eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.4هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 فرقه رجوی چگونه از عزاداری سوء استفاده می‌کرد؟ 3⃣ هادی شبانی عضو رها شده سازمان منافقین ┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄ طی مدتی که در مناسبات سازمان بودم چیزی که توجه‌ام را جلب می‌کرد این بود که شعارهایشان جنبه انتقام‌گیری از حکومت و مردم ایران داشت و جنبه‌های عاشورایی دیده نمی‌شد و بیشتر سعی می‌شد روحیه افراد را در زمینه خشونت بالا ببرند. این رنگ عوض کردن رجوی‌ها در همه زمینه‌ها وجود داشت. از پناه بردن و همدستی با دشمن ملت ایران آن هم در زمان جنگ تا کمک برای جاسوسی و ترور دانشمندان هسته‌ای تا انجام عملیات‌های تروریستی که با مسیر امام حسین در تضاد است و به خاک و خون کشاندن مردم بی‌گناه و مزدوری برای دشمنان قسم خورده ملت ایران همه و همه در کارنامه ننگین فرقه آن چنان می‌درخشد که به هیچ عنوان نمی‌توانند مدعی آزادی و آزادی خواهی باشند. فرقه‌ای که هر روز خودش را به رنگی در می‌آورد چگونه می‌تواند مدعی شعار امام حسین برای آزادی باشد. مریم به رسم همیشگی از راه و رسم امام حسین  حرف می‌زد، اما در واقع او اعتقادی به حرفی که می‌زند ندارد. او دم از عاشورا می‌زند در حالی که به دستور رجوی افراد زیادی را کشتند یا حتی در مناسبات خودشان افراد را شکنجه می‌کنند. آتش زدن اتوبوس مردم عادی که زنده زنده در آتش سوختند و گِرا دادن به دشمن برای موشک زدن به مردم یا کشتن سربازان ایرانی که برای دفاع از کشور خود به جبهه رفته بودند، همه در تضاد با راه و رسم عاشورایی است. آیا امام حسین با معاویه سر سازش داشت که این گونه شما سر در آخور غرب جنایتکار و اسرائیل غاصب دارید و به آن افتخار می‌کنید؟ بالا بردن پرچم سرخ از جانب شما به منزله هواداری از امام حسین نیست بلکه به منزله فریبکاری و حقه بازی است که شما در فرقه رجوی بنیان نهادید. راه و رسم عاشورا گونه شما را در مقاطع مختلف در مناسبات شاهد بودیم! هر زمان شرایط خطرناک می‌شد شما جنایتکاران راه فرار در پیش گرفتید و بعد طلبکار نیروهایتان شدید. آری این است راه عاشورایی شما! این راه در نهایت به نابودی شما منجر خواهد شد و برای ما که سالها در مناسبات تان حضور داشتیم مفهوم عاشورا و راه امام حسین روشن شده است و دانستیم ادعایی که شما از اسلام دارید از اسلام داعشی هم خطرناک‌تر است. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
دوستان گرامی لطف کنند، در راستای جهاد تبیین که یک وظیفه همگانی‌ست، ان‌شاءالله فعال عمل نمایند و مطالی دشمن شناسی را در گروهها و کانالها نشر دهند. (با لینک و یا بی‌لینک تفاوتی ندارد).
