❣عملیات والفجر*6* که شروع شد دیگه صبرو جایز ندونستم و دوباره خیلی زود خودمو به جبهه رسوندم و اونجا با افتخار تا پای جون جنگیدم.
هر بار که به جبهه میرفتم علاقم به بچههای جنگ بیشتر می شد و نمی تونستم ازشون دور بشم.
به عملیات خیبر هم رسیدم. عجب عملیاتی بود.
همونجا بود که انتخاب💐 شدم و به اتفاق جمعی از گل های پرپر شده پرو بال درآوردیم و...... بله دیگه رفتیم بالا.😇
حالا نمی گم چه کردیم که خدا ما رو پذیرفت. فقط می گم دلمون رو با خدا پاک کردیم و از شیطون👹 فراری شدیم.
❣6⃣
🌾اون روزا رزمنده ها احتمال شهادت رو می دادن و به همین خاطر وصیت نامهشون✉همیشه تو جیبشون بود،خب، منم که آرزوی رفتن تو سرم زده بود😍وصیت ناممو نوشتم📝
🌺بخشی از وصیت ناممو اینجا واسه شما دوستای خوبم میذارم🍃
حماسه جنوب - شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
❣7⃣
❣ ازتون میخوام که کارهای خوبتون 😇 رو فراموش کنید و عوضش همیشه به یاد کارهای بدی که انجام دادید باشید
❣ یادتون باشه همیشه نمازتون رو اول وقت بخونید و توی نماز جماعت شرکت کنید
❣ به دعاهای سحرگاهی و نماز شب مداومت داشته باشید
❣ توی سختی ها صبوری کنید که خدا اونایی که صبور هستن رو خیلی دوس داره
❣ و در آخر بگم که اگه موقع ارتکاب گناه بخاطر خدا برگردید و اون گناه رو انجام ندید اونقدر اجر داره که فقط خود خدا میدونه
🌺بر روح و روان پاک شهدا صلوات🌺
حماسه جنوب - شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣8⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ مرثیه خوانی دوران دفاع مقدس
🔅 در وصف شهدا
🔅 حاج صادق آهنگران
تیرماه ۱۳۶۲، شب عملیات والفجر ۲
قرارگاه مقدم عملیاتی غرب کشور
#هفته_دفاع_مقدس
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣شهید محمدرضا فرشاد پور مقدم
از زبان مادر:
ما یک خانواده ۷ نفری بودیم، پدر خانواده تکنسین ارشد مخابرات بود و بنده نیز خانه دار بودم. حاصل ازدواج من و حاج عبدالوهاب پورمقدم ۳ پسر و ۲ دختر بود.
محمدرضا وقتی به دنیا آمد سالم و سرحال بود و در دوران کودکی تا جوانیاش این شادابی در او وجود داشت. محمدرضا از دوران بچگی به همراه پدر سرکار میرفت و روحیه مردانگی از همان ابتدا در وی وجود داشت.
در دوران دبیرستان نیز که مصادف با روزهای پایانی رژیم شاه بود با حسین علم الهدی و برخی دیگر از جوانان انقلابی اهواز آشنا شد و نگرش سیاسی پیدا کرد.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣👇👇۱
❣ وقتی امتحانات سال چهارم خود را به پایان رساند، انقلاب اسلامی پیروز و مصادف با انقلاب فرهنگی بود.
برای عصویت در سپاه با پدرش مشورت کرد که پدر ایشان گفته بود من مشکلی ندارم و باید مادرت رضایت دهد.
من هم که دیدم مشتاق به انجام این کار است ممانعتی نکردم،
اینگونه شد که در آن سن و سال به همراه احمدرضا پوردستان، فرمانده اسبق نیروی زمینی ارتش به سپاه اهواز برای استخدام مراجعه میکند.
زمان گزینش از محمدرضا و امیر پوردستان میپرسند که چه تخصصی دارید؟ که محمدرضا دوران کارکردن با پدرش در مخابرات را میگوید و به استخدام سپاه در میآید.
