eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 نوعی دیگر از تبلیغات در جبهه ... 🤣🤣 👆 ابتکار بچه های تبلیغات (یا به قول اصغر نقی زاده: تنبلیغات😂) در دوران جنگ تحمیلی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 طنز جبهه آسایشگاه کچلان •┈••✾✾••┈• در اسارتگاه موصل ، با تعدادی از بچه ها که همیشه صف آخر بودیم قرار گذاشتیم با هم سرهایمان را با تیغ بزنیم. صبح قبل از آمار توی سلول شروع کردیم به تراشیدن سر. به محض شروع کار، یکی دو نفر هم وسوسه شدند و به ما پیوستند و کم‌کم تمام ۱۲۵ نفر به ما پیوستند و سرها را تراشیدند. بهرحال هم رعایت بهداشت بود و هم تنوع و هم وحدت. وقتی سرباز عراقی برای شمارش جلو در ایستاد، نفر اول رد شد و بی توجه از او گذشت، دومی که رد شد کمی تعجب کرد و سومی و چهارمی و... با حیرت نگاه می‌کرد و بلند بلند می‌خندید. بقیه اسرای اردوگاه هم به محض دیدن ما، مرده بودند از خنده و حال و هوایی که اردوگاه را از کسلی و یکدستی خارج کرده بود. و از آن به بعد شدیم آسایشگاه کچلان.                    ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄   کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 شیر تگری •┈••✾💧✾••┈• صبح زود، حاج جوشن با صدای بلند اعلام کرد: «گردان به خط بشوند! امروز برای بچه‌های گردان، شیر و کلوچه داریم تا حالتان جا بیاید!» سریع اجاق را روبه‌راه کردم و دیگ بزرگ را روی آتش گذاشتم. حاج جوشن هم دبه‌های شیر را از تنگ قاطر بیرون کشید و داخل دیگ ریخت. من مسئول شعله آتش بودم و بچه‌ها هم با کاسه به دست از سنگرها بیرون آمدند. نیم ساعتی که گذشت، شیر جوش آمد و از لبه دیگ شره کرد. اما بویی عجیب می‌داد و رنگش هم یک جوری بود. حاج جوشن که چند متر آن طرف‌تر بین بچه‌ها مشغول صحبت و خنده بود، با بالا زدن بخار دیگ، اخمی کرد، بو را گرفت و نگاهی به من انداخت. با اشاره گفتم: «حاجی بیا، انگار یه خبرایی هست!» بلند شدم، حاجی جوشن هم آمد. لبخندی زدم و زیر گوشش گفتم: «حاجی، صداش رو در نیار که بدجور سوتی دادی!» با تعجب گفت: «چی؟ من و سوتی؟!» گفتم: «حاجی جان، این دوغه! جای شیر داغ کردی!» چشمان حاجی گرد شد، نفس عمیقی کشید و با دستپاچگی گفت: «زود باش، زیر دیگ رو خاموش کن، آب بریز، آب بریز که لو نریم!» بعد بلند فریاد زد: «همه بروند توی سنگرهایشان! تا نیم ساعت دیگر بیایید، تا سه می‌شمارم، یک نفر بماند، نهار ظهرش بی‌نهار!» بچه‌ها که دیدند اوضاع قمر در عقرب شده، با سرعت به سنگرهایشان برگشتند. حاجی جوشن با عجله گفت: «یخ بیار، یخ بیار!» من هم تند تند چند قالب یخ آوردم، شکستیم و داخل دیگ ریختیم، اما مگر این دوغ سرد می‌شد؟! بعد از مدتی تلاش، بالاخره دوغ تگری آماده شد. بچه‌ها یکی یکی با کاسه‌هایشان برگشتند، زیر چشمی نگاهی به دیگ و حاجی انداختند و زیر لب گفتند: «جلل‌الخالق! این دیگه چه دوغیه که هیزم زیرشه و تگریه؟!» حاجی جوشن با جدیت اعلام کرد: «صحنه عوض شده! به خاطر هوای گرم، به جای شیر، دوغ تگری و کلوچه لاهیجان می‌خورید!» بچه‌ها ابتدا مردد بودند، اما بعد خنده‌شان هوا رفت. هرکسی سهمش را گرفت، بو کرد، مزه زد و خندید. ما هم قیافه حق به جانب گرفتیم، انگار که معجزه کرده‌ایم، مثل قوم صالح که شتر از دل کوه در آورد، ما هم از توی دیگ شیر، برای رزمندگان راه خدا، دوغ بیرون آوردیم!        