🍂 امیدوارم عراق پیروز شود! 🔹 «شاپور بختیار» آخرین نخست‌وزیر رژیم پهلوی در مصاحبه‌ای، با افشای سفرهای متعدد خود به عراق در زمان جنگ ایران و رژیم بعث عراق، گفت: “آماده‌ام برای سرنگونی جمهوری‌اسلامی با دولت عراق همکاری کنم. امیدوارم عراق در جنگ با ایران پیروز شود. بعید می‌دانم پیروزی عراق زیاد طول بکشد، زیرا ایران نه پول دارم و نه نفت، اما عراق از دوستی و حمایت اکثر کشورهای عربی (و غربی) برخوردار است...” 📚 برگرفته از: نشریه خبرگزاری پارس، ۲۰ مرداد ۱۳۵۹ و روزنامه کیهان، اول آبان ۱۳۵۹ ◇ نشر همگانی در راستای جهاد تبیین◇ ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂‌
🍂 جسمی که ذوب شد.... کوله پشتی اش پر از گلوله بود که آتیش گرفت. نتونستند کوله رو ازش جدا کنند. از بچه هاخواست به راه خودشون ادامه دهند. نمیدانم! شاید در اون لحظات، خود را به کمر بر زمین زده تا نور انفجار کمتر شود و دشمن مکان دوستانش را شناسایی نکند و... تنها کف پوتین‌هاش که نسوز بود باقی ماند و دیگر هیچ ... استاد شهید مرتضی مطهری: چه معنی کنم شهید را؟! اگر شور یک عارفِ عاشقِ پروردگار را با منطق یک نفر مصلح با همدیگر ترکیب کنید از آنها "منطق شهید" در می آید.... ◇ نشر همگانی در راستای جهاد تبیین◇ ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۳۲ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 فصل پنجاه و دوم پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و تهاجم مجدد ارتش بعث در نیمه دوم مردادماه ۱۳۶۷ یک روز از منطقه به ستاد سپاه ششم در اهواز رفته بودم و از آنجا قرار شد به مقرتیپ زرهی ۷۲ محرم واقع در جنوب محله کوت عبدالله در جنوب اهواز بروم. یگان زرهی ۷۲ محرم آسیب جدی دیده و در حال بازسازی بود. قصد ما از رفتن به آنجا پشتیبانی و دیدار با فرمانده آن یگان بود. دو یا سه نفر همراهم بودند؛ از جمله برادر عباس صمدی که جانشین سپاه ششم در شهر بود. سپاه ششم دو جانشین داشت عباس صمدی که همیشه در ستاد بود و کارهای اداری را به عهده داشت و من که جانشین رزمی سپاه ششم بودم و همیشه در قرارگاه تاکتیکی و منطقه عملیات حاضر بودم. این تدبیر شخص علی هاشمی بود که دو جانشین یا معاون در سپاه داشته باشد. به اتفاق برادر صمدی به طرف کوت عبدالله می‌رفتم. در بین راه اخبار ساعت دوی ظهر را از رادیوی ماشین گوش می‌دادیم. رادیو اعلام کرد جمهوری اسلامی ایران قطعنامه ۵۹۸ را که دو سال پیش به منظور آتش بس بین ایران و عراق از طرف شورای امنیت سازمان ملل تصویب و صادر شده بود پذیرفته و . امروز طی نامه ای موافقت خود را به شورای امنیت اعلام کرده است. شنیدن این خبر آن هم در آن اوضاع بحرانی و آشفته، برایم بسیار دردناک و باورنکردنی بود. دوست داشتم خودم را از ماشین بیرون بیندازم. دیگر برادران از جمله صمدی هم مثل من در بهت بودند. خبر نامنتظره بود. گریه امانمان را گرفت. می‌خواستم از رفتن به یگان زرهی منصرف شوم و برگردم، اما به فرمانده تیپ برادر عباس سرخیلی قول داده بودیم که می‌رویم و خُلف وعده درست نبود. این یگان خیلی آسیب دیده و لازم بود به آن سر می زدیم تا با برادران شورای فرماندهی تیپ صحبتی داشته باشیم. به مقر تیپ رسیدیم. برادران تیپ هم از پذیرش قطعنامه مطلع شده بودند. جلسه ای سرد و بی روح برگزار شد. زمان بازگشت، برای رفع و رجوع پاره ای از کارها مقداری پول در اختیار برادر سرخیلی قرار دادم. پول زیادی نبود؛ فکر می‌کنم دو یا سه میلیون تومانی می‌شد. از همان پول‌هایی بود که امام جمعه و استاندار خوزستان در اختیارمان قرار داده بودند. از مقر تیپ زرهی برگشتیم. به اتفاق عباس صمدی به گلف نزد احمد غلام پور رفتم. بعد از ظهر بود عده ای از فرماندهان در آنجا حضور داشتند. حال همه گرفته بود. هیچ کس حوصله حرف زدن نداشت. به منطقه برگشتم. در منطقه نیز همه از شنیدن خبر پذیرش آتش بس غمگین بودند. صبح روز بعد برادر صمدی با من تماس گرفت و گفت: «به جلسه ای دعوت شده ایم. خودت را به گلف برسان.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
1896800.mp3
3.95M