❣👇👇۲
❣ در زمان جنگ تحمیلی همه خانواده ما به صورت مستمر در جبههها حضور داشتند، مجید و علی(برادران شهید) که آن موقع ۱۳ و ۱۴ ساله بودند به عنوان بسیجی فعالیت میکردند و چندین ماه در گردانهای بلالی و جعفر طیار با دشمن بعثی جنگیدند.
من نیز با مادر شهید علمالهدی برای سخنرانی و روشنگری میرفتم و روزگاری هم از ساعت ۸ صبح تا ۳ بعد از ظهر میرفتیم لباس رزمندگان را میشستیم و غذا میپختیم.
پدر شهید هم به دلیل تخصصی که داشت ماههای زیادی در پادگان حمید و آبادان حضور داشت تا مشکلات مخابراتی یگانها را رفع کند و دختران من نیز با فرا گرفتن اصول اولیه پرستاری در بیمارستانهای صحرایی و امام خمینی(جندی شاپور سابق) خدمت کردند.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣👇👇۳
❣ محمدرضا پس از اینکه از دوره آموزشی به صورت مستقیم به هویزه رفته بود تا زمان سقوط این شهر در آنجا خدمت میکرد.
بعد از سقوط هویزه محمدرضا از طریق آب به عقب باز میگردد و به دلیل تخصصی که داشت، توسط علی شمخانی در پادگان گلف اهواز مشغول به کار شد. مدتی در مخابرات فعالیت کرد و توانسته بود با همکاری یکی از اعضای سپاه برخی از خیانتهای بنی صدر را در حادثه هویزه و شهید شدن دانشجویان پرده بردارد.
بعد از اینکه مقام معظم رهبری که آن موقع نماینده امام خمینی(ره) در شورای عالی دفاع بودند برای بررسی موضوع شهادت دانشجویان به اهواز سفر میکنند، محمدرضا به عنوان یکی از اعضای تیم مقام معظم رهبری به منطقه اعزام میشود که با دیدن پیکرهای مطهر شهدا تاب نمیآورد و از فرمانده سپاه خوزستان میخواهد که دوباره به جبههها اعزام شود.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣👇👇۴
❣ علی شمخانی با انتقال شهید پورمقدم به خط مقدم مخالفت کرد و به همین دلیل محمدرضا دو بار بدون اجازه به خط مقدم میرود که با دستور مستقیم آقای شمخانی به عقب بازگردانده میشود. بالاخره دوستان وساطت می کنند و با اعزام محمدرضا به خط مقدم موافقت میشود و تا زمان شهادت در خط مقدم جبهه حضور پیدا می کند.
❣ ۲۰ روز قبل از آغاز عملیات ثامن الائمه (شکست حصر آبادان) به خانه آمد و در این بیست روز به صورت مرتب به برادران کوچکش تأکید میکرد که مواظب مادر باشید.
❣ در روزهایی که در خانه بود هیچ حرفی از عملیات ثامن الائمه نزد و وقتی میگفتیم کجا میروی میگفت: همیشه کجا هستم الان هم بر میگردم همان جا.
❣👇👇۵
❣ بعد از عملیات که از محمدرضا خبری نبود، مجید برای پرسوجو به بیمارستان جندی شاپور اهواز (امام خمینی فعلی) میرود و از شهادت محمدرضا با خبر میشود. مجید وقتی پیکر برادرش را میبیند از هوش میرود و به همین دلیل با پدرش تماس میگیرند و هردو به خانه میآیند.
وقتی مجید و پدرش به خانه آمدند من مشغول نماز خواندن بودم و به خدا گفتم من که نه از حضرت زینب(س) بزرگترم و نه از دیگر مادران شهدا؛ راضیام به رضای تو.
❣ محمدرضا تشنه شهادت بود و به همین دلیل همیشه به من میگفت که برایم دعا کن شهید شوم. بنده خواستم برایش همسری انتخاب کنم ولی راضی نمیشد و میگفت من باید شهید شوم
❣ یکبار از جبهه به خانه آمد و برایش شربت آبلیمو درست کردم.
وقتی لیوان شربت را به او دادم گفت روزه هستم، امام خمینی(ره) فرمودهاند که ما فرزندان رمضان و محرم هستیم و ما(سربازان امام) باید لبیک بگوئیم، برای همین روزه هستم.
از خاطرات مادر شهید
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣۶