eitaa logo
محصولات ارگانیک خرید لوازم ارایشی ارایش گیاهی فانتزی عسل طبیعی درمانی گون کوهی جدید ارزان ارگانیک اصل❤
1.6هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
14 فایل
محصولات ارگانیک دل کام لوازم آرایشی دل کام . آیدی ثبت سفارش: @taranom_sa . لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/939065350Cff504063ac
مشاهده در ایتا
دانلود
(ع)- 🔹به‏ گفته‏ ابو الفرج‏ «1» و دیگران‏: على‏ اكبر علیه‏ السّلام‏ نخستین‏ فرد از بنى‏ هاشم‏ بود كه‏ پس‏ از شهادت‏ یاران‏ حسین‏ علیه‏ السّلام‏ به‏ شهادت‏ رسید. او زمانى‏ كه‏ به‏ تنهایى‏ پدر نگریست‏، 🔸در حالى كه سوار بر ذو الجناح بود، نزد پدر شرفیاب شد و از او اجازه میدان خواست- على اكبر از همه مردم زیباتر و از اخلاقى برجسته برخوردار بود- اشك از چشمان پدر جارى شد و سكوت كرد و سپس فرمود: ▪️«اللهم اشهد أنّه قد برز الیهم غلام أشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولك و كنّا اذا اشتقنا إلى نبیّك نظرنا إلیه». 🔹«خدایا! گواه باش! جوانى به نبرد با آنان می‏رود كه از حیث اخلاق و شمایل و گفتار، شبیه‏ترین فرد به پیامبر تو است. ما هرگاه تشنه دیدار پیامبرت مى‏شدیم، به چهره على اكبر می‏نگریستیم». 🔹سپس امام علیه السّلام با صداى بلند فرمود: «یا بن سعد! قطع اللّه رحمك كما قطعت رحمی و لم تحفظنى فى رسول اللّه». 🔸«اى ابن سعد! خدا پیوند خویشاوندى ‏ات را قطع كند كه پیوند خویشاوندى مرا بریدى و حرمت خویشاوندى‏ ام با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را زیر پا نهادى». 🔸به مجرّد این كه على اكبر علیه السّلام از پدر اجازه میدان گرفت با خواندن این رجز بر سپاه دشمن تاخت: ▪️أنا علىّ بن الحسین بن علىّ‏ ▪️نحن و بیت اللّه أولى بالنبى‏ ▪️و اللّه لا یحكم فینا ابن الدعیّ‏ 🔹یعنى: من على بن حسین بن على‏ام. ما و خانه كعبه به پیامبر خدا سزاوارتریم. به خدا سوگند! فرزند فرومایگان نباید بر ما حاكمیّت یابد. 🔸على اكبر علیه السّلام نبرد سختى انجام داد و سپس نزد پدر بازگشت و عرضه داشت: ▪️«یا أبت! العطش قد قتلنى و ثقل الحدید قد أجهدنى». 🔸«پدر! تشنگى، جانم را به لب رسانده و سنگینى اسلحه مرا به زحمت انداخته است». 🔸حسین علیه السّلام در این لحظه می‏گرید و می‏فرماید:  ▪️«وا غوثاه! أنّى لى الماء، قاتل یا بنیّ قلیلا و اصبر، فما أسرع الملتقى بجدّك محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فیسقیك بكأسه الأوفى شربة لا تظمأ بعدها أبدا». 🔹«از كدامین سو برایت آب آورم، پسرم! اندكى نبرد كن و صبر و شكیبایى نما، لحظاتى دیگر به دیدار جدّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نایل خواهى شد و كام تو را آن گونه سیراب خواهد ساخت كه پس از آن هرگز تشنه نگردى». 🔸على اكبر علیه السّلام مانند پدر و جدّ خویش، بر سپاه دشمن یورش برد و مرّة بن منقذ عبدى، با پرتاب تیرى گلوى مبارك وى را هدف قرار داد «2». 🔸ابو الفرج می‏گوید: حمید بن مسلم ازدى گفت: من ایستاده بودم و مرّة بن منقذ كنارم قرار داشت و على بن حسین از چپ و راست بر سپاه حمله میكرد و آن‏ها را پراكنده می‏ساخت، مرّة گفت: گناه عرب به گردنم، اگر این جوان گذارش به من بیفتد، پدرش را به عزایش می‏نشانم! 🔹بدو گفتم: این كار را انجام نده، همان كسانى كه وى را در محاصره دارند براى این كار كافى است. 🔸وى گفت: قطعا این كار را خواهم كرد. على اكبر علیه السّلام در حالى كه گروهى از سپاه را عقب می‏راند، به سمت ما آمد، این فرد با نیزه ضربتى بر قامت استوار اكبر زد و على روى زین اسب خم شد و گردن اسب را بغل گرفت و اسب به اشتباه او را به سمت دشمن برد. آنان وى را به محاصره در آورده و بدن مباركش را با شمشیر قطعه‏ قطعه كردند «3». 