🍂 بالا بلند بابا 🔸 با نوای حاج محمود کریمی ••••• بالا بلنده بابا گیسو کمنده بابا اگه تو بری تو این غریبی دل به کی ببنده بابا ای باغ گل خزونم پاشو که منم مثه تو نیمه جونم بالا بلنده بابا گیسو کمنده بابا اگه تو بری تو این غریبی دل به کی ببنده بابا از من مگه دل بردی حال پدرو ندیدی کشتی منو بسکه رو خاک پا کشیدی تازه جوون بابا دردت به جون بابا حالا دیگه کی‌بشه عصای غرق به‌خون بابا بالا بلنده بابا گیسو کمنده بابا اگه تو بری تو این غریبی دل به کی ببنده بابا بالای سرت می شینم جون کندتو می‌بینیم آتیشه به جای دل تو عمق سینه‌ام رفتی همه امیدم رفتی یل رشیدم حال دلمو باید بپرسی از محاسن سفیدم بالا بلنده بابا گیسو کمنده بابا اگه تو بری تو این غریبی دل به کی ببنده بابا 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 شب هشتم حضرت علی اکبر علیه السلام @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 مردی که خواب نمی‌دید/ ۹۰ خاطرات مهندس اسداله خالدی نوشته داود بختیاری ┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄ خودم را به زور رو پا نگاه داشتم. حالت درماندگی وصف ناپذیری همه اجزاء صورتم را در برگرفت. گردن خم کردم. کسی نباید در چنان حالی می‌دیدم. ناسلامتی من ریش سفید چند واحد بودم. سعی کردم بخندم. توده ای سست و سنگین گونه‌هایم را در دو طرف دهانم کش می‌داد. درست مثل پسر بچه ای که نگذاشته باشند با دوست جان جانی اش همکلاس شود. جنگ زندگی من بود من آن جور نگاهش می‌کردم. - بر شیطان لعنت .... مرد چرا بچه بازی در می‌آوری؟ با فریاد فرمانده به خودم آمدم. کنار آیفا ایستاده بود. معلوم نبود چرا سر راننده جوان فریاد می‌کشید. سعی نکردم بفهمم. پشت سر بچه ها راه افتادم. کرخت و بی‌حوصله. بی آنکه منتظر کمک شوم، حفاظ کج و کوله آیفا را در چنگ گرفتم بعد مثل پر کاه پریدم بالا. جا برای نشستن نبود. هر چهل نفرمان باید سرپا می ایستادیم. کیپ در کیپ هم درست مثل کیسه‌های گندم و برنج یله داده بودیم به همدیگر. با حرکت آیفا فریاد بچه ها بلند شد. صلوات های پشت سر هم، شعارهای تند و تیز. تا گلو نخراشاندیم ساکت نشدیم. بعد نوبت قمقمه ها شد و صدای قلب قلب آب. - آهای همه اش را بالا نکشید ... شاید تو راه ماندیم ... این نعش کش خودش را نمی‌تواند بکشد. - سق‌سیاه بازی در نیار همین نعش کش از جنگ جهانی دوم رو پا است. خیالت جمع ما را هم خاک می‌کند. سکوت شد سرها خم شده بودند رو سینه. از چهره ها نمی‌شد خواند کجا را سیر می‌کنند. خدا را شکر کردم که فکر آدم‌ها خوانده نمی‌شد. همه جا بیابان بود. باد هر چند وقت یک بار بوی آب داغ شده با خود می‌آورد. بوی کارون و کرخه بود به صورتمان می‌کشید و می‌برد تا جایی که می‌شد تو نفس نگاه می‌داشتیم. قرآن جیبی ام را از جیب بیرون کشیدم و زل زدم به آیه‌ها. تکان آیفا خط‌ها را بالا و پایین می‌کرد. حفظ بودمشان با آن حال نگاهشان آرامم می‌کرد. - گوش کنید ... گوش کنید. همه در میان سکوت در حالی که آیفا چون لاک پشتی در حرکت بود گوش می‌کنند. مسلسل‌های ضدهوایی با هر رگبار یک نوار فشنگ را تو دل آسمان خالی می‌کرد. ضدهوایی ها در اطراف خرمشهر بودند. یکی از بچه ها با دست آسمان را نشان داد و فریاد زد: - آن‌جا، آن‌جا را نگاه کنید جایی را که مرد جوان نشان داده بود چند نقطه سفید درست بالای شهر بود. نقطه ها هواپیماهای عراقی بودند. جرأت پایین کشیدن ندارند. ضدهوایی ها رو آسمان دیوار آتش کشیده اند. این را من گفتم و زود ساکت شدم. صدای پیر شده ام تو ذوق می‌زد. نزدیک شهر چند تانک سوخته دیده می‌شد. یکی از تانک‌ها چنان مچاله شده بود که آدم را به وحشت می انداخت. - همه تانکها عراقی هستند. تا این‌جاها هم آمده بودند. ایست بازرسی جلو کامیون را گرفت. با ترمز ناگهانی کوبیده شدیم به هم. فریاد بچه ها بلند شد. راننده خنده خفه‌ای کرد و امریه را نشان دژبانها داد. سرباز چنان دقیق شد به امریه که انگار جعلی است. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نماهنگ "حضرت علی اکبر(ع) "🏴 🔸 با نوای حاج صادق آهنگران ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ هر شب یک کلیپ دیدنی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