« شهادت »
پایان کسانی است ،
که به تکلیفشان عمل کردند
نهم بهمن سالروز شهادت
مغز متفکر اطلاعات عملیات جنگ
جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه
#شهید_حسن_باقری
و فرمانده وقت قرارگاه کربلا
#شهید_مجید_بقایی
حین شناسایی در منطقهی فکه
جهت عملیات والفجرمقدماتی ۱۳۶۱
« یادشان گرامی با ذکر صلوات »
3.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ #شهید_حسن_باقری
بر هر لحظه عمر این انقلاب،
شکری لازم است
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
14.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 او را یکی از معجزات انقلاب مینامند، شهید حسن باقری
#سالگرد_شهادت
#شهید_حسن_باقری
8.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 من سقای بچههای بسیجیام، نابغه جنگ شهيد حسن باقری
#سالگرد_شهادت
#شهید_حسن_باقری
#برای_شادی_روح_امام_شهدا_و_شهدا_صلوات
❣سرباز که بود، دو ماه صبح ها تا ظهر آب نمی خورد.
نماز نخوانده هم نمی خوابید.
می خواست یادش نرود که دوماه پیش
یک شب نمازش قضا شده بود...
📚منبع: یادگاران، جلد ۴، کتاب حسن باقری، ص ۸
#شهید_حسن_باقری
@defae_moghadas2
❣
🆔 @iranrhdm
❣ده روزی میشد که حسن گفته بود نیروهای شناسایی، جزیره را شناسایی کنند. اما هنوز این کار انجام نشده بود. علتش هم این بود که جریان آب شدت زیادی داشت و نیروها اذعان میکردند که جریان آب تند است و نمیشود از آب رد شد. اگر گرداب بشود، همه چیز را توی خودش میکشد. این مطلب به گوش حسن رسید و او از نحوهی پیشرفت کار حسابی ناراحت بود. نیروهای شناسایی را خواست و به آنها گفت: آخه این چه وضعشه؟ چرا نمیتونین کار رو تموم کنین؟ نیروها مجددا دلایل خود را بیان کردند. حسن خیلی جدی خطاب به آنها گفت: خب! میگین چه بکنیم؟ میخواین بریم سراغ خدا، بگیم خدایا! آب رو نگه دار، ما رد بشیم؟ شاید خدا روز قیامت جلوتونو گرفت و گفت: تو اومدی؟ اگه میاومدی ما هم کمک میکردیم؛ اون وقت چی جواب میدی؟ آنها گفتند: آخه گرداب که بشه همه رو ... . حسن اجازهی ادامه صحبت به آنها نداد و با عصبانیت پرید وسط حرفشان و فریاد زد: همهاش عقلی بحث میکنین! بابا! شما نیروهاتونو بفرستین، شاید خدا کمک کرد که حتما هم کمک میکنه. با این حرف حسن، دیگر صدایی از کسی در نیامد.
#شهید_حسن_باقری
@defae_moghadas2
❣
❣از منطقهی عملیاتی که برمیگشتیم، یک نفر نظرمان را جلب کرد. او، فشنگهایی را که روی زمین ریخته شده بود، جمع میکرد و داخل سطلی که در دست داشت، میریخت. تعجب کردیم؛ چون در اوضاعی که بچهها حتی یک تانک عراقی را نادیده میگرفتند و سلاحهای زیادی را که در اطراف ریخته شده بود رها کرده بودند او داشت فشنگها را جمع میکرد! جلوتر رفتیم؛ حسن باقری بود. وقتی متوجه نگاههای متعجب ما شد، رو به ما کرد و گفت: حیف است اینها روی زمین بماند. باید ضد صاحبانش به کار گرفته شود.