🔹قبل از جان دادن صدا زد: سلام بر تو پدر! اكنون جدّم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مرا سیراب ساخت و امشب در انتظار تو است، حسین علیه السّلام به سمت میدان شتافت و كارزار سختى آغاز كرد تا به بالین جوانش با پیكر پاره پاره رسید و فرمود: ▪️«قتل اللّه قوما قتلوك یا بنیّ! فما أجرأهم على اللّه و على انتهاك حرمة الرسول». 🔸«فرزندم! خدا بكشد مردم ستمگرى كه تو را كشتند، اینان چقدر بر خدا و هتك حرمت‏ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم جرى شده ‏اند؟». 🔸سپس اشك از چشمان مباركش جارى گشت و فرمود:  ▪️«على الدّنیا بعدك العفا؛ پس از تو اف بر این دنیا!» «4». 🔸ابو مخنف و ابو الفرج از حمید بن مسلم ازدى روایت كرده ‏اند كه گفت: گویى زنى را می‏بینم با فریاد یا حبیباه! یا بن اخیّاه! اى عزیزم! اى پسر برادرم! از خیمه بیرون آمده است. ✳️پرسیدم: آن زن كیست؟ 🔹گفتند: زینب دختر على بن أبی طالب علیه السّلام است. این زن از راه رسید و خود را بر پیكر على اكبر افكند. حسین نزد خواهر آمد و دست او را گرفت و به خیمه برد و خود بازگشت و به جوانان بنى هاشم فرمود: ▪️«احملوا أخاكم؛ برادرتان را به خیمه ببرید». 🔸آنان بدن نازنین على اكبر را حمل كرده و مقابل خیمه‏اش قرار دادند «5». 🔸على اكبر در زمان شهادت، داراى فرزند نبود. ▪️بأبى أشبه الورى برسول‏ ▪️اللّه نطقا و خلقة و خلیقة ▪️قطعته اعداؤه بسیوف‏ ▪️هى أولى بهم و فیهم خلیقة ▪️لیت شعرى ما یحمل الرهط منه‏ ▪️جسدا أم عظام خیر الخلیقة
دل زِ قُرصِ قَمَرِ خویش کشیدن سخت است😭 نازها از پسرِ خویش کشیدن سخت است...😭 سَرِ زانو کُمَکَم کرد که پیدات کنم😭 وَر نه کار از کَمَرِ خویش کشیدن سخت است😭 مشکل این است؛ بغل کردنِ تو مشکل شد😭 تکّه ها را به بَرِ خویش کشیدن سخت است😭 خواستی این پدرِ پیر خَضابی بکند😭 خونِ دل را به سَرِ خویش کشیدن سخت است😭 نیزه بیرون بکشم از بدنت می میرم😭 خار را از جگرِ خویش کشیدن سخت است😭 گر چه چشمم به لبِ توست ولی لخته یِ خون از دهانِ پسرِ خویش کشیدن سخت است😭 تکّه های جگرم هر طرفی ریخته است😭 همه را دور و برِ خویش کشیدن سخت است😭 بِه، که از گردنِ من دفنِ تو برداشته شد😭 دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است...😭 🏴
🔻معالی السبطین جلد یک صفحه ی چهار صد و هشت می¬نویسد: علیه‌السلام‌ بعد از شهادت به سوی خیمه ی بانوان آمد، سلام الله علیها بیرون آمد: «یا أبا مالی أراک تَنعی نَفسُک وَ تَدیرُ طََرفُک أینَ أخی» پدر، چرا طوری تو را می بینم گویا خبر مرگت را می دهی و چشمانت دارد می گردد، برادرم کجاست؟ امام علیه السلام گریه کرد، فرمود: عزیز دلم، او را کشتند. سکینه سلام الله علیها فریاد زد: «وا أخا، وا عَلیّا» و می خواست از خیمه بیرون بیاید به طرف میدان برود، امام فرمود: عزیزم، تقوای الهی پیشه کن، صبر کن. عرض کرد: چگونه صبر کنم، کسی که برادرش را کشته اند و پدرش غریب مانده است. علیه السلام سلام الله علیها
✅سه ناله و سه صدا وقتی که بر زمین قرار گرفت در آن لحظه سه ناله و سه صدا یک دفعه بلند شد : 🔰صدای اوّل : صدای علی اکبر بود لحظات آخر صدا زد : یا اَبَتاه عَلَیکَ مِنّی السلام … 🔰صدای دوّم : صدای بود ، وقتی در خیمه صدای ناله علی اکبر را شنید بی اختیار ، عزیز فاطمه فرمود یا بُنَیَّ قتلوک . 🔰صدای سوّم : که در آن حال بلند شد صدای بود که صدا می زد : وا حبیباه، یااُخیّاه وَ ابنَ اُخیّاه (وای برادرم ، وای پسر برادرم ). مرحوم حاج علیه السلام
💔🥀 کربلا دشتِ بلا خوانده و نامیده شده دلم از داغِ علی(ع) خون شده! رنجیده شده قامتِ تازه جوانم شده با خاک؛ یکی جای جایِ بدنش رفته و ساییده شده 💔 💔🥀 🕊@ghasemiun.🏴
🔹پسرم... 🔻دیدی آخر همه زانو زدنم را دیدند... 🔸جانش از سینه سوی لب آمد... 🔸داشت میمرد که زینب آمد... 😭سایه خواهر من را زن همسایه ندید... علیه السلام