💠🌸💠🌸💠
#خاطره
آقای محمدعلی چیت ساز
از دوستان شهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
حاج حمید در کار ساخت مسجد بسیار کوشا بود. کسی که والهی سیدالشهدا (علیهالسلام) باشد، هرگز از ذکر او غافل نمیشود.
حاج حمید کارش را در مسجد به توسل و توکل گره زده بود. لذا در آن روزهای پرکار و سخت، به همراه دوستانش قسمتی از زمین ناهموار مسجد را صاف کرد، تا روضه اباعبدالله بر پا کند. به برکتِ مراسمِ عزاداری اباعبدالله خیلی معتقد بود.
در همینِ کار مسجد، روزی کارگر و بنّا آورده بودند. از صبح که شروع به کار کردند، یکی از اهالی مسجد پیش حاج حمید رفت و گفت: حاجی پولی در مسجد نداریم؛ دستمزد اینها را از کجا بدهیم؟ حاجی با روی گشاده گفت: «خدا کریم است»
خورشید بهسرعت نیمهی آسمان را پیمود و بانگ اذان ظهر با نوای یکی از بانیان مسجد که مداح اهلبیت بود، طنینانداز شد.
نماز را که خواندند، حاجی شروع کرد به پیگیری مالی برای دستمزد بنّا و کارگرها. در عین تلاش، کار را به خداوند واگذار کرده بود.
بعد از ظهر بود که کار بنّا تمام شد. حاجی بعد از کلی پیگیری دستش خالی مانده بود؛ اما با آرامش خاص شروع کرد به تهیهی شربت برای آن ها تا کمی وقت بگذرد و از این ستون به آن ستون فرجی شود.
شربت را خوردند و دیگر وقت رفتن بنّا و کارگرها بود. نه میشد آنها را بدون مزد رها کرد و نه پولی بود که بتوان دستمزد آنها را حساب کرد.
در این لحظات که صاحبکار باید چهرهای مضطرب داشته باشد، چهرهی بشاش حاج حمید، برای دل سایر افراد باعث اطمینان و آرامش بود.
درست در همین لحظات شخصی ناشناس وارد مسجد شد و برای نذری که کرده بود، مقداری پول به مسجدیها تحویل داد.
پول را گرفته و مستقیماً به بنّا تحویل دادند. این پاسخ توکل آنها از سوی خدا بود.
بعدها که حاج حمید این داستان را تعریف میکرد میگفت: «خدا کمک کرد...»
🌷🍃🌷🍃
@defae_moghadas2
💠🌸💠🌸💠🌸
#اطلاعیه_اهوازی ها
🌹سومین سالگرد شهدای مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
#سردار_حاج_هادی_کجباف
#سردار_حاج_فرشاد_حسونی_زاده
#حمیدرضا_فاطمی_اطهر
#حاج_نادر_حمید
سخنران:سردارسرتیپ محمدجعفر اسدی
مداح: حاج مهدی سلحشور
زمان:شنبه ۲۱ مهر ماه
مکان:مسجد گلزار بهشت آباد اهواز
#نشر_حداکثری
#هرچقدر میتونید دعوت کننده باشیدو
اطلاعیه رو به همه برسونید
تا کور بشه چشم دشمنان#داخلی و خارجی که چشم دیدن حضورمردم در چنین مراسمهایی رو ندارند.
💠🌸💠🌸💠
#خاطره
آقای محمدعلی چیت ساز
از دوستان شهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
حاج حمید در کار ساخت مسجد بسیار کوشا بود. کسی که والهی سیدالشهدا (علیهالسلام) باشد، هرگز از ذکر او غافل نمیشود.
حاج حمید کارش را در مسجد به توسل و توکل گره زده بود. لذا در آن روزهای پرکار و سخت، به همراه دوستانش قسمتی از زمین ناهموار مسجد را صاف کرد، تا روضه اباعبدالله بر پا کند. به برکتِ مراسمِ عزاداری اباعبدالله خیلی معتقد بود.