#شهید_حسن_باقری
@defae_moghadas2
❣
❣ #شهید_حسن_باقری
روی مقولهی اطلاعات بسیار تمرکز داشت و آن را مهمتر از مسائل دیگر میدانست و میگفت: تا زمانی که ما دشمن رو نشناسیم، اقداماتمون کوره و اقدام کور به نتیجه نمیرسه، بایستی دشمن رو خوب بشناسیم. وقتی نیروهای مردمی با آن شور و حال انقلابی وارد جبهه میشدند، او از بین آنها افراد با استعداد را پیدا میکرد و بعد آنان را توجیه میکرد و میگفت: اگر شما فعالیت اطلاعاتی بکنین، ارزشش بیشتر از اینه که به عنوان تکتیرانداز عادی، وارد خط مقدم جبهه بشین و کنار سایر رزمندهها بجنگین. شما بیاین همراه با جنگ، کار اطلاعاتی بکنین تا بتونیم دشمن رو بشناسیم و نقاط ضعفش رو کشف کنیم. بعد، از اون نقاط ضعف استفاده کرده و ضربات کاری به دشمن وارد کنیم. اگه ما صرفا توی خط مقدم، پیشونی به پیشونی دشمن بذاریم و جنگ مستقیم بکنیم، با توجه به استعداد بالای دشمن و تجهیزات زیادی که داره و کمکهای زیادی هم که دنیا به اونها میکنه، نمی تونیم موفق بشیم. ما باید اول، نقاط ضعف دشمن رو کشف کنیم، بعد اقدام کنیم. تازه، بعد از اون باید سعی کنیم از دشمن اسیر یا یه برگه سند بگیریم و تجهیزات دشمن رو غنیمت بگیریم تا بدونیم دشمن چه امکاناتی داره. سعی کنین بیشترین اطلاعات رو از دشمن بگیرین. ما بایست بتونیم یه لشکر دشمن رو محاصره کرده و منهدم کنیم و طوری پیش بریم که کل ارتش عراق رو از بین ببریم، نه اینکه فقط اون دسته نیرو و یا اون یه رزمندهی دشمن که توی سنگر میجنگه رو هدف قرار بدیم.
📚به نقل از محمد باقری،کتاب من اینجا نمیمانم
@defae_moghadas2
❣
❣ #شهید_حسن_باقری
صبح بود که زنگ خانه به صدا درآمد. وقتی در را باز کردم، پسر آقای اسماعیلی پشت در بود. به من گفت: به منزل افشردی نمیرید؟ تا این را گفت، دلم هری ریخت پایین. با نگرانی پرسیدم: این وقت صبح! مگه چه خبره؟ او خیلی آرام، خبر شهادت غلامحسین را به من داد. به روح شهید قسم، متوجه نشدم از خانهی خودمان تا منزل آنها را چه طوری رفتم. نمیدانستم چطور باید با مادر بزرگوارش روبهرو شوم. وقتی رسیدم، در خانه باز بود. وارد اتاق شدم. خواستم فریاد بزنم، اما دیدم مادرش به من گفت: الحمدلله! الحمدلله! الحمدلله! که بچهام به آرزوش رسید. بچهم آرزوی شهادت داشت. نمیخواست تو بستر بیماری از دنیا بره. او سزاوار شهادت بود و حیف بود شهید نشه.
اینقدر این مادر محکم و با ابهت بود که حتی وقتی او را برای دیدن فرزندش به پزشکی قانونی بردند، با دیدن پیکر پاک و مطهر غلامحسین، شروع کرد با او حرف زدن و اصلا گریه نکرد. دست نوازش به صورت غلامحسین میکشید و میگفت: عزیزم! شهادت گوارای وجودت، برای ما افتخار آفریدی. خدا تو رو لایق دونست که به این فیض عظیم نایل اومدی، مبارکت باشه.
پدر شهید نیز، چنین حالاتی را داشت و به هیچ عنوان اظهار عجز نمیکرد.
📚به نقل از زهرا رضاییمقدم، کتاب من اینجا نمیمانم
@defae_moghadas2
❣
❣عصر بود که از شناسایی اومد. انگار با خاک حمام کرده بود!
از غذا پرسید؛ نداشتیم.
یکی از بچهها تندی رفت از شهر چند سیخ کوبیده گرفت. کوبیدهها رو که دید، گفت:
"این چیه؟" بشقاب رو زد کنار و گفت: "هر چی بسیجیها خوردن از همون بیار. نیست؟ نون خشک بیار!"
#شهید_حسن_باقری
@defae_moghadas2
❣
2.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #کلام_شهید:
چه سعادتی از این بالاتر که ما فدا شویم، مردم دنیا بیدار بشوند، عدالت در دنیا اجرا بشود و زمینهساز حکومت امام زمان (عج) بشود.
در آخر هم که اگر مشیت الهی شامل این بشود که امت ما فدا شوند تا مردم دنیا بیدار شوند، زهی سعادت؛ ما حکومت نمیخواهیم بکنیم و اگر حکومت نمیخواهیم بکنیم، این دو روز دنیا به ماندن نمیارزد. چه سعادتی از این بالاتر که ما فدا شویم، مردم دنیا بیدار شوند، عدالت در دنیا اجرا بشود و زمینهساز حکومت امام زمان (عج) شود.
#شهید_حسن_باقری🎙
@defae_moghadas2
❣
"دیدگاه ما این نیست
که در جنگ باید پیروز بشویم
نه، مسئله انجام وظیفه است"
#شهید_حسن_باقری
@defae_moghadas2
❣