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas  👈عضو شوید               ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 مجموعه‌ای از اصطلاحات جالب و طنزآمیز رزمندگان بسیجی در دوران دفاع مقدس ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ - کلاه قرمزی – آمبولانس در جبهه - ترکش پلو – عدس‌پلو، غذای ساده اما پرانرژی - برادر عبدالله – برای صدا زدن رزمنده‌ای که اسمش را نمی‌دانستند - بوی چلومرغ – نشانه‌ای از شب عملیات - اوشین پلو – برنج سفید بدون مخلفات، یادآور دوران سخت جنگ - ایستگاه بدنسازی – ایستگاه صلواتی برای رفع خستگی - ایران تایر – پوتین‌های بسیجی که دوام بالایی داشتند - ایران گونی – شلوار و اورکت بسیجی، ساده اما مقاوم - حلوا خور – کسی که از همه عملیات‌ها سالم بازمی‌گردد - پا لگدکن – نماز شب‌خوان، کسی که روحیه‌ای قوی دارد - بی ترمز – بسیجی عاشق خاکریز اول، همیشه آماده نبرد - برادران مزدور – اشاره به نیروهای عراقی و دشمن - آب اروند – آبگوشت، غذای نیروهای جبهه - ترکش اِوا خواهری – ترکش‌های بسیار ریز و کم‌اثر - برمی‌گردم، یا با رخت؛ یا با تخت یا با یخ – جمله‌ای که مفهوم ایثار و شهادت را نشان می‌دهد - آب رشته – آش رشته، غذای گرم و انرژی‌بخش - واجب الحج – فردی که تازه پولدار شده بود - آسایشگاه سالمندان – تدارکات گردان و لشکر، جایی برای افراد باتجربه - مال پنجاه میلیون پیرزن – اصطلاحی برای بیت‌المال - فک و فامیل‌هاچ – اشاره به حشرات مزاحم در جبهه - هتل الوارثین – نقاطی از جبهه که بسیار تمیز و پاکیزه بودند - حاجی گلابی – پیرمردی که وظیفه گلاب پاشیدن به رزمندگان را داشت - اف ۱۴ – نوعی مگس و پشه در منطقه - چشم‌چران – دیده‌بان، کسی که همه‌چیز را زیر نظر دارد - تجدیدی – فردی که مجروح شده ولی شهید نشده - آدمکش گردان – امدادگری که در شرایط سخت امدادرسانی می‌کند - واحد کمین – گروهی که وظیفه کمین‌گذاری و حفاظت را دارند - پنجه‌بوکس – نارنجک دستی، ابزار دفاعی و هجومی - خرمای عملیات – شهیدی که در عملیات جان خود را از دست داده - برق فشار قوی – انفجار مین، لحظه‌ای سرنوشت‌ساز - یک فنجان چای در خط – استراحت کوتاه وسط درگیری‌ها - مهمان ناخوانده – خمپاره‌ای که ناگهان در میان نیروها فرود می‌آید این اصطلاحات بخشی از فرهنگ جبهه بودند که هم جنبه طنز داشتند و هم نوعی رمزگذاری برای ارتباطات محسوب می‌شدند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 سرتیپ قاطر •┈••✾✾••┈• در عملیات‌های کوهستانی، قاطرها بهترین وسیله برای حمل مجروحان بودند، اما گاهی خودشان هم از شرایط جنگی درس می‌گرفتند! 🔹 یکی از قاطرها پس از مدتی حضور در منطقه، یاد گرفته بود که صدای خمپاره را تشخیص دهد. هر وقت صدای "شلیک" می‌آمد، قبل از همه نیروها روی زمین دراز می‌کشید! 