#دفاع_مقدس
عشقند
آن عاشقانی کہ
#پلاکشان را از
گردنشان کندند...
تا #گمنام بمانند
اماعکس #امامشان
را از سینہ نکندند...
صبح شما بخیر
@defae_moghadas
🍂
🔻 طنز جبهه
🔅 هو الشافی هو الباقی
هرچه میگفتی چیزی دیگر جواب میداد. غیر ممکن بود مثل همه صریح و
ساده و همه فهم حرف بزند. بعد از عملیات بود، سراغ یکی از دوستان را از او
گرفتم چون احتمال میدادم که مجروح شده باشد، گفتم: «راستی فلانی
کجاست؟»
گفت بردنش «هوالشافی.» شستم خبردار شد که چیزیش شده و
بردنش بیمارستان.
بعد پرسیدم: «حال و روزش چطوره؟»
گفت: «هوالباقی.»
میخواست بگوید که وضعش خیلی وخیم است و مانده بودم بخندم یا گریه کنم.
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
💠 خاطرات اسارت
حاج صادق مهماندوست
🔅 پلنگی
یکی از افسرانی که در ایام اسارت خاطرات تلخ بسیاری برای اسرا بجای گذاشت فرد خشن ، تند خو و بد دهنی بود که بخاطر نوع لباسی که می پوشید و لباس هایش به اصطلاح لباس کماندوئی و مدل پلنگی بود ، به همین نام « پلنگی » مشهور شده بود
به محض این که این فرد بعثی ، وارد اردوگاه می شد ، سربازان بعثی نیز برای خود شیرینی ، هر چه آزار و اذیت بلد بودند ، اعمال می کردند که مبادا جلوی این افسر بعثی کم کاری کرده باشند!
به هر حال در آن ساعاتی که او در آسایشگاه ها و اردوگاه تردد می کرد و یا بر آمارگیری بر اسرا نظارت داشت ، بدترین اذیت ها و کتک ها متوجه اسیران بود . حتی بعضی اوقات این شخص ملعون نیز برای این که از سربازان تحت امرش عقب نماند خود نیز کابل و شیلنگ بدست می گرفت و به جان اسیران می افتاد ،
حضور پلنگی ، لحظاتی پر از اضطراب و تشویش و نگرانی را برای اسرای اردوگاه رقم می زد .
🔸 کانال حماسه جنوب
🍂 @defae_moghadas
🍂
🔻 خاطرات کوتاه اسارت
در اسارت قانون بر این بود که هر اسیر بیش از سه بار مریض نشود. هرکس بیش از سه بار مریض می شد باید شدیداً تنبیه و شکنجه می شد. از قضا بنده پنج بار مریض شدم. یک روز داشتیم در محوطه ی آسایشگاه قدم می زدیم سید مصطفی نگهبان وقت بود و دفتر مریض ها را بررسی می کرد.
چون من بیش از سه روز یعنی پنج بار مریض شده بودم من را صدا زدند. همراه مترجم به نزد سید مصطفی رفتیم، ایشان گفت: تو پنج بار مریض شدی! من هم می دانستم که باید کتک مفصلی بخورم؛ در جواب تکذیب کردم اما به هر صورت حرف من به کرسی ننشست و شکنجه شروع شد.
این قدر مرا کتک زد که بدنم مانند بادمجان کبود شده بود. با کابلی که در دست داشتن به گردن من انداخت و گفت: اشهدت را بگو می خواهم تو را بکشم.
در جواب به او گفتم: من همان روز که اسیر شدم اشهدم را گفتم و از مرگ نمی ترسم. دوباره تنبیه را ادامه داد اما به لطف خدا هیچ گونه دردی را احساس نمی کردم.
❂◆◈○•-------🍂-------•○◈◆❂
👈 راوی: آزاده علی حیدر رئیسی نیا
مدت حضور در جبهه:۱۶ ماه
مدت اسارت:۴۳ ماه و ۱۵ روز
تاریخ و محل اسارت:۲۴/۱۰/۶۵ سومار
تاریخ آزادی از اسارت:۳/۶/۶۹
🔸 کانال حماسه جنوب،
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 من با تو هستم4⃣1⃣
خاطرات همسر سردار شهید
سید جمشید صفویان
معمولا آنقدر خسته بود که وقتی سرش را می گذاشت زمین، بلافاصله خواب بود؛ بدون رختخواب و بالش، چنان می خوابید که انگار صدسال است که نخوابیده. توی خواب آرامش عجیبی داشت. نگاهش که می کردم لذت می بردم و من هم آرامش پیدا می کردم.
نه از جنگ دست بر می داشت و نه از فعالیتش در کمیته و مساجد کم می کرد. امکان تحصیل در دانشگاه هم برایش فراهم شد اما نرفت. گفت: تا جنگ تموم نشه سراغ درس نمیرم.»
می گفت: «این یه تکلیف شرعی بر گردن همه ی ماست و تا وقتی که امام، جنگ رو بر ما واجب کرده، هیچ امری رو بر اون مقدم نمی کنم.» شیفته ی امام بود. به قول خودش اگر امام می گفت بمیرید، می مرد. همیشه می گفت اگر تلویزیون سخنرانی امام را پخش کرد، حتما نکاتش را برایم بنویس.