در همینِ کار مسجد، روزی کارگر و بنّا آورده بودند. از صبح که شروع به کار کردند، یکی از اهالی مسجد پیش حاج حمید رفت و گفت: حاجی پولی در مسجد نداریم؛ دستمزد اینها را از کجا بدهیم؟ حاجی با روی گشاده گفت: «خدا کریم است»
خورشید بهسرعت نیمهی آسمان را پیمود و بانگ اذان ظهر با نوای یکی از بانیان مسجد که مداح اهلبیت بود، طنینانداز شد.
نماز را که خواندند، حاجی شروع کرد به پیگیری مالی برای دستمزد بنّا و کارگرها. در عین تلاش، کار را به خداوند واگذار کرده بود.
بعد از ظهر بود که کار بنّا تمام شد. حاجی بعد از کلی پیگیری دستش خالی مانده بود؛ اما با آرامش خاص شروع کرد به تهیهی شربت برای آن ها تا کمی وقت بگذرد و از این ستون به آن ستون فرجی شود.
شربت را خوردند و دیگر وقت رفتن بنّا و کارگرها بود. نه میشد آنها را بدون مزد رها کرد و نه پولی بود که بتوان دستمزد آنها را حساب کرد.
در این لحظات که صاحبکار باید چهرهای مضطرب داشته باشد، چهرهی بشاش حاج حمید، برای دل سایر افراد باعث اطمینان و آرامش بود.
درست در همین لحظات شخصی ناشناس وارد مسجد شد و برای نذری که کرده بود، مقداری پول به مسجدیها تحویل داد.
پول را گرفته و مستقیماً به بنّا تحویل دادند. این پاسخ توکل آنها از سوی خدا بود.
بعدها که حاج حمید این داستان را تعریف میکرد میگفت: «خدا کمک کرد...»
🌷🍃🌷🍃
@defae_moghadas2
💠🌸💠🌸💠🌸
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#خاطره
حاج هادی ظهراب زاده
داماد شهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
با ماشین حاجی داشتیم میرفتیم شوشتر. تقریباً ظهر شده بود. به دو راهی رسیده بودیم که حاجی سرعتش را کم کرد. فکر کردم فراموش کرده از کدام مسیر باید برود. گفتم: «از راست باید بروی» بدون اینکه چیزی بگوید آرام کنار جاده توقف کرد. دکمه رادیو را فشار داد. نغمهی اذان ظهر در فضا پیچید. حاجی گفت: «پیاده شویم و نماز ظهرمان را بخوانیم.»
کمی بعد در روستایی در همان نزدیکی که حدوداً صد متر با محل توقفمان فاصله داشت بودیم. دَربِ اولین خانهای که به آن رسیدیم را زد و از اهالی اجازه خواست وضو بگیرد. در همان روستا پشت سر حاجی نماز ظهر و عصر را خواندم.
فقط در این سفر نبود که چنین اتفاقی میافتاد. بلکه در سفرهای متعدد حاجی به شوشتر یا بهجاهای دیگر با خانواده یا بدون خانواده، تا وقت نماز میرسید حاجی توقف کرده و نمازش را در اول وقت میخواند. خانوادهاش هم به او اقتدا میکرد.
حماسه جنوب شهدا
@defae_moghadas2
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#خاطره
زهرا مختاربند
دختر شهید مدافع حرم
#سردار_حاج_حمید_مختاربند
برنامه ی رفتن به جمکران و خواندن نماز امام زمان(عج) جزو برنامه ثابت ایشان بعد از سکونت در قم بود.
یک بار که همراه ایشان برای زیارت به مسجد جمکران رفته بودیم ؛ به تازگی حیاط مسجد را گسترش داده بودند ، ایشان بعد از دیدن آنجا بسیار خوشحال شدند و گفتند: ان شالله اینجا محل آموزش دادن سربازان امام زمان(عج) در زمان ظهور است؛
آقا همه ی سربازانشان را اینجا جمع می کند و آموزش نظامی می دهد تا برای جنگیدن با استکبار آماده باشند.
@defae_moghadas2
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