🔹 حتی یک بار، وقتی دید رزمندگان پشت خاکریز پناه گرفته‌اند، خودش هم دقیقاً پشت خاکریز رفت و سرش را پایین آورد، انگار که فهمیده بود در آنجا می‌تواند در امان بماند! 🔹 این رفتار باعث شد که رزمندگان به شوخی بگویند: "این قاطر از ما جنگ‌دیده‌تر شده!" و برخی حتی لقب "سرتیپ قاطر" را به او دادند. چه کسی می‌دانست که جنگ، حتی یک قاطر را به یک سرباز حرفه‌ای تبدیل کند؟! 😄        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas  👈عضو شوید               ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 مواظب باش...! •┈••✾✾••┈• یکی از خاطرات طنز از کتاب "رادیو موجی" دفاع مقدس مربوط به بازگشت یکی از رزمندگان از اسارت است. این فرد پس از تحمل سختی‌های فراوان، به محله‌اش بازمی‌گردد و با استقبال گرم اقوام و آشنایان روبه‌رو می‌شود. اما به دلیل گذشت زمان، بسیاری از افراد را نمی‌شناسد. یکی از پسرعموهایش چندین بار نزد او می‌آید، دست می‌دهد و روبوسی می‌کند و هر بار می‌پرسد: "مرا می‌شناسی؟" رزمنده هر بار نام فردی را حدس می‌زند، اما پسرعمو پاسخ می‌دهد: "نه!" این ماجرا چندین بار تکرار می‌شود تا اینکه برادر رزمنده با خنده در گوشش می‌گوید: "این پسرعمویت است، دارد سر کارت می‌گذارد!" رزمنده هم با خنده پاسخ می‌دهد: "من همه را به چشم برادری نگاه می‌کنم، اگر تا صبح هم بیایند و بروند، همین است!" برادرش با خنده هشدار می‌دهد: "مواظب باش کسی خودش را جای خواهرت جا نزند، که خیلی زشت می‌شود!" و این مکالمه باعث خنده همه می‌شود.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas  👈عضو شوید               ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 شهرداری حاج کریم •┈••✾✾••┈• در جبهه، "شهردار شدن" یک اصطلاح طنز بود که وقتی نوبت مسئولیت‌های خدماتی مثل تمیزکاری سنگر، تقسیم غذا یا نگهداری تجهیزات می‌رسید، به کار می‌رفت. حالا تصور کن یک گروهان رزمنده که هر روز یک نفر به‌عنوان "شهردار" انتخاب می‌شد و هر کسی که تازه مسئول شده بود، با غرور اعلام می‌کرد: "از امروز، شهر در دست من است!" "حاج کریم" از آن شخصیت‌هایی بود که همیشه از کارهای خدماتی فرار می‌کرد، یک روز، نوبت به او رسید و بقیه تصمیم گرفتند او را غافلگیر کنند. صبح زود، در حالی که هنوز خواب‌آلود بود، با تشریفات کامل او را "شهردار" اعلام کردند و برایش یک دست‌نوشته آوردند: شهردار محترم، حاج کریم! حاج کریم که تازه فهمیده بود در چه دردسری افتاده، شروع کرد به مذاکره: "بچه‌ها، امکانش هست شهرداری رو خصوصی‌سازی کنیم؟ مثلا یه پیمانکار بگیرم؟" اما همه با خنده گفتند: "نههههه حاجی، اینجا شهرداری چرخشیه، باید خودت انجام بدی!" حاج کریم تا پایان روز، نه‌تنها سنگر را برق انداخت، بلکه برای اولین بار فهمید که "شهردار شدن" فقط طنز نیست، بلکه... البته، با شناختی که از خلاقیت‌های او داشتیم، انتظار می‌رفت، اگر چند روز دیگر شهردار می‌ماند، دست به نوآوری هم بزند و شهرداری جبهه را دیجیتالی کند، یا دستور می‌داد آسفالت‌ریزی سنگرها شروع شود! ولی خب، چرخش نوبتی نگذاشت او زیاد در این مقام بماند و توفیق از کف ما رفت.