فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
1_405561715.mp3
زمان:
حجم:
364.1K
🍂 نواهای ماندگار
🔸 با نوای
حاج صادق آهنگران
از نوحههای قدیمی و خاطره انگیز
ذوالفقاری، ذوالفقاری
سرزمین افتخاری
آبادان ۵۹
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#نواهای_صوتی_ماندگار
#آبادان #ذوالفقاری
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas
🍂
3.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم تنگ یک مغرب جبهه هاست
دلم تنگ سوز و گداز دعاست
سحرگاه اعزام و اسپند و عود
گذر زیر قرآن و بانگ و سرود
سحرگاه اعزام و جوش و خروش
گذر زیر قرآن و بانگ سروش
الهی به مردیِّ مردان مرد
به مردان رنج و به مردان درد
به خون شهیدان بی سر قسم
به فریاد الله و اکبر قسم
بگو راه و رسم شهادت بجاست
بگو عاقبت منزل ما کجاست
بگو راه یاران رفته هنوز
فروزان و رخشان و عالم فروز
شعر: فتحی
▪︎ امروزمان به یاد شهیدان گلگون کفن ۸ سال دفاع مقدس
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
#هفته_دفاع_مقدس
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂؛⚡️؛🍂
⚡️؛ 🍂
🍂 در کوچه های خرمشهر ۲۶)
خاطرات مدافعین خرمشهر
مریم شانکی
┄═❁๑❁═┄
🔸 سید صالح موسوی
بعضیها از استقرار برروی ساختمانها هراس داشتند. با عبور چهارتانک دشمن از نبش خیابانی که در آن بودیم و استقرار آنها در همان خیابان، بعضی از افراد فرار را برقرار ترجیح دادند. من به همراه «احمد ملکی» و «علی حیدری» و یک تن دیگر فوراً به یک کوچه بن بست رفتیم و پس از بالاکشیدن از در بسته ای، خود را به پشت بام رساندیم. از آنجا تانکها را که با توپ شلیک می کردند میدیدیم.
برای رعایت استتار پیراهن مشکی ام را در آوردم و پس از آنکه شهادتین را گفتیم. خود را به ساختمان دیگری رساندیم. کارهایی که الان حتی فکرش را هم نمیتوانیم بکنیم.
وقتی از خطر نجات پیدا کردیم به اشتباه خودمان پی بردیم و قسم خوردیم که دیگر با چنان نیروهایی کار نکنیم.
طی تماسی که با نورانی داشتیم فهمیدیم که آنها در فلکه راه آهن کمی جلوتر از تانکهای عراقی هستند! وقتی به فلکه رسیدیم نیروهای دشمن از سمت کشتارگاه پیشروی کرده بودند و هر لحظه بیشتر جلو می آمدند. هدف نهایی تانکها این بود که از میان بچه ها بگذرند و به شهر نفوذ کنند. توپها و تیربارهایشان همه جا را زیر آتش داشتند. به گفته نورانی و بحرالعلوم میبایست از کنار جاده به طرف تانکهای دشمن شلیک می کردیم و به همین منظور من و احمد و یکی از تکاورها حرکت کردیم. ملکی آنروز یک چشمش را از دست داد. تنها یک قبضه آرپی جی و مقداری نارنجک داشتیم. نارنجکها داخل کیسه و نزد تکاور بود. کمی جلوتر تانکهای دشمن را دیدیم که پس از شلیک گلوله از کوچه ای که پشت دیوار یک ساختمان بود به جلو حرکت کردند. تکاور اصرار می کرد که به طرف تانک شلیک کنیم، اما به او گفتم که اگر بپیچم در دید خدمه تانک قرار میگیرم و قبل از آنکه من تانک را بزنم او مرا میزند. "وقتی تانک بپیچد از همین جا میزنیمش." و منتظر ماندیم. به سمت خیابان پیچید و کم کم به فاصله ده متری ما رسید. تکاور اصرار میکرد که شلیک کنم، اما باز هم صبر کردم. تانک همچنان پیش میآمد و با تیربارش همه جا را زیر رگبار گرفته بود.
وقتی به چهار پنج متری ما رسید شهادتین خود را خواندم و ایستادم و با فریاد «بگیر» ماشه را چکاندم. بلافاصله پس از شلیک و بدون آن که نتیجه کار را ببینم هر سه به طرف خیابان نبش خیابان دویدیم. در حال که با فریاد الله اکبر بچه ها مواجه شدیم نورانی با مشتهای گره کرده و فریاد الله اکبر میدوید و بچه ها نیز پشت سرش می آمدند. وقتی به سمت تانکی که چند لحظه پیش خود زده بودم نگاه کردیم متوجه شدیم گلوله به خدمه اش خورده و صورتش را متلاشی کرده بود. در همان حین بچه ها فرماندهی دشمن را با آرپی جی و ژ-۳ هدف قرار دادند و راه را برای پیشروی بقیه تانکها سد کردند. ما هم از فرصت استفاده کرده و به همراه چند نفر خود را به محل تجمع تانکهای عراقی رساندیم و از پشت با آرپی جی و نارنجک به جانشان افتادیم. آتش ما نزدیک به دو ساعت ادامه یافت دشمن کاملاً گیج شده بود و دیگر یارای مقاومت نداشت. خدمه های تانکها و خودروها تجهیزاتشان را جا گذاشتند و با پای پیاده فرار کردند. آن روز بیست و پنج الی سی تانک را هدف قرار دادیم. تعداد زیادی را نیز سالم به غنیمت گرفتیم، حتی تانکها و نفربرهایی را که تا پل نو آمده بودند به آتش کشیدیم. با چهار کیلومتر پیشروی مهمات فراوانی به دست آوردیم و تعداد زیادی از نیروهایشان را به اسارت گرفتیم. اما با آن همه پیروزی باز هم دل خوشی از جنگیدن نداشتیم و با دیدن جنازه های عربها تأسف میخوردیم که چرا باید مسلمانها با هم بجنگند.
وقتی به چهره اسرای دشمن نگاه میکردیم نوعی بدبختی را از چشمهایشان میخواندیم اما کاری هم از دستمان ساخته نبود. آن شب بچه ها در میان شعله های آتش تانکها جشن گرفته بودند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#در_کوچههای_خرمشهر
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
3.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 اينها بچههای قرن پانزدهم هجری قمری هستند، هم آنان كه كره زمين قرنهاست كه انتظار آنان را میكشد تا بر خاك مبتلای اين سياره قدم گذارند و عصر بیخبری و جاهليت ثانی را به پايان برسانند.
عصر بعثت ديگرباره انسان آغاز شده است و اينان مناديان انسان تازهای هستند كه متولد خواهد شد،
انسانی كه خداوند بار ديگر توبه او را پذيرفته و او را بار ديگر برگزيده است.
شهید سید مرتضی آوینی
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
#آوینی
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