست بعدی
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ شهید عبدالصادق نوری پور
معاون گردان ۵
رحیم قمیشی
🔻صالح زاده و نیروهاش محاصره شده بودند و وقتی که بی سیمش رو روشن می کرد که با ما صحبت کنه صداش در صدای رگباری که دور و ورش بود شنیده نمی شد، بعد صادق نوری پور که معاون و جانشین دوم گردان بود از اون سنگر فرماندهی اومد بیرون و به سمت نیروهای عراقی رفت و دوربین رو برداشت که با دقت بیشتری اونها رو نگاه کنه و مواضعشون رو بررسي كنه که یکباره دیدم افتاد روی زمین.
به اتفاق یکی از بچه ها که امدادگر بود رفتیم کنارش و اون رو کشیدیم داخل منطقه ی خودی و داخل شیاری که بچه های ما بودند كه دیدم نمی تونه صحبت کنه و به زحمت نفس می کشید جایی رو که تیر اثابت کرده بود نگاه کردیم ، ديدم از پهلوش وارد شده بود و احتمالاً به شش هاش یا به جایی گرفته بود که نفسش رو بند آورده بود کاری نمی تونستیم برايش بکنیم فقط یک باند روی اون منطقه ای که تیر اثابت کرده بود گذاشتیم که خونریزیش بیشتر نشه و اون رو جایی قرار دادیم که تیرهای دیگه ای بهش نخوره و شروع کردیم به کمک کردن به بچه های گروهان قدس که در محاصره بودند.
شادی روح شهدا صلوات
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣شفاعت نامه
امروز رفتم تا خبر شهادت شهیدی را به خانواده اش بدهم. عده ای از بچه ها می گفتند:
- پدرش طاقت ندارد !😢
و عده ای دیگر می گفتند :
- مادرش حالش خوب نیست !😔
به هر سختی بود خبر را گفتیم. گریه امانم نمی داد و هر طوری بود رو به آنها گفتم:
جنگ است و این همه شهادت را به همراه دارد. باید توان محکمی را بدست بیاوریم. ما تازه اول راه هستیم و تا مقصد هزاران هزار منزل فاصله است.
مادر شهید وقتی حرفهایم را شنید در جواب به من گفت:
- امروز حس می کنم در محضر رسول خدا رو سفید هستم. امیدوارم پسرم نزد سیدالشهداء (ع) در حق من شهادت بدهد.
پدر شهید آرام از پشت عینک همسرش را می پایید و مدام می گفت :
- امام به سلامت باشد ...
🔮آیینه های خاک
سرلشکر شهید
دکتر سوداگر
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
12.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ کاروان شهید
شهرام ناظری
#هفته_دفاع_مقدس
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
سلاااااااام، 😍👋
امشب هم از راه رسید و با قرار عاشقی دیگه ای مهمون محفل شما هستیم.
خوش بحال ما و شما شده که امشب تو این قرار بهم رسیدیم.✨😍
حماسه جنوب - شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣1⃣
خب، با اجازه☝️ من شروع کنم که وقتم خیلی کمه😜
🍃راستش رو بخواهید، من هنوز دانش آموز دبستانی 👱 بودم که انقلاب✊شد.
آخیش، 😌
یادش بخیر چه روزهای پر جریانی رو داشتیم.
هنوز تو لذت انقلاب بودیم که...... بله جنگ💣💥 شروع شد.
بزرگا رو زود بردن جبهه و سر ما موند بی کلاه، اون روزها خیلی تلاش می کردیم ولی.....
اونقدر اصرار و پافشاری کردم که بالاخره گذاشتن منم به جبهه برم 👨🚀
حماسه جنوب - شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣3⃣
❣وقتی موفق شدم راهی جبهه بشم نمیدونید تو دلم 💓چه غوغایی بپا شد
از خوشحالی سر از پا نمی شناختم و بی صبرانه خودمو به عملیات والفجر*1* در خط مقدم 😎جبهه رسوندم😇
بعد از عملیات به شهر خودم، ماهشهر برگشتم و تو پایگاه ولیعصر(عج) مشغول به فعالیت بسيجی شدم😊
❣4⃣