😄        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas  👈عضو شوید               ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 ورود زنان به مناطق جنگی ممنوع! •┈••✾✾••┈• در سال ۱۳۶۳، یازده اتوبوس حامل خانواده‌های شهدای شهرضا وارد مقر تیپ قمر بنی‌هاشم شدند تا از مناطق آزاد شده بازدید کنند. هنگام حرکت به منطقه فتح، یکی از رزمندگان به آنها هشدار داد که احتمال خطر وجود دارد، اما خانواده‌ها مصمم بودند محل شهادت فرزندانشان را ببینند. در مسیر، نگهبان پل شوش اتوبوس‌ها را متوقف کرد و اعلام کرد که زنان اجازه ورود به منطقه جنگی را ندارند. پس از گفت‌وگو، خانم‌ها پیاده شدند، اتوبوس‌های خالی از پل عبور کردند و سپس خانواده‌ها به صف شده، با شعار "ما مادر شهیدیم..." از پل گذشتند. نگهبان که از سرسختی مادران شهدا شگفت‌زده شده بود و بخاطر محرم نامحرمی امکان جلوگیری از آنها را نداشت، در نهایت پذیرفت، اما درخواست کرد پرده‌های اتوبوس‌ها کشیده شوند تا ورود زنان به منطقه مخفی بماند. و به این ترتیب، راهیان نور جنگی در میان سختی‌ها، راه خود را پیدا کرد.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas  👈عضو شوید               ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 مجموعه‌ای از اصطلاحات جالب و طنزآمیز رزمندگان بسیجی در دوران دفاع مقدس ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ۱. چای عملیات – چای غلیظ و داغی که قبل از عملیات نوشیده می‌شد تا خواب از سر برود. ۲. پتو تاکتیکی – پتویی که در هر شرایطی، از استراحت گرفته تا استتار، کاربرد داشت. ۳. کلاشِ بی‌قرار – رزمنده‌ای که همیشه آماده شلیک بود و بی‌قرار جنگیدن! ۴. کفش شهادت – پوتین‌هایی که آن‌قدر کهنه شده بودند که انگار آماده رفتن به معراج شهدا بودند. ۵. آبگوشتِ خط مقدم – کنسرو لوبیا که در نبود غذای گرم، نقش آبگوشت را بازی می‌کرد. ۶. سیم‌خاردارِ اعصاب – فرمانده‌ای که سخت‌گیر بود و کسی جرأت شوخی با او را نداشت. ۷. خاکریزِ خواب‌آلود – سنگری که آن‌قدر راحت بود که رزمنده‌ها در آن خوابشان می‌برد! ۸. نارنجکِ بی‌صدا – رزمنده‌ای که همیشه در عملیات‌ها حضور داشت اما هیچ‌وقت حرف نمی‌زد. ۹. بیسیمِ بی‌سیم – بیسیمی که همیشه خراب بود و هیچ‌وقت کار نمی‌کرد! ۱۰. لباس استتارِ اجتماعی – لباس خاکی که بعد از جنگ، در شهر هم پوشیده می‌شد تا حال و هوای جبهه حفظ شود. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 من بوته نیستم، سربازم! حاج ناصر جعفری •┈••✾✾••┈• در بحبوحه نبرد بودیم که حاج ناصر به نیروهایش تأکید کرد برای استتار بهتر، از روش‌های ابتکاری استفاده کنند. یکی از رزمنده‌ها که حسابی خلاق بوده، تصمیم می‌گیرد خودش را به شکل بوته علف درآورد و روی خاکریز مستقر شود. اما آنقدر در نقش خود فرو می‌رود که هر کسی از کنارش رد می‌شود، فکر می‌کند واقعاً علف است! بعد