یک روز بعد از نماز صبح گفت: «دیشب خوابی دیدم... چقدر شیرین بود! خواب دیدم شب عملیات بود و تا بغداد پیشروی کرده بودیم. آنقدر جلو رفتیم تا به کاخ صدام رسیدیم. داشتم به طرف صدام می رفتم که اسلحه از دستم افتاد. روی زمین یه چکش دیدم. اون رو برداشتم و خودم رو به صدام رساندم. می خواستم با آن چکش به سرش بکوبم. بچه ها هم مرتب می گفتند: سید بکشش... بکشش تا از دستش خلاص بشیم. چکش رو بالا بردم که بزنم.. یک دفعه یادم اومد که امام فرموده: صدام باید مثل هیتلر خودش رو بکشه. این حرف امام که یادم اومد چکش رو انداختم و گفتم باید حرف امام عملی بشه. دوستانم می گفتن: چرا اون رو نمی کشی؟ گفتم نه! امام گفته صدام باید مثل هیتلر خودش رو بکشه. من اون رو نمی کشم حتی اگه اینجا کشته بشم. "
یک روز دو دست لباس آورد خانه و گفت این ها را برایم اندازه کن. یکی اش لباس کمیته بود و یکی هم لباس سپاه. گفتم: «جریان چیه؟!»
گفت: «بخشنامه رسیده که فرماندهان باید عضو رسمی سپاه بشن. من هم میخوام عضو سپاه بشم. من بارها به او سفارش می کردم که به جای رفتن به جبهه، در شهر بماند و به کارهای فرهنگی مساجد و کار کمیته بپردازد. حالا او می خواست رسما عضو سپاه شود؛ یعنی اینکه حتی زمانی که عملیات نیست بازهم ممکن است در جبهه بماند. با او مخالفت کردم ولی فایده ای نداشت.
فردای آن روز دو دست لباسش را درست کردم ولی از روی شیطنت آرم کمیته را دوختم روی لباس سپاه. شب آمد خانه. لباس ها را که دید گفت: «ا...ا... پس این چه کاریه؟!»
گفتم: «ببین! من چند بار به شما گفتم که راضی نیستم. اول من رو راضی کن بعد برو»
نگاهی به لباس سپاه و آرم کمیته ی دوخته شده به آن کرد. خندید و گفت: «خدا بگم چیکارت کنه... باشه! نمیرم.»
همراه باشید با قسمت بعد 👋
@defae_moghadas
🍃
حماسه جنوب،خاطرات
عکس بیاد ماندنی
#گردان_بلالی
منطقه ابادان جاده وحدت شهدای در این عکس شهید علیرضا جعفر زاده شهید علیرضا صابونی شهید مسعود یارعلی شهید فرشاد پورمقدم شهید جانباز جمعه طالقانی شهید هادی عیدی زاده شهید علی دانش
@defae_moghadas
☀️🌟☀️🌟☀️🌟☀️🌟
💥تله گذاری برای نماز شب خوان ها
🔅به تازگی فرمانده گروهان ما شده بود و طبق سنت نانوشته و شیطنت بعضی ها، باید تست معنویت می داد.داود علی پناه✨ را می گویم؛ فرمانده ای که همیشه در نظم و تمرین، محکم و استوار عمل می کرد و اینک باید معنویت او هم محک می خورد.
🔅برای او باید روش جدیدی به کار می بردیم. به پیشنهاد یکی از بچه ها، در آخرین ساعات شب مهرهای نمازخانه را به شکلی چیدند تا کوچکترین جابجایی احساس شود. این کار انجام شد و با اذان صبح، اولین نفر، آماده برای چک کردن جا مهری در نمازخانه حاضر شد و متوجه جابجایی آن ها گردید. این عمل در شب های دیگر هم تکرار شد و اولین نفر صف جماعت صبح که چفیه بر سر و رو می کشید و گوشه ای می نشست تا نماز برپا شود کشف گردید.
🔅نتیجه عملیات مثبت بود و برای ما مسلم شده بود که✨ داود نماز شبش به هیچ وجه ترک نمی شود. این تازه اولین شناخت ما از او بود و روز به روز جنبه های مختلفی از معنویت او بر ما آشکارتر می شد.
🔅یادش بخیر! روزی که قرار بود برای زدن به خط دشمن روی پل های شناور شب را بگذرانیم، آن جا هم قامت به نماز کشید و آخرین نمازشبش را اقامه کرد. بعد از شهادت که اشاراتش را بین هم بازگو می کردیم به این نتیجه رسیدیم که او از لحظه شهادت خود، در اولین ساعات صبح عملیات هم خبر داشته و ما به دنبال اثبات معنویت او بودیم.
سید حسن موسوی کربلایی
گردان کربلا – گروهان نجف اشرف
کانال حماسه جنوب_خاطرات
@defae_moghadas
☀️🌟☀️🌟☀️🌟☀️🌟☀️🌟