از چند ساعت، یک فرمانده دیگر از آنجا عبور می‌کند و وقتی این رزمنده را می‌بیند، با تعجب می‌گوید: «این بوته چرا اینجا سبز شده؟!» رزمنده که از شدت گرما و گرسنگی دیگر توان حرف زدن ندارد، با صدایی آهسته جواب می‌دهد: «فرمانده! من بوته نیستم، سربازم! فقط خیلی خوب استتار کردم!» همه با شنیدن این جواب از خنده روده‌بر می‌شوند و حاج ناصر هم می‌گوید: «اینکه دشمن پیدات نکرده درست، ولی ما هم نزدیک بود دیگه پیدات نکنیم!» 😂        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas  👈عضو شوید               ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 مجموعه‌ای از اصطلاحات جالب و طنزآمیز رزمندگان بسیجی در دوران دفاع مقدس ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ - آب و روغن قاتی کردن – وقتی کسی دچار مشکلات گوارشی می‌شود! - اتاق مطالعه – اصطلاحی برای توالت‌های تمیز در عقبه و پادگان‌ها، چون آدم دلش نمی‌خواست از آنجا بیرون بیاید! - برمی‌گردم، یا با رخت؛ یا با تخت یا با یخ – جمله‌ای که رزمندگان هنگام رفتن به عملیات می‌گفتند، یعنی یا سالم برمی‌گردم، یا مجروح، یا شهید. - کلاشِ بی‌کفش – رزمنده‌ای که همیشه آماده نبرد است، اما تجهیزاتش ناقص است! - پیک نیک جنگی – لحظات نادر استراحت در جبهه که با کنسرو و نان خشک سپری می‌شد. - آرپی‌جیِ بی‌هدف – کسی که همیشه در حال شلیک است، اما معلوم نیست به کجا! - خاکریزِ متحرک – رزمنده‌ای که همیشه در حال جابه‌جایی است و هیچ‌وقت در یک جا نمی‌ماند. - سیم‌خاردارِ انسانی – کسی که همیشه جلوی دیگران را می‌گیرد و مانع پیشروی می‌شود! - تانکِ پیاده – رزمنده‌ای که با تجهیزات سنگین راه می‌رود، انگار یک تانک است! - بمبِ روحیه – کسی که با شوخی‌هایش همیشه حال همه را خوب می‌کند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 چرا رزمندگان جبهه اصطلاحات طنز می‌ساختند؟ در میان سختی‌های جنگ، رزمندگان با اصطلاح‌سازی طنز نه‌تنها فضای نبرد را تلطیف می‌کردند، بلکه دلایل دیگری هم برای این کار داشتند: ✅ کاهش استرس و حفظ روحیه جنگ فشار روانی بالایی داشت، و شوخی‌ها باعث می‌شد رزمندگان لحظاتی از سختی‌ها فاصله بگیرند و به دیگران روحیه بدهند و با روحیه‌ای بالاتر به نبرد ادامه دهند. ✅ ایجاد هویت جمعی و همبستگی اصطلاحات خاص جبهه باعث می‌شد نیروها احساس کنند بخشی از یک گروه متحد هستند و ارتباط صمیمانه‌تری بینشان شکل بگیرد. ✅ انتقال سریع مفاهیم و حفظ اطلاعات برخی اصطلاحات به‌عنوان کدهای ارتباطی داخلی استفاده می‌شدند تا پیام‌ها سریع‌تر منتقل شوند و دشمن نتواند متوجه صحبت‌های نیروهای خودی شود. ✅ حفظ ادب در شرایط سخت گاهی لازم بود که برخی واقعیت‌های سخت جنگ به شکل طنز بیان شوند تا هم بار روانی کمتری داشته باشند و هم احترام و اخلاق حفظ شود. ✅ ایجاد خاطرات ماندگار و فرهنگ‌سازی این اصطلاحات بعدها به بخشی از میراث فرهنگی جنگ تبدیل شدند و همچنان در میان مردم و نسل‌های بعدی زنده مانده‌